مافیا در سیاست، روش ویژه ای دارد و در اقتصاد هم نقشی خاص. همه هدفش در سازمان های دولتی خلاصه می شود و همه حواسش به لابی ها، معطوف. از رسانه و فرهنگ و تبلیغات گرفته تا خورد و خوراک روزانه مردم، همه را مافیا تعریف می کند. البته اعضای مافیا هیچ گاه خودسرانه کاری را انجام نمی دهند. کوچک و بزرگ در یک تشکل مافیایی را باید بزرگی هدایت کند، کسی که ناظر هر رفتاری است و هر حرکتی بی تصمیم او صورت نمی گیرد. مافیا یک بزرگ دارد، یک پدرخوانده!
اوست که دستور می دهد. کسی را که باید حمایت می کند و هر کس را که بخواهد سرنگون می سازد. پدرخوانده در مافیا یعنی همه کاره حتی اگر همه اعضای مافیا را رهبر دیگری سروسامان بدهد، بازهم این پدرنمادین است که سازمان را پنهان و در خفا پیش می برد.
درست مانند دیک چنی در زمان ریاست جرج بوش! او بود که نومحافظه کاران را در همه جای ایالات متحده پراکنده کرد. در دفتر معاونت، وزارت خارجه، وزارت دفاع، دادگستری و... حتی در روزنامه ها و مراکز تحقیقاتی این مهره های محافظه کار چنی بودند که پیدا و پنهان تردد داشتند.
از آنجا که مرگ، فقط یک پدرخوانده را از قدرت کنار می زند، چنی هم حتی امروز در زمانی که از کاخ سفید بیرون آمده و در نقطه ای آرام سکونت دارد، باز هم مانند یک فرمانده قدرتمند در عرصه های مختلف ظاهر می شود. امروز در مسایل خاورمیانه یا آفریقا می توان ردپای پنهان چنی را به رغم ترک مقام معاونت مشاهده کرد.
او را به همراه جان مک کین نامزد جمهوری خواه رقابت های انتخاباتی نوامبر گذشته می توان بزرگ ترین رقیب اوباما برشمرد که از هر فرصتی برای مخالفت ورزی با سیاست های مرد جوان و تخریب چهره محبوب او برای توجیه دوران سیاه ریاست بوش استفاده می کند. او این روزها بارک اوباما را به شدت به سبب سیاست گفت و گو با دشمنان قسم خورده آمریکا- آنهایی که در فهرست محور شرارت بوش جای داشتند- به زیر آماج اتهام و انتقاد گرفته است که البته آخرین آنها یعنی سرزنش رییس جمهوری و نزدیکان او در انتخاب کریستوفر هیل سفیر جدید آمریکا در عراق به بهانه تجربه اندک او به شدت با واکنش مقامات سیاسی آمریکا روبه روشد.
او که زمانی همه توان خود را در اعمال فشار بر بوش برای تخاصم هر چه بیشتر با تهران و پیونگ یانگ در همه پیش گرفته بود این روزها به شدت نگران است که مبادا با باز شدن دریچه نوین مذاکرات ایران و آمریکا همه منافعی که او در خاورمیانه دنبال می کرد از دست برود.
شاید هیل مشخصه خاصی در قبال رایان کروکر سفیر سابق ایالات متحده در عراق یا جفری فلتمن همتای او در لبنان نداشته باشد و در نهایت هم نتواند کاری از پیش ببرد، اما حداقل می تواند سیاست های جدید آمریکا در قبال عراق را ابراز و برای همه تببین کند.
اما پدرخوانده از این اعمال سیاست ها چندان راضی نیست. او با اعزام کریستوفر هیل به عراق مخالفت می کند چرا که او بر همه آنچه بدهی ها و وجوهی که در دوران بوش در عراق و سایر مناطق همجوار آن به بهانه تجارت های مختلف رد و بدل شده نظارت می کند. با آمدن هیل به بغداد به طور حتم هر آنچه که از سبقه جمهوری خواهان در عراق جای مانده بود، به پایان می رود. منافع تنها رویکردی است که مافیای چنی را به مساله عراق مشتاق کرده است.
این روزها پدرخوانده حتی از دفاع از میراث نامشروع خود هم دست نمی کشد. او که زمانی برای رسیدن به مقاصد خود از هر روشی برای نقض قانون اساسی آمریکا استفاده می کرد، این روزها به تدریج با روی کار آمدن مردی که با شعار تغییر به میدان آمده است سعی دارد به هر طریقی خود را از هر اتهامی مبرا کند. مساله شکنجه زندانیان، شنود مکالمات تلفنی و بازداشت های بدون محاکمه به صرف تامین امنیت همه جانبه آمریکایی ها در برابر خطر تروریسم های خیالی! موضوعی است که هر روز بیشتر بر دامنه اتهام های پدرخوانده واشنگتن اضافه می شود. هر چند که او بر همه آنها مهری از قانون می زند و به رغم همه تضادهای ظاهری و باطنی آن را در بخشی از قانون آمریکا به همگان معرفی می کند.
پدرخوانده این روزها ناراضی است. او دیگر قدرت دفاع از مردانش را ندارد. او فقط در انتظار است تا شاید در فرصتی مغتنم با بروز کوچک ترین اشتباه یا کم تجربگی در دولت مرد جوان کاخ سفید دوباره به جهان نشان دهد که پدرخوانده هنوز زنده است!
الحیات 20 مارس 2009/ ترجمه: لیدا هادی
نظر شما