همیشه پرچمهای نیمهافراشته از داغی که به دل نشسته، خبر میدهد. داغ پرواز بهمن گلبارنژاد، دوچرخهسوار جانباز ایرانی که جاده ناامن ریو و سراشیبی تندش، جان او را گرفت تا سربازی که در جوانی برای دفاع از ایران پایش را روی مین جا گذاشته بود، در ریو در راه کسب اعتبار برای ورزش ایران جانش را جا بگذارد. نمیدانیم بهمن عزیز که جانباز دفاع مقدس بود، حالا شهید محسوب میشود یا نه اما تلاش این دوچرخهسوار بیادعا در میدان ورزش دستکمی از جانفشانی او در میدان جنگ نداشت. زندگی برای بهمن نازنین چنین خواست که وقتی در صف اول رشادت بود، فقط پایش را تقدیم کند و تقدیم جانش به زمانی موکول شود که در صف ورزشکاران برای سربلندی ورزش ایران رکاب میزد.
ابراهیم حاتمیکیا در «از کرخه تا راین» که دیگر هر چه ساخت، تکرار این شاهکار نشد، مونولوگی برای علی دهکردی نوشته بود که در راین، دم رودخانه از خدا میپرسید؛ چرا اینجا؟ و گلایه میکرد چرا او را زمان جنگ و وقتی در جزیرهها و جبهه دنبال شهادت بود، پیش خود نبرده است؟! آن فیلم بود و این زندگی است. بعید میدانم بهمن دوستداشتنی دم آخر چنین گلایهای کرده باشد.
بایسیکلران با آن پای آهنی به جای عبور از خط پایان، از خط آسمان گذشت. برای عاشق، خرمشهر و ریو فرقی ندارد، همه جا زمین خداست... آسمانی شدنت مبارک... تسلیت به ما که زنجیر شده به زمینیم، تبریک به تو که مهمان آسمانی.
* این یادداشت در ستون حرف آخر دوشنبه ۲۹ شهریور روزنامه خبرورزشی چاپ شده است.
نظر شما