به گزارش «خبرآنلاین» از خراسان رضوی؛ یکی از نزدیکان این شهید میگوید: «از کوچکی آقارضا را میشناختم. ۸سال شاگرد من بود، قالببندی کار میکردیم. صاحبکارش بودم. جنگ ۳۳روزه لبنان که شروع شد بچه بود. هیچوقت یادم نمیرود، یک روز آمد و گفت: میخواهم بروم لبنان بجنگم. همه میخندیدند به او. بزرگ شد و رفت سوریه.»
او ادامه میدهد: «آن روز قرار بود مجتبی بیاید سمت ما. مجتبی رفیق چندین و چند سالهاش بود. قرار بود بیاید به محلی که ما بودیم. آمد اما ما را پیدا نکرد، رد شد و رفت. رفت تو دل دشمن و زدندنش. آقارضا طاقت نیاورد. ناسلامتی رفیقش بود. زد به دل دشمن.»
«قاصدنیوز» نوشته است؛ فروردین ۱۳۹۴، دو هفته پیش مراسم بزرگداشتی برای ابراهیم حاتمیکیا برگزار شده بود. سخنرانیهای حاتمیکیا معمولاً پر از شور هستند، اینجا هم همینگونه آغاز کرد، شروع کرد و ادامه داد، اما در میانه سخنرانیاش حاتمیکیا متوقف شد، بغض فروخفتهاش فروریخت و به هقهق افتاد.
گفت: «چند وقتی است که تصویر یکی از بچههای افغانستانی که بهدست داعشیها سرش بریده شده بود از جلوی چشم من نمیرود. من خجالت میکشم که در سوریه نبودم و این نوجوان... و درست در همین لحظه و همین نقطه است که عقب افتادهام. من خجالت میکشم که در سوریه نبودم. احساس میکنم عقب افتادم. یکزمانی خودم را پیشرو میدانستم ولی جبهه وسعت گرفت و میبینم که خیلی عقب هستم و خجالت میکشم وقتی بچههای افغانستانی یا بچههایی که بیسروصدا در منطقه میجنگند کشته میشوند.»
حاتمیکیا از شهید رضا اسماعیلی حرف میزد، جوان افغانستانی که در سوریه بهدست «داعش» اسیر شده بود، شکنجه شده بود و سر از بدنش جدا شده بود. مهاجرین افغانستانی، از زمان تهدید حرم حضرت زینب(س) در سوریه، در قالب تیپی بهنام فاطمیون به دفاع از حرم عقیله بنیهاشم شتافته بودند.
«ابراهیم حاتمیکیا» کارگردان برجسته سینمای ایران، در آخرین سخنرانیاش در مشهد از یک شهید افغان صحبت کرد و اشک ریخت.
کد خبر 411497
نظر شما