میراسدالله مدنی دهخوار قانی متولد 1293، نماینده دوره اول مجلس خبرگان رهبری و امام جمعه تبریز، عمر شریف خود را در راه احیای معارف اسلامی و نشر فرهنگ اهل بیت (ع) سپری کرد و همزمان با اوج گیری قیام مردمی 15 خرداد ماه 1342 و تبعید امام خمینی (ره) به نجف اشرف همواره مدافع امام بود، پس از انقلاب نیز در راه حفظ آرمان های نظام اسلامی تلاش می کرد و در نهایت حین اقامه نماز در 20 شهریور ماه 1360، به دست منافقان کوردل مورد سوء قصد قرار گرفت، از او به عنوان دومین شهید محراب انقلاب اسلامی یاد می شود.
مشروح گفت وگو با دکتر مهدی مدنی تنها پسر شهید آیت الله مدنی را در ادامه بخوانید:
**به عنوان مقدمه از دوران کودکی و نوجوانی پدر بزرگوارتان بفرمایید.
پدرم سال 1293 در آذر شهر تبریز به دنیا آمد، در سن 4 سالگی مادر خود و 16 سالگی پدرش را از دست داد، پدرش بزاز بود، بعد از فوت او مجبور شد به دلیل سرپرستی خانواده مدتی در بازار آذر شهر مشغول کار شود ولی بعد از 16 سالگی برای تحصیل در حوزه علمیه به قم رفت.
**در زمان حضور پدرتان در قم سرپرستی 3 خواهر و برادر دیگر بر عهده چه کسی بود؟
یکی از عموهایم در آذر شهر مشغول به کار بود و کنار خواهر و مادرش ماند ولی پدرم یکی دیگر از برادرهایش را با خود به نجف برد که پس از فراگیری مقدمات آموزشی در حوزه به دلیل متفاوت بودن روحیه اش با فقه، آن رشته را رها کرد و وارد بازار کار شد، ولی پدرم در قم در زیر نظر آیت الله کوه کمری و آیت الله خوانساری فقه را آموخت، در نجف نیز در کنار اساتیدی چون آیت الله حکیم، آیت الله خویی و آیت الله خوانساری ادامه تحصیل داد و همچنین به مدت 4 سال نیز در کنار امام خمینی (ره) تحت آموزش درس فلسفه قرار گرفت.
**شهید آیت الله مدنی از چه زمانی با امام خمینی (ره) آشنا شدند؟
مدتی که پدر در قم بود در محضر امام خمینی (ره) درس فلسفه می خواند، این شروع آشنایی آیت الله مدنی با امام خمینی (ره) بود ولی در زمان استقرارش در نجف، امام (ره) در ایران بود. زمینه اصلی دوستی آیت الله مدنی با امام خمینی (ره) مرتبط با قیام 15 خرداد 1342 و سخنرانی انقلابی امام خمینی (ره) بود، تبعید امام (ره) به نجف زمینه جذب بیشتر آیت الله مدنی به امام خمینی (ره) شد و ارتباطشان با هم خیلی بیشتر شد.
**شهید آیت الله مدنی به شهرهای مختلفی تبعید شدند دلایل این تبعیدها چه بوده است؟
شهید آیت الله مدنی سال 1342 مبارزه سیاسی و اجتماعی خود را در شهر قم آغاز کرد و در این راستا به ستیز با فرقه ضاله بهائیت پرداخت و در آن زمان تنها عامل مبارزه با بهائیت شناخته شد، همچنین او سر منشا راهپیمایی ها در نجف بود، در مقایسه با آیت الله حکیم و آیت الله خویی که مشی سیاسی نداشتند، پدرم کلاس های حوزه را متوقف کرد و راهپیمایی نجف را راهبری کرد، او آنقدر میان نجف و ایران در تردد بود که او را ممنوع الخروج کردند و دیگر اجازه سفر به نجف را نداشت، در نهایت پس از سخنرانی در خرم آباد تبعید شد.
او به شهرهای مختلفی تبعید شد، بعد از گنبد کاووس مرحله آخر تبعید او بندر کنگان بود، کنگان یک منطقه گرم و خشک بود که با روحیه و ذات او همخوانی نداشت، زیرا او متولد آذربایجان بود و زندگی در بندر کنگان برای او دشوار بود به همین دلیل با اداره اطلاعات امنیت هماهنگ شد و در رابطه با کهولت سن و بیماری ریوی آیت الله مدنی نامه نگاری هایی صورت گرفت و ظرف سه هفته ساواک اجازه تغییر محل تبعید او را به مهاباد داد ولی در برخی منابع گفته شده که ساواک از ترس تجمع و اعتراض مردم انقلابی او را به مهاباد منتقل کرده است، در صورتی که پدرم به دلیل نامساعد بودن آب و هوای کنگان نتوانست آنجا بماند، ساواک هم این درخواست را قبول کرد و او را به مهاباد منتقل کرد، حتی زمانی که آیت الله مدنی در نجف بود، به دلیل بیماری مجبور شد به ایران برگردد، خواهران من متولد نجف هستند و من در همدان به دنیا آمدم. در ایران هم آیت الله مدنی در شهر های آذربایجان، همدان و لرستان در تردد بود ولی به دلیل بیماری ریوی باید در شهری با آب و هوای مساعد زندگی می کرد به همین دلیل شهر همدان را انتخاب کرد، بیماری ریوی پدر در ابتدا آسم بود و سپس به سل تبدیل شد، به همین دلیل می گویم که به هیچ عنوان بر خلاف برخی منابع بیماری آیت الله مدنی به علت شکنجه های ساواک نبوده است.
او در آبان 1354 در سخنرانی خود در خرم آباد گفت: " هر کس در انتخابات شرکت کند جزء سپاه عمر سعد است" و زمانی که این موضوع را گفت به مدت سه سال به نور آباد ممسنی تبعید شد، در نور آباد پایگاهی تشکیل داد که از کازرون و شهرهای دیگر به آنجا می رفتند، بعد از نورآباد ممسنی به گنبد کاووس تبعید شد افراد مختلف اطراف او جمع شده و زمینه انقلابی گری میان مردم ایجاد شد، ساواک هم به این دلیل جایگاه او را تغییر داد و به محله سنی نشین گنبد کاووس تغییر داد، بعد از این شهر به بندر کنگان منتقل شد، که به دلیل نامساعد بودن آب و هوا به مهاباد منتقل شد و پس از چند ماه به قم بازگشت.
**آقای دکتر گفته شده که شهید آیت الله مدنی از پول فروش کتاب های خود برای نواب صفوی اسلحه تهیه می کرد این مسئله صحت دارد؟
هنگامی که شهید نواب صفوی در نجف به فکر مبارزه با کسروی گری افتاد، آیت الله مدنی متوجه می شود که او هزینه این مبارزه را ندارد، بدین رو کتاب های خود را می فروشد و پولش را در اختیار نواب می گذارد، اما پس از مدتی من متوجه شدم که امام خمینی (ره) و آیت الله بروجردی مخالف جنگ مسلحانه بودند.
**شهید آیت الله مدنی چه زمانی به امام جمعه تبریز منصوب شد؟
آیت الله مدنی پس از اتمام تبعیدش در سال 1357 نماینده مجلس خبرگان قانون اساسی و امام جمعه همدان شد تا اینکه گروه فرقان آیت الله قاضی امام جمعه تبریز را ترور می کند و در آذربایجان بحران شدیدی به وجود آمد، پس از آن امام (ره) به آیت الله مدنی پیغام می دهد که به آذربایجان رفته و امام جمعه تبریز شود، شرایط به گونه ای بود که روستاییان کفن پوش به خانه پدرم حمله کردند تا او را بکشند اما آیت الله مدنی با گفتمان این مسائل را حل کرد و پس از آن آذربایجان بسیار آرام شد و تلاطم سابق را نداشت.
**آقای دکتر در مورد سیره رفتاری آیت الله مدنی بفرمایید؟
آیت الله مدنی دارای 5 فرزند دختر و یک فرزند پسر بود. در دوران تبعید ما برخی اوقات با او بودیم ، در ماه مبارک رمضان سال 1357، که وی دوره تبعید را در مهاباد سپری می کرد، نان خرده هایی که در زمین می دید در کیسه ای جمع می کرد و زمانی که دلیل این کارش را می پرسیدم می گفت: دور ریختن برکت خدا اسراف و گناه است، این ها را بعد از افطار می خورم، همچنین به موضوع بیت المال اهمیت می داد و دقیق بود، او بسیار پرهیزگار بود و در کارهایش خلوص نیت را سر لوحه خود قرار می داد. دروغ او را آزرده خاطر می کرد و این خصلتش را هم به ما انتقال داده بود.
**رهبر معظم انقلاب از شهید آیت الله مدنی چگونه یاد می کنند؟
در سال 1380، در رابطه با شهید آیت الله مدنی سمیناری برگزار شد که در آن مقام معظم رهبری هم حضور داشتند، در رابطه با آیت الله مدنی خاطره ای تعریف کردند و فرمودند: در سال 1359 در جبهه شهر دزفول بودم، آیت الله شهید مدنی هم سخنرانی ای با زبان عربی برای اهالی دزفول و رزمنده ها داشت، که من مبهوت آن صحبت ها شدم، ایشان همچنین از شهید آیت الله مدنی به عنوان یک روحانی زاهد و پاک نام بردند و تاکید داشتند که راه و سیره این شهید باید ادامه پیدا کند.
سرانجام پس از 69 سال زندگی سراسر درد و رنج و مبارزه پدرم در نیمروز جمعه 20/6/60 در محراب عبادت در میدان نماز تبریز به دست منافقی شقی بر اثر انفجار نارنجک به آرزوی دیرینه خود شهادت رسید.
۴۸
نظر شما