ليگ خليج فارس رسيده به آخرَ ش
ليگي كه گفته شد به خطا ليگ برترش
برتر چه گويمش كه چنين ليگ ناب را
من مينويسمش، تو بخوان ليگ كمترش
ليگ مصاف ضعيفان و قلدران
تيمي سوار بنز و دگر تيم با خرش
تيمي به هر جهت شده تجهيز با زره
تيم دگر همه با توپهاي پنچرش
تيمي كه مي خريد صغير و كبير را
تيمي كه ميفروخت به ناچار استرش
از سرخ ها مگو كه ندارد به چهره رنگ
وز آبي نزار كه كردند پرپرش
از داستان خصوصي شدن بگويمت
يادي كه كرده ايم ز" لوطي و عنترش"
از شاهكار شايعه هايش بگويمت
تبريز را كه كرده مبدل به محشرش
اين فوتبال سياسي شده، چونان
يك گاري شكسته كه مانده به گل خرش
بر مسند رياست ما "ابن قهقهه"
تنها به فكر صندلي و حفظ سنگرش
داور به اشتباه زند سوت و مثل آب
از تن جدا كند سر تيمي به خنجرش
در تسويه حساب تماشاگران نگر
آيد هميشه خاور و شير و سماورش
احكام آن كميته بي انظباط را
مردم براي مضحكه دارند از برش
در صدر مسند ورزش همه به جنگ
شمشير را كه بسته ز رو در برابرش
اي تاجدار ليگ كه جانم فداي تو
گنديده ليگ تو، بشنو بوي عنبرش
اسطوره ساز نه كه بل اسطوره كش شده
باشد كه گفته ها نخورد بر به محضرش
"بر ما گذشت نيك و بد اما تو روزگار"
فكري بكن كه آتيه بينند بهترش
مجيد مرسلي. خبرآنلاین
6060
نظر شما