این مرد موسفید که وابستگی شدیدی به دختر و نوههایش
داشت گمان میکرد ازدواج راهی است برای آرامش و امید و وابستگی کمتر به
عزیزانش، بیخبر از اینکه زن دوم نمیتواند این شرایط را بپذیرد.
پدربزرگ مهربان در حالی که غم و اندوه در چهرهاش موج میزند وارد اتاق
شده و به قاضی شعبه 268 دادگاه ونک میگوید: میخواهم از همسرم جدا شوم، 6
ماه است که با او ازدواج کردم. فکر میکردم درکم میکند و در این سن همدمم
میشود اما اشتباه کردم؛ او دائم به رابطه من و خانوادهام حسودی میکند و
سعی میکند با حرفهای دروغین بین من و آنها را بهم بزند از دو بهم زنیها و
بیاحترامیهایش خسته شدم. هر وقت فرزند و نوههایم به دیدنم میآیند
همسرم آنقدر غر میزند و رفتارهایی میکند که باعث ناراحتیشان میشود و
آنها خیلی زود میروند.
وی ادامه داد: همسر اولم را به خاطر بیماریاش از دست دادم شرایط خیلی
سختی را میگذراندم. تنها انگیزهام برای زندگی دختر و نوههایم بودند. بعد
از 5 سال به خواست آنها با «اکرم» آشنا شدم و تصمیم گرفتیم باهم ازدواج
کنیم. نمیتوانستم خانوادهام را نبینم و همین باعث ناراحتی او میشد. دیگر
نمیتوانم این شرایط را تحمل کنم و میخواهم از هم جدا شویم.
«اکرم» نیز در ادامه به قاضی عموزادی گفت: من هم با امید وارد زندگی
«محسن» شدم فکر میکردم میتوانم به او تکیه کنم اما او هیچ توجهی به من
نمیکرد همه زندگیاش خانواده همسر اولش بودند احساس غریبی و تنهایی
میکردم من غریبه بودم که وارد زندگیاش شدم و توقع داشتم او هوایم را
داشته باشد اما هیچ محبت و توجهی از او نمیدیدم که همان را بخواهم به او
برگردانم. حتی دخترش نیز با من بخوبی رفتار نمیکرد و بچههایش من را دوست
نداشتند. نمیدانم چرا من را وارد زندگیشان کردند وقتی قبولم ندارند.
بنابر این گزارش، قاضی عموزادی با شنیدن اظهارات این زوج و نداشتن سازش
آنها حکم طلاق را صادر کرد و زن 60ساله در ازای طلاق توافقی و همه حقوق
قانونی، مهریه 110سکه، اجرتالمثل و... را به همسرش بخشید و از وی جدا شد.
17302
نظر شما