کمتر پیش میآید که افکار عمومی بر سر یک مسئله مشخص اجتماعی چنان با یکدیگر هم نظر باشند که کمتر نظری مخالفشان مشاهده شود. همه طیفهای فکری جامعه بر سر مسئلهای موافق یکدیگر شدهاند که به راحتی می توانست با یک نظارت دقیق از وقوعش جلوگیری شود یا با ترفندی رسانهای تمام نگاهها به سمت وقوع یک بازی حرکت کند.
ماوقع اتفاقی که فرزاد حسنی و برنامه اکسیر باعث به وجود آمدنش شدهاند را حتما شنیدهاید، یا احتمالا فیلمش را دیدهاید.عصبانیت از تحقیر یک انسان بیدفاع در برابر یک مجری باسابقه پرحاشیه چنان بود که تهیه کننده اکسیر و آقای مجری در برابرش حرفی برای گفتن نداشتند. چه اینکه تماشاگر در برابر اتفاقی قرار گرفت که به ظاهر مستند بود و نمیبایست برای نبود آگاهی کافی از سوی شرکتکننده در یک مسابقه تلویزیونی تا این حد عصبانی شود و شرکتکننده هم نمی بایست بابت نداشتن سواد کافی در جواب سوال آقای مجری در موضع تنبیه و نکوهش، و در نهایت تحقیر قرار بگیرد.
اما این اتفاق افتاد و فرزاد حسنی در برنامه اش یک تنه در جایگاه قاضی و نماینده مدعیالعموم قرار گرفت و نام جمشید یارگلدی را به عنوان یکی از اقشار کم سواد جامعه راهی شبکههای اجتماعی کرد. یادمان نرفته همین چند ماه پیش بود که رضا رشیدپور در برنامه اینترنتی «دید در شب» مقابل سحر قریشی نشست و در مصاحبه با این بازیگر چهره سینمای ایران، نام چند نفر را گفت و نظر قریشی را درباره آنان جویا شد. نامهایی تا آن حد معروف که بیننده این مصاحبه باورش نمی شد قریشی آنها را نمیشناسد. اما سحر قریشی حتی محمد سرافرازرییس صدا و سیما را هم نمیشناخت. در آن مقطع اما ماجرا کاملا برعکس الان بود. آن زمان همه به خانوم بازیگر ایراد گرفتند که چرا این آدمها را نمی شناسد. به رضا رشید پور هم ایراد نگرفتند که چرا این سوال را از مهمان برنامه اش کرده است.
قرار آن برنامه، و همینطور اکسیر چند روز قبل با بیننده این است که هر چه اینجا اتفاق می افتد واقعیت آدمهایی است که مقابل دوربین می روند، پس وقتی تماشاگر با واقعیت آدمها روبرو می شود می تواند به قضاوت رفتارشان بنشیند. می تواند سحر قریشی را قضاوت کند، رضا رشید پور و فرزاد حسنی را هم قضاوت کند. قراردادی مبنی بر آیتم نمایشی برای این برنامه و برنامههای مشابه آن تعریف نشده است که تهیه کننده و مجری آن مدعی شوند «اگر یک هفته صبر کرده بودید می فهمیدید که این آیتم بازسازی شده بود» و آن آدم بازیگر بود و اصلا قرار بود آن جعبه زرشک به او داده شود و او مقابل دوربین تحقیر شود.
ما در این برنامه با تله فیلم یا تله تئاتر یا فیلم سینمایی روبرو نیستیم. برنامه ای ترکیبی مبتنی بر گفتوگو و احیانا مسابقهای در خلال آن برای حاضران در استودیو. در حال حاضر یک مسابقه تلویزیونی هم از شبکه سه در حال پخش است به نام «جادوی صدا»؛ فرض کنید که بهرام زند و مریم شیرزاد و مینو غزنوی به یکی از کسانی که در این مسابقه شرکت کردهاند چنان پرخاش کنند و شخصیتشان را زیر سوال ببرند که او دیگر آبرویی برایش باقی نماند. بدون شک این اساتید این کار را انجام نمی دهند، چون شخصیت انسانی طرف مقابل برایشان مهم است.
رفتاری که فرزاد حسنی با جمشید یارگلدی در این برنامه انجام داد نمونه ای مشخص از نگاه متفرعنانه مجریای بود که فرد ضعیفتر از خودش را چنان مقابل دوربین له میکند که اثری از او باقی نمیماند. می شود فیلمی که فرزاد حسنی و جمشید یارگلدی مقابلش تمرین می کنند را باور کرد و به این نقطه رسید که همه این ماجرا صحنه سازی بوده است. در این صورت دیگر برای تلویزیونی که تا همین جا هم اعتماد مخاطبانش را به اعتراف خودش از دست داده است، نمی شود اعتباری قائل شد. اگر فرض بر صحت حرفهای تهیه کننده اکسیر باشد و آن آیتم مصنوعی فرزاد حسنی وجمشید یار گلدی نمایش و از پیش تمرین شده باشد، می شود نتیجه گرفت که تمام برنامه های سیما؛ همه آنهایی که در آن مهمان برنامه حضور دارد و تماشاچی دارد و شکل مسابقه دارد و پرسش وپاسخی در آن شکل می گیرد ( از مسابقات هوش وحضور ذهن گرفته تا مناظره های سیاسی و اقتصادی واجتماعی)، تمرین شده، نمایشی و از قبل طراحی شده است و ما دایم داریم دروغهایی را میبینیم که سیما دارد به زور به عنوان واقعیت به خوردمان می دهد. نتیجه اخلاقی گاف بزرگ سیما این اعتمادزدایی بیسابقه است.
58245
نظر شما