۰ نفر
۱۳ اسفند ۱۳۸۷ - ۱۱:۲۶

جین کازز

دانشمندان اعلام کردند که توانستند ساختار ژنتیکی نئاندرتال‌ها را بازسازی کنند. نئاندرتال‌ها گونه‌ای از انسان ابتدایی هستند که حدود 000/30 سال پیش، رو به انقراض نهادند. این کشف به دو مسئله یاری می‌رساند: یکی اتفاقی است که حدود 5 تا 7 میلیون سال پیش رخ داده و بنابر آن، گونه انسانی از شامپانزه‌ها جدا می‌شود و 000/‌300 سال قبل نیز که نئاندرتال‌ها و اجداد انسان پدید آمدند، و دیگری انشعاب انسان از نئاندرتال‌ها. این کشف امکان به‌وجود آوردن مجدد این موجودات منقرض شده را پدید آورده است. دکتر ریچارد کلین، دیرین‌شناس از دانشگاه استنفورد این پروژه را بسیار مهیج می‌خواند و ابراز می‌کند که این کشف می‌تواند سرانجام، تفاوت‌های اخلاقی میان نئاندرتال‌ها و انسان‌های جدید را آشکار کند. هر چند هنوز مشکلاتی در راستای ایجاد آزمایشگاهی این موجود در میان است. یادداشت زیر در پی افکندن نگاهی اخلاقی-‌فلسفی به این مسئله است.
                                                                                                                                       ************

دانشمندان در آلمان 65 درصد از ساختار ژنتیکی نئاندرتال‌ها را طراحی کردند، و می‌توانند یکی از این افراد غول‌پیکر را به‌وجود آورند. نئاندرتال‌ها گونه‌ای شبه‌انسان‌اند که در حدود 000/‌30 سال پیش، از انسان اندیشه‌ورز جدا می‌شوند. بنابر دلایلی، میان این دو گونه متفاوت، با وجود شباهت ژنتیکی بسیار قوی، مقداری نژادآمیزی وجود داشت. یکی از مهم‌ترین این کشفیات این است که نئاندرتال‌ها تعدادی ژن جهت زبان و گفتار داشتند.

دکتر جورج چرچ از هاروارد، اظهار می‌کند که نئاندرتال‌ها می‌توانند به‌وسیله تکنولوژی موجود و با هزینه‌ای برابر با 30 میلیون دلار، به زندگی برگردند. اما به گفته ریچارد کلین، دانشمند دیرین‌شناس در استنفورد، مسئله این است که شما نمی‌دانید این موجود را در هاروارد نگهداری کنید یا در باغ وحش؟

پرسش کلین درگیر با دیدگاه بسیار معقولی است که «فردگرایی اخلاقی» نامیده می‌شود، و توسط اخلاق‌گرای دقیق و با بصیرت، جیمز راشلز بکار برده می‌شد. اگر راشلز زنده بود احتمالاً می‌گفت که شما می‌بایست نئاندرتال‌ها را، بنا بر ویژگی‌ها و خصوصیات فردی‌شان، در همان جایی قرار دهید که متعلق به آنند. اگر آنها موجودات هوشمندی هستند، می‌بایست در هاروارد قرارشان دهید. این امر دقیقاً بسته به آن است که آنها متعلق به چه گونه‌ای هستند.

به نظر می‌رسد این دانشمندان کار بسیار مهمی را در ارتباط با گونه انسانی به انجام رسانده‌اند. دستورالعمل برای ساخت یک نئاندرتال با استفاده از تکنیک‌های مدرن به شما اجازه می‌دهد که کارتان را با سلول‌های انسانی و کار روی آنها، و یا با استفاده از سلول‌های شامپانزه انجام دهید. بنا به گفته گزارش هیئت علمی برای جلوگیری از مسائل اخلاقی، این ژن‌ها می‌توانند از سلول‌های شامپانزه، به‌جای سلول‌های انسان به‌دست آیند. سلول شامپانزه می‌تواند برای حالت جنینی برنامه‌ریزی مجدد شود و در رحم شامپانزه جنینی جهش‌یافته تولید کند که در بسیاری از ویژگی‌هایش، نئاندرتال باشد.
این امر تا چه میزان می‌تواند از مسائل اخلاقی جلوگیری کند؟ ایده در ظاهر این است که موجودی که نتیجه می‌شود، می‌تواند شامپانزه‌ای جهش‌یافته باشد، و نه انسانی جهش‌یافته یا تغییر داده شده. در نتیجه توجیه نگهداری آن در آزمایشگاه و ور رفتن با آن و کارهایی از این قبیل، بسیار ساده‌تر است.

اگر راشلز زنده بود در این‌باره بحثی جدی مطرح می‌کرد و احتمالاً آن را یاوه و مهمل می‌دانست. چطور یک چیز می‌تواند با شکلی که فرد رفتار می‌کند در ارتباط باشد، اما ویژگی فردی خودش نباشد؟ تفاوت ویژه‌ای که ما، در هر آنچه که در طبقه‌بندی انسانی است رخ می‌دهد، احساس می‌کنیم، که تفاوتی بی‌اساس است. روی دیگر این تفاوت برای انسان‌ها، برکنار از هر آن چیزیست، که انسانی نیست.

اگر شما برای ساختن و خلق نئاندرتال‌ها با سلول‌های انسانی سرو کار داشته باشید، آیا در وضعیتی قرار می‌گیرید که در قیاس با ساختن با سلول‌های شامپانزه، تعهد و التزام بیشتری نسبت به آنها داشته باشید؟ به عبارتی دیگر فرض کنید که یک تیم از محققان با سلول‌های انسانی و تیم دیگر با سلول‌های شامپانزه برای ساختن نئاندرتال‌ها آغاز به کار کنند. آیا در این صورت ما چیز بیشتری در نئاندرتال‌های انسان‌بنیاد در اختیار داریم؟ آیا باید با آنها طور دیگری رفتار شود؟ بر این گمانم که همان‌طور که پیش از این گفتم دیدگاه راشلز، دیدگاهی معقول است، ولی به هر حال این مسئله، مسئله‌ای ساده نیست.

ترجمه: مهدی وفایی / منبع: Talkingphilosophy

کد خبر 4698

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار