آقای سعید جعفری متنی نوشتهاند در مذمت آنچه روزنامهنگاران دربارهی شهید رکنآبادی انجام دادهاند. البته مذمت جا دارد اما نه از آن نوع که آقای جعفری در «آفت تحلیلهای فستفودی در ماجرای فوت رکنآبادی» به آن پرداختهاند.
ایشان مستند به نقل قولی از مشاور وزیر امور خارجه گفتهاند تحلیلهایی که تحلیلگرانشان حوصله نمیکنند و سریع نتیجه میگیرند را «میگوییم fast food analysis یعنی تحلیلهای فستفودی» و در ادامه «اینجا کلیدواژهی مهم حوصله است».
در برابر این استناد باید به چند نکته اشاره کنیم:
۱. متن گفتاری که این پاراگراف از آن نقل شده به هیچ روی مربوط به موضوع شهید رکنآبادی یا موضوعهایی نظیر آن نبوده است؛ بلکه مربوط به موضوع مذاکرات هستهای بوده است. تفاوت دو موضوع آشکار است. اگر در موضوع هستهای صحبت از «بیحوصلگی» میشود به دلیل انبوهی اطلاعات است و کنایهای است به کسانی که حوصله نمیکنند همهی اطلاعات موجود را در نظر بگیرند، در حالی که در موضوع شهید رکنآبادی صحبت از نبود اطلاعات است و «حوصله» اینجا به معنی دست روی دست گذاشتن و منتظر رسیدن اجل ماندن است.
۲. در ادبیات تحلیلهای سیاسی، روابط بینالملل و نظایر آن به هیچ روی اصطلاح fast food analysis رایج نیست. تنها مفهومی که از این اصطلاح در زبان انگلیسی برداشت میشود و بسیار هم رایج است بردن فست فود به آزمایشگاه و ارزیابی و تجزیه و تحلیل ارزشهای غذایی و سلامت آن است. در واقع مشاور محترم وزیر امور خارجه - اگر چنین چیزی گفته باشند - واژه را خود اختراع کرده اند و آقای جعفری هم بی تحقیق و بی «حوصله» پذیرفتهاندش.
۳. در روزنامهنگاری اصول حرفهایای حاکم است که الزاماً خوشآیند دولتها و دولتمردان نیست. سرعت و دقت (به همین ترتیب) جزو اصول حرفهای روزنامهنگاری است؛ وقتی واقعه رخ داد باید بلافاصله خبر، نرمخبر، گزارش، و تحلیل برایش فراهم شود. طبیعتا اصل دقت به ما حکم میکند آنچه یقینی نیست را به عنوان احتمال طرح کنیم نه این که سکوت و حوصله کنیم.
۴. حتی در مسئولیتهای روابط بینالملل هم نداشتن تحلیل و منتظر نشستن و دست روی دست گذاشتن به امید این که اطلاعات برسد و حوصله بجنباند آخر ریش را، خطایی مهلک است. یک دیپلمات با درایت هر آن تحلیل خود را دارد و در عین حال انعطافپذیری کامل دارد که با دست یافتن به دادههای نو تحلیل خود را نو کند.
۵. آقای جعفری لحنی تمسخرآمیز و تحقیرکننده برای متن خود برگزیده است. قطعاً میشد لحنی گزندهتر از آن برای جواب برگزید که من ترجیح دادم چنین نکنم. به موضوع لحن بازخواهم گشت. اما از بین نیشها و متلکها و منم رستم دستان گفتنها که بگذریم، ایشان به «در نظر گرفتن واقعیات روی زمین» توصیه میکند. با هم واقعیات روی زمین را در مورد شهادت رکنآبادی مرور کنیم:
الف. رکنآبادی در حج بوده است.
ب. رکن آبادی در فاجعهی منا آسیب دیده است.
ج. رکنآبادی را با آمبولانس از محل حادثه خارج کردهاند.
د. شاهدان او را در آمبولانس زنده دیدهاند.
ه. پس از آمبولانس از او اطلاعی در دست نیست.
و. دولت سعودی در یکی از نخستین عکسالعملهایش به ناپدید شدن او، منکر ورود او به عربستان سعودی شد.
ز. اکنون پس از نه هفته جسد او را به خانوادهاش تحویل دادهاند که به نظر میرسد در همان روزهای نزدیک به فاجعه دفن شده است.
سوال این است که با این دادهها و با «حوصله» و «دانش و حرفهی لازم» که آقای جعفری به نقل از سجادپور بر آن تاکید میکند، چه طور میتوان نتیجه گرفت «با گذشت حدود دو ماه از فاجعهی دردناک منا، بالاخره مشخص شد، دیپلمات فقید کشورمان در همان ابتدا در جریان آن حادثه "فوت کرده" و در رستهی نخستین گروههایی بوده که در عربستان به خاک سپرده شدهاند.» فوت کرده؟ کدام گزارش پزشکی بیطرف و قابل اعتماد موجود است که این «فوت کرده» را تایید کند؟
۶. آقای جعفری بر واقعیات زمینی تاکید میکنند، به ما در دانشگاه آموختهاند دادههای عینی بدون دادههای زمینهای قابل فهم نیستند. دادههای زمینهای چیستند؟
الف. دشمنی آشکار حاکمان سعودی خصوصا عادل الجبیر وزیر امور خارجه و محمد بن سلمان با ایران.
ب. همکاری آشکار اطلاعاتی و امنیتی عربستان سعودی با اسرائیل.
ج. اعلام آشکار جهتگیری این همکاری در مورد دشمنی مشترک با ایران
د. عدم همکاری موثر دولت سعودی در یافتن ردی از شهید رکنآبادی تا امروز
ه. اهمیت رکنآبادی به عنوان یک دیپلمات شناختهشده
و. اهمیت رکن آبادی به عنوان یک چهرهی تاثیرگذار در مهمترین عرصهی حضور بینالمللی ایران یعنی خاورمیانه
ز. نفرت شخصی عادل الجبیر و محمد بن سلمان از او در مورد درگیریهای سوریه
اگر خبرنگاری این دادههای زمینهای را نادیده نگیرد و بگوید یکی از سناریوهای محتمل در مورد ناپدید شدن رکنآبادی این است که دو سرویس اطلاعاتی با همکاری هم او را ربودهاند حرف گزافی زده است؟ از نظر آقای جعفری این تحلیل فستفودی است. خب تحلیل آقای جعفری چیست؟ رکنآبادی فوت شده است؟ چرا؟ چون عربستان میگوید فوت شده است. چرا باید حرف عربستان را بپذیریم؟ این نکتهی کلیدی کل متنی است که او نوشته است. به آن خواهیم پرداخت.
۷. آقای جعفری میگوید کلیدواژهی حوصله «در صورت عدم رعایت میتواند عواقب خطرناکی برای منافع ملی کشور به ویژه در روابط منطقهای با دیگر کشورها و مناسبات دوجانبه به همراه داشته باشد.»
تمام حرف آقای جعفری همین جا است. او از دریچهی نگاه کسانی مینگرد که گمان میکنند یک مطلب علیه عربستان سعودی در نشریات کشور میتواند باعث فاصله گرفتن سعودی از ایران شود. این دورترین فاصلهای است که یک روزنامه نگار فعال در امور بینالملل میتواند از واقعیتها بگیرد. چه واقعیتهایی؟
الف. ایران یک کشور آزاد است. مطبوعات تابع حکم وزارت امور خارجه نیستند. هر روزنامهنگاری اجازه دارد تحلیلهای خود را منتشر کند. اگر دولتمردان سعودی گمان میکنند ایران نیز کشوری عقب افتاده است که رسانههایش به فرموده سکوت میکنند و به فرموده مطلب میزنند این مشکل دیدگاه متحجر عربستان است نه ما.
ب. در زمانی که وزیر امور خارجهی عربستان سعودی علیرغم حلم و بزرگمنشی دستگاه وزارت خارجه و وزیر امور خارجهی ما و علیرغم جنایاتی که هر روزه این کشور در سوریه و یمن مرتکب میشود مصاحبه میکند و کشور ما را به گسترش تروریزم و صدور آن در منطقه متهم میکند چه جای سکوت و نگرانی برای روابط حسنهی دو کشور است؟
ج. اعتبار در عرصهی روابط بینالملل از آن کشورهایی است که برای جان هر شهروندشان ارزشی غیر قابل معامله قائل باشند، کشورهایی که با معامله بر سر جان شهروندانشان به رابطههایی با کشورهای جانی دست مییابند، به شدت افت اعتبار پیدا میکنند.
۸. در جایی از متن آقای جعفری به تمسخر خبرنگاران را از دیدن فیلمهای مافیایی و جیمزباندی پرهیز دادهاند. واقعیت این است که اولا فیلم دیدن سرگرمیای است که ضررش از شنیدن دو کلمهی انگلیسی در معنایی که ندارد و باور کردنش بسیار کمتر است. دوم این که موضوعی در عرصهی کار امنیت و اطلاعات هست به نام تاریخ امنیتی (intelligence history) که این یکی من عندی نیست و سوابقی دارد. در تاریخنگاری اطلاعاتی (و به تبع آن خبرنگاری امنیت و اطلاعات) مهمترین بزنگاه کمبود دادهها و نیاز به سناریوهای نظیر است. بنا بر این اتفاقا در چنین حوزهای (که شهادت رکنآبادی نیز میتواند در این حوزه بررسی شود) سناریوپردازی نه تنها هنر که از لوازم مهم کار است. خواندن کتابهایی مثل شناسایی و شکار جاسوس پیتر رایت و پنج دوست کمبریجی من نوشتهی یوری مودین و دیدن سریالهایی مانند آمریکاییها (the Americans) و عموره (Gomorra) و هتوفیم (Hatufim) از بایستههای کار چنین خبرنگاری است. ممکن است آقای جعفری این سریالها را نپسندد و از آن کتابها خوشش نیاید. ایرادی ندارد. هر کس با سلیقهی خود سریال میبیند و کتاب میخواند. اما کسی که چنین دادههایی را مرور نکرده در بسیاری موارد جز سکوت کاری نمیتواند کند. برای مثال در مورد ربودن مردخای ونونو از ایتالیا باید سکوت کرد. در مورد ترور دکتر علیمحمدی و دکتر رضایینژاد باید سکوت کرد. در مورد ترور کاسی مانلان باید سکوت کرد. در مورد ترور کومبو آیوبا باید سکوت کرد، در برابر ترور آنژل باندو چیزی برای گفتن نخواهیم داشت، در ترور لورن دزیره کابیلا رئیس جمهور کنگو باید تنها ابراز تعجب کرد، در مورد کشته شدن امیل بوگا دودو عضو کابینهی ساحل عاج ابراز بیاطلاعی بهترین راه است، دیدا هیدارا روزنامهنگار گامبیایی احتمالا بر اثر میگرن مرده، سران گینهی بیسائو را در سال ۲۰۰۹ پشه زده که از دنیا رفتهاند، کینگارا و اولو فعالان حقوق بشر کنیایی بر اثر بی احتیاطی از دنیا رفتهاند و چند صد مورد دیگر که با ذکرشان کسی را خسته نباید کرد.
۹. اما در مورد لحن متن آقای جعفری بعد از گفتن این که بسیار خویشتنداری کردم که مانند خودشان یا تندتر ننویسم، به اشارهی سعدی بسنده میکنم و میگذرم که گفت:
هندوئی نفط اندازی همی آموخت. حکیمی گفت: ترا که خانه نئین است بازی نه اینست.
نظر شما