مسعود لواسانی: وقتی «جهانگیر هدایت» در سال 1318 در تهران و در منزل مرحوم سرلشگر عیسی هدایت دیده به جهان گشود، عمویش «صادق هدایت» 37 بهار زندگی را پشت سرگذاشته بود. اما این برادرزاده و عمو آنطور که در کتاب «نیمه پنهان سرگذشت صادق هدایت» به قلم جهانگیر نوشته شده، خاطرات و مکالمات فراوانی با یکدیگر دارند که مشروح آن را میتوان در کتاب خواند. جهانگیر هدایت در این کتاب نشان میدهد که چگونه شیفته عموی خود شده و این شیفتگی مسیر زندگی 79 ساله او را دگرگون کرده است. او بر خلاف پسرعمه شاعرش، بیژن جلالی، در چهار دهه اخیر تلاش نکرده که هویت ادبی مستقلی از صادق هدایت برای خود به وجود آورد.
جهانگیر هدایت از دهه 1340 به بعد داستانهای کوتاهی در مجلات فردوسی، تهران مصور، سپید و سیاه، خواندنیها، سخن، نگین، تماشا، اطلاعات بانوان و... به چاپ رسانده است. از او مجموعه داستانهایی با عنوان «شلاق هوس» و «مرغابی، عشق و ابدیت» منتشر شده است.
در گفتگو با جهانگیر هدایت از تاریخچه آثار صادق هدایت پرسیدم؛ ولی نخست او شرح مختصری از وضعیت خانوادگیشان توضیح داد.
شما در خانوادهای فرهنگی تربیت شدهاید. اصلا خیلی جالب است که آدم عمویی مثل «صادق هدایت» داشته باشد! در مورد این تجربه بگوئید.
پدر و مادر صادق هدایت یعنی مرحوم اعتضادالملک هدایت و خانم زیورالملوک هر دو اهل فرهنگ و کتاب بودند. من یادم هست که مادر بزرگم قبل از خواب مطالعه میکرد تا به خواب برود. او کتابهایی مانند «کنت مونت کریستو»، «بینوایان» و آثار نویسندگان روس را که در آن زمان به فارسی ترجمه شده بود، مطالعه میکرد.
در کودکی من مورد توجه خانم زیورالملوک بودم و ایشان علاقه داشت من را ببرد در خانه خودشان نگه دارد. به این ترتیب من بیشتر در همان خانهای بزرگ شدم که صادق خان آنجا زندگی میکرد. با ایشان زیاد برخورد داشتم و صادق هدایت هم به من اظهار علاقه میکرد. از آن دوران خاطرات زیادی دارم که نوشتهام .
اولین بار در چند سالگی آثار صادق هدایت را مطالعه کردید؟
شاید نه سالگی، باید بدانید که من از دومین سالی که به مدرسه رفتم روزنامه میخواندم و محیط خانوادگی ما زمنیهای فراهم میکرد که من زود راه افتادم و اهل مطالعه شدم. در همین سالها پدر من و صادق هدایت در یک خانه زندگی میکردند. صادق هدایت چون برادر کوچکتر بود، به پدر من احترام زیادی میگذاشت. آنها دوسالی را هم با هم در فرانسه زندگی و تحصیل میکردند و پدر من از آن دوران خاطراتی داشت که به صورت روزانه نوشته بود و من بعدها آن را چاپ و منتشر کردم.
صادق خان هر کتابی که چاپ می کرد یک نسخه از آن را می آورد و می داد به پدر من، و من کشیک میکشیدم؛ به محض اینکه پدرم کتاب را میخواند و میگذاشت کنار، میرفتم سراغ کتاب و آن را میخواندم .
یعنی شما در همان 9 سالگی با «صادق هدایت» خانه یکی بودید و از همان 9 سالگی مطالعه آثار او را آغاز کردید؛ البته یواشکی؟
بله، یک مدتی آنجا بودیم. بچههای فامیل این توجه به ادبیات و فرهنگ را در محیط خانواده میدیدند و این محیط مناسبی بود و برخی دیگر هم در این مسیر افتادند و در بین برادرزادهها و خواهرزادههای صادق هدایت دو نفر در کار ادبی مشغول شدند: یکی مرحوم بیژن جلالی بود که شعر میگفت، یکی هم من هستم که داستان و مقاله مینویسم و کار ادبی انجام میدهم .
افراد دیگر فامیل هم مانند شما این قدر علاقه به خواندن آثار هدایت داشتند؟
آثار صادق خان را همه میخواندند. پدرم از همان زمان با دقت زیادی آثار صادق هدایت را جمعآوری میکرد؛ تا آنجایی که توانست این کار را کرد. یعنی ایشان یکی از کاملترین آرشیوهای مربوط به کتب، عکس، کارت پستال و نقاشی داشت. بعد از فوت صادق هدایت، با جدیت بیشتری این کا را دنبال کرد و قبل از فوتش همه این آثار را به من داد.
بعد از هدایت چه کسی بر انتشار آثارش نظارت داشت ؟
ببینید، تا سال1329 که صادق هدایت زنده بود، خودش کتابهایش را چاپ میکرد. اما از سال 1330 به بعد در واقع وقتی هدایت خودش را کشت و همین خودکشی موجب شد که نام هدایت بیشتر مطرح باشد و بیشتر مورد توجه چه در ایران و چه در خارج ایران قرار بگیرد، رفتند سراغ ترجمه آثارش و با ترجمه «بوف کور» اصلا هدایت یک شهرت و معروفیت خاصی در تمام دنیا پیدا کرد. در ایران هم ناشران متوجه شدند که این نویسندهای که فوت کرده آثارش مورد توجه است.
عده زیادی از ناشران برای گرفتن امتیاز این آثار مراجعه کردند به مرحوم اعتضادالملک - پدر صادق هدایت - صادق هدایت آن موقع زنده بود. در این بین انتشارت امیر کبیر زرنگتر بود و توانست این امتیاز را دریافت کند. اعتضادالملک تا زنده بود ـ البته با مشورت برادرها و خواهرها ـ کار میکرد، ولی تصمیم قطعی را خودش میگرفت .
آنطور که شما میگویید پدرتان بیشتر از دیگران بر کتابها و آثار صادق هدایت اشراف داشت، آیا به این فکر نیفتادند که مجموعه کاملی از این آثار را سامان دهند و در قالب یک مجموعه منظم منتشر کنند ؟
چرا، ولی اینجا مسائلی پیش آمده که من باید بگویم: ببینید، صادق هدایت وقتی سفر آخر را به پاریس رفت، با قصد خودکشی رفت. او یک نسخه از تمام کتابها و آثار خودش را برد آنجا و نشست آنها را ادیت و بازبینی کرد. ابوالقاسم انجوی شیرازی که ظاهراً چنین ادعا میکرد که دوست صادق هدایت است، آنجا (پاریس) پیش هدایت میرفت. هدایت گفت من اینها را تصحیح میکنم و چند تا چند تا میخواهم بفرستم برای پدرم.
انجوی گفت: «این چه کاری است که شما میکنید؟ شما اینها را بدهید به من که دارم میروم به تهران، میدهم به آقای اعتضادالملک».هدایت هم گول خورد و اینها را داد به انجوی شیرازی و اینها را آورد به تهران . سه تا از کتابها را فرستاد برای آقای اعتضادالملک و بقیه را نداد.
چند کتاب؟
چیزی حدود 30 کار را نداد و خواست معامله کند با امیرکبیر. به انتشارات امیرکبیر گفت اینها نسخههایی است که خود صادق هدایت تصحیح کرده و قیمت بالایی دارد، اما نتوانستند با هم توافق کنند. حتی نامههایی که در این مورد نوشته را من دارم و در کتابی که با عنوان «نیمه پنهان صادق هدایت» نوشتهام و این ماجرا را شرح دادهام و کلیشه تمام این نامه ها با خط خودش را آوردهام .
خانواده صادق هدایت موضوع را پیگری نکردند که بالاخره آن آثار را بگیرند ؟
کار به جایی رسید که اعتضادالملک برای انجوی اظهارنامه فرستاد و او را خواند به دادگستری که «آقا کتابهای پسر من را بده!» کار به اینجا کشید. منتها ایشان با بزرگان آن ایام یک ارتباطاتی داشت و متأسفانه نوع ارتباط هم طوری بود که من نمیتوانم ذکر کنم، به هر حال نوع ارتباط این آقا با بزرگان آن موقع مثل سناتور و تیسمار و... بر اساس یک نوع فسادهایی بود و از این آقا به خاطر همان روابط پشتیبانی میکردند و نگذاشتند که به دادگستری بیاید و جلو قاضی جواب بدهد.
و آن شکایت چه شد؟
بیاثر شد.
نسخههای تصحیح شده چه سرنوشتی پیدا کرد؟
نسخه تصحیح شده آثار صادق هدایت همینطور در کتابخانه انجوی شیرازی ماند تا او فوت کرد و چون زن و بچه هم نداشت، بین وراثی که داشت (برادرزاده و خواهرزادههایش) تقسیم شد و اصلاً معلوم نشد چه به سر این کتابها آمد و در واقع مثل این که از بین رفت.
امیر کبیر طی یک قرارداد رسمی با خانواده هدایت آثارش را منتشر میکرد؟
البته قرارداد آن موقع نبود، ولی مدتی بعد که اعتضادالملک فوت کرد، انتشارت امیرکبیر به وراثی که مانده بودند - 2 برادر و سه خواهر صادق هدایت - فشار میآورد که «بیائید یک قراردادی ببندید»، اما وراث قبول نکردند. فقط آقای «محمود هدایت» قبول کرد و قرارداد با امیرکبیر را امضا کرد. بقیه وراث امضا نکردند، ولی به احترام آقای محمود هدایت اعتراض هم نکردند. در نتیجه قرادادی دست امیرکبیر ماند که فقط یکی از وراث مذکر امضا کرده بودند. این ادامه داشت تا چیزی حدود سالهای 1340. در آن سالها من تحصیلاتی داشتم و خودم کار نویسندگی میکردم و خانواده من را رسماً به عنوان نماینده وراث صادق هدایت معرفی کردند، و در تمام موارد من نماینده وراث صادق هدایت شدم .
و از این تاریخ شما متولی آثار صادق مدایت شدید. خب چه کردید؟
بله. اولین کاری که کردم، به انتشارات امیرکبیر اطلاع دادم که «قراردادی که شما بستهاید مورد قبول ما نیست و بایستی شما بیایید اولا با تمام وراث قرارداد ببندید، بعد هم مبلغی که شما پرداخت میکنید بسیار ناچیز است». امیرکبیر به اعتراض من هیچ اعتنایی نکرد و فکر کرد من فقط یک اعتراض ساده کردهام . نتیجه این شد که ما از طریق قانونی قرارداد ایشان را فسخ کردیم و با انتشارات جاویدان یعنی آقای علمی قرارداد بستیم که طبق آن قرارداد تا سال 1357 کتابهای صادق هدایت توسط انتشارات جاویدان چاپ میشد. در این میان بر تولید آثار هنری و فرهنگی بر اساس آثار صادق هدایت هم نظارت میکردم.
مثل اینکه اگر تئاتری میخواستند نمایش بدهند، از ما اجازه میخواستند، یا اگر مثلا اگر فیلمی... چند تا فیلم ساخته شد. یکی فیلم سینمایی «داش آکل» بود، یکی هم سریال تلویزیونی«تخت ابونصر». البته فیلمهای دیگری هم تهیه شد، ولی آن فیلمها را ما قبول نکردیم و اجازه نیافتند که در سینماها به نمایش گذاشته شوند.
پس تا پیش از سال 1357 شما بر تمام تولیدات هنری مربوط به آثار صادق هدایت نظارت داشتید و در آن بحث شما اعمال نظر میکردید و اگر هم مشکلی پیش میآمد، اعمال قانون میکردید؟
بله.
بعد از انقلاب را توضیح بدهید که چه اتفاقی افتاد ؟ البته ما میخواهیم در مورد کلیت نشر آثار صحبت کنیم و بعد وارد جزئیات هم میشویم.
از سال 1358 تا چهارده سال بعد، یعنی تا چیزی حدود سال 1370 یا 71 با گذشت زمان بعضی از آثار هدایت چاپ شد.
در این دوره کدام کارها اولین بار منتشر شد؟
«سه قطره خون» و «زنده به گور».
اولین کاری که در این دوره چاپ شد با نظارت خودتان بود؟
نه.
نمیدانید چه کسی چاپ میکرد؟
همین بازماندگان امیرکبیر.
همین انتشارات امیرکبیر فعلی؟
نخیر، انتشارات دیگری است که من اسمش یادم نیست. گویا... رئیس امیرکبیر یک آقایی بود به اسم جعفری، پسر او که خودش یک انتشاراتی درست کرده بود... نمیدانم آن را، بنده خاطرم نیست.
از این پس، به مرور مقداری از آثار هدایت زیر نظر من چاپ شد.« انسان، حیوان» اولین اثر صادق هدایت بود که با مقدمه خودم چاپ کردیم و بعد از آن فکر میکنم «خیام صادق هدایت» بود و بعد همینطور کارهای مختلف...
کتابهایی هم درباره هدایت نوشتم؛ مثلا «سیوشش روز با صادق هدایت» که خاطرات پدر من است؛ پدر من همزمان با هدایت در فرانسه تحصیل میکرد، دو سال اینها با هم بودند. پدرم خاطرات روزانه مینوشت. من آن خاطرات روزانه را با شرح، کارت پستال، عکس و تفصیلات منتشر کردم .یک کتاب دیگر که من درباره صادق هدایت نوشتم به اسم «نیمه پنهان سرگذشت صادق هدایت» است. کتاب دیگری هم که درباره هدایت نوشتم «یک صدسالگی هدایت در ایران و جهان» است .
تعدادی از آثار هدایت را هم به چندین زبان چاپ کردیم. مثلا داستان «سگ ولگرد» را به زبان انگلیسی، فرانسه و ترکی استانبولی یا «زنده به گور» را به انگلیسی و ارمنی منتشر کردیم و این اولین بار بود که آثار هدایت به زبان مردم کشورهای همسایه منتشر می شد.
در این سالها متأسفانه ناشرین غیرمتعهد که اصولا به فرهنگ و ادبیات این مملکت هیچ اهمیتی نمیدهند و جز سودجویی و پولطلبی هیچ نظر دیگری ندارند، شروع کردند به چاپ آثار صادق هدایت. بدین معنی که عکس رنگی هدایت را میگذاشتند روی جلد، نام این مرد را هم زیرش مینوشتند، نام کتاب او را هم آن بالا مینوشتند. ولی متأسفانه محتویات این کتاب دارای تحریفها، تغییرها ، اضافهها و کسریهای بسیار بود.
فهرستی از این تحریفات تهیه شده که واقعاً تأسفبرانگیز است. برای اینکه مردم این ناشران را بشناسند، در سایت رسمی صادق هدایت تصویر روی جلد این کتابها را گذاشتیم و اعلام کردیم که این کتابها اصالت ندارند. جدولی هم تنظیم کردیم و با ذکر عنوان کتاب، نام ناشر و سال نشر، تعداد مغایرت با متن اصلی را ذکر کردیم. به عنوان مثال «پیام کافکا و بوف کور» را نشر مجید در سال 83 چاپ کرده که در 274 مورد با متن اصلی صادق هدایت مغایرت دارد. یک چنین کتابی، کتاب صادق هدایت نیست. یک کاریکاتوری از کتاب اصلی است که این را به عنوان کتاب اصلی به مردم این مملکت میفروشند.
با این اتفاقی که افتاد، شروع کردیم به مقابله با آن. مغایرتها را به صورت جدولی دقیق که صفحه و سطر را معین می کرد تهیه کردیم و فرستادیم برای وزارت ارشاد و رسماً از آن ناشر شکایت کردیم .رسماً برای ناشرهایی که خیلی در این مورد به حقوق هدایت تجاوز کرده بودند، اظهارنامه دادگستری فرستادیم که طبق قانونی به اصطلاح حمایت از حقوق مؤلفین و مصنفین، دو حق برای کسی که اثر هنری را به وجود آورده قائل شده: یکی حقوق مادی است و دیگری حقوق معنوی. حقوق مادی یک اثر با گذشت 30 سال از مرگ مؤلف از بین میرود.
این قانون بسیار غلط است. یکی از غلطترین قانونهایی است که در این مملکت هست . اگر در انگلستان کسی بیاید ثابت کند که از بازماندگان شکسپیر است، متولی تمام آثار شکسپیرخواهد شد. چطور است که بنده بیایم آجر روی آجر بگذارم، یک خانه بسازم، این خانه تا وقتی سرپا است مال وراث من است. آیا یک کتاب، یک اثر هنری، مجسمه، نقاشی و شعر مهمتر است یا یک خانه؟ خانه که همه درست میکنند؛ ولی شعر کار همه نیست .
اما حقوق معنوی از بین نمیرود. تأکید من هم بر حق معنوی صادق هدایت بود. قانون میگوید که هیچکس نمیتواند به آثار یک هنرمند دست ببرد. اکثر ناشرانی که ما برایشان اظهار نامه فرستادیم، با ما یک جوری کنار آمدند؛ یعنی یا کتابها را جمع کردند، یا متن اصلی را از ما گرفتند و آثار هدایت را بر اساس متن اصلی منتشر کردند.
شما در زمینه انتشار آثار صادق هدایت به زبانهای مختلف و همچنین انتشار این آثار به زبان فارسی در کشورهای دیگر هم فعالیتهایی انجام دادهاید که مورد اخیر آن انتشار جلد اول از مجموعه آثار صادق هدایت از سوی انتشارات آزاد در فرانسه بود.
ما با ناشرانی در اروپا قرارداد انتشار آثار صادق هدایت را بستهایم و تصمیم گرفتهایم تمام آثار صادق هدایت را به زبان فارسی چاپ کنیم. این نخستین متن اصلی و کامل «زنده به گور»، «سه قطره خون»، «سگ ولگرد»، «سایه روشن» و «فردا» است و از آن پس داستانهای کوتاه متفرقه هدایت مثل «حکایت با نتیجه»، «شرح حال یک الاغ در هنگام مرگ» و... . این جلد اول از مجموعه آثار هدایت است که در 600 صفحه منتشر میشود. وقتی از من سؤال میکنید که آثار صادق هدایت را چهطور باید خواند؟، شما باید این کتاب را تهیه کنید.
این مجموعه قرار است در چند جلد چاپ شود؟
6 جلد دیگر خواهد بود: داستانهای کوتاه، طنزها (دو جلد شامل یک جلد مجموعه توپ مرواید، البعثه و یک جلد طنزهای دیگر)، ترجمهها (زبان انگلیسی و فرانسه)، ترجمههای زبان پهلوی و «بوف کور». بوف کور را باید جدا کنیم. خودش یه رمان مستقل است. بوف کور را به سه زبانه فارسی، انگلیسی و فرانسه منتشر میکنیم.
به جر این، آثار دیگر مثل مکاتبات، نامهها، کارت پستالها و تصاویر را هم منتشر میکنید ؟
کارت پستالها، عکسها و نقاشیهای هدایت را من به صورت سه آلبوم مجزا و مستقل چاپ کردم که الان چاپش تمام شده و البته اجازه چاپ ندارد. نامههای هدایت را هم آقای محمد بهارلو چاپ کردند و در واقع تقریباً آنچه که از هدایت باقی مانده بود چاپ شده است .
گفتید که انجوی شیرازی آثار اصلاح شده صادق هدایت را گرفت و این کتابها هیچگاه به دست شما نرسید پس با این ترتیب کدام متنها در اصل ملاک شما است؟
ببینید! متنهای درست کتابهایی است که در زمان حیات صادق هدایت تحتنظر خودش چاپ شد .مثلاً متن اصلاح شده «علویه خانم» فرستاده شد. برای پدر هدایت پس «علویه خانم»ای که ما داریم اصلاح شده صادق هدایت است.
بعضی از کارهای صادق هدایت بعد از سالها منتشر شده . این امکان وجود داره که هنوز آثاری منتشر نشده باشد؟
نخیر. نمانده. چون اگر مانده بود، پیش ما بود.
نظر شما