میراث فرهنگی یک سرزمین، تنها ابنیه تاریخی، میادین، کتاب ها و قصه ها نیستند. بعضی آدم ها نیز میراث فرهنگی یک شهر به شمار می آیند. آدم هایی که رفته رفته در طول ده ها سال به نوستالوژی مشترک مردم یک شهر و منطقه تبدیل می شوند. حالا فرض کنید آن فرد، فردی باشد که جمعیت بزرگی از مردم آن شهر حیات خود را مدیون او باشند. حتما شنیده اید که وقتی مادر بارداری با هزاران امید به اتاق عمل می رود. وقتی که نوزاد به دنیا می آید، معمولاً یک سوال مشترک پیش می آید که:«هر دو تاشون سالمن؟» و با شنیدن سلامتی هر دو- مادر و فرزند- اشک شوق و لبخند در هم می آمیزند و غریو شادی به آسمان بلند می شود. همه و همه این شادی را مدیون پزشکان زنان و زایمان هستند. و چه به جاست از چنین پزشکانی غافل نشویم و از آن ها به عنوان میراث فرهنگی شهرمان یاد کنیم.دکتر جهانگیر بنی آدم یکی از آن پزشکان است. او متولد سال 1313 خورشیدی است. در آلمان غربی سابق تحصیل و طبابت کرده و به به کرمان بازگشته است. همه آن چه را که در فرنگ آموخته بی دریغ و باسخاوت به همشهریان خود تقدیم کرده است.
می گوید از این که زن و شوهرهایی که نزد من می آیند و می گویند:«آقای دکتر ما زیر دست شما به دنیا آمده ایم و دوست داریم که فرزندمان هم زیر دست شما به دنیا بیاید لذت می برم.»
می گویم:«آقای دکتر یکی از انگیزه های مصاحبه من با شما هم همین است که من هم زیر دست شما در بیمارستان راضیه فیروز متولد شده ام.» با لبخند پاسخ می دهد:« خوشحالم که سالم هستی!»
از هر دری سخنی گفتیم و نتیجه گفت و گویمان متنی است که در هفته نامه «پزشک مردم» تقدیم شمایی می شود که شاید زیر دست این پزشک با اخلاق به دنیا آمده باشید؛
بنی آدم می گوید که یکی از فامیل های ما در آمریکا در رشته زنان و زایمان تحصیل کرده بود. دختر عمویم هم 60 سال پیش در مسکو درس خوانده بود. همین موضوع مرا به تحصیل در رشته پزشکی ترغیب می کرد. من هم به قصد تحصیل در رشته زنان و زایمان به اروپا رفتم.1960 برای تحصیل در رشته پزشکی به آلمان رفتم. تحصیلاتم را در رشته تخصصی زنان و زایمان ادامه دادم. پس از فارغ التحصیلی در یک بیمارستان دانشگاهی رییس بخش شدم. چهارده سال در آلمان طبابت کردم و بعد از آن به این نتیجه رسیدم که بهتر است به کشور خودم خدمت کنم.
یک راست به کرمان آمدم
دو سال قبل از انقلاب به ایران برگشتم. یک راست به کرمان آمدم و کارم را شروع کردم. در آن زمان، غیر از من آقایان دکتر ارجمند، دکتر روحانی، دکتر هدایت و دکتر فرساد پزشک دیگری در زمینه زنان و زایمان در کرمان وجود نداشت.
از آن جایی که دوست داشتم به مردم بیشتر خدمت کنم. نزد مرحوم حاج صالحی رفتم. خدا رحمت کند ایشان را، محضردار بود.
درمانگاه سجادیه. گفتم:«قصد دارم روزانه 10 تا 20 تا بیمار را به رایگان ویزیت کنم.»
و همین باعث شد که به درمانگاه سجادیه رفتم و در آن جا روزانه 25 بیمار را مجانی ویزیت می کردم. این روند تا 25 سال ادامه داشت. مطب من در چهارراه تهماسب آباد بود. بعد به راضیه فیروز، سپس به کلینیک نیمه شعبان آمدم.
پایبندی به اصل مشورت
من در کنفرانس هایی که شرکت کرده ام همواره این را به عنوان یک دغدغه مطرح کرده ام که دلم می خواد به همکارانم بگویم هر کدام در رشته کاری خودتان اظهار نظر بکنید و اگر در مورد یک بیماری تخصص ندارید آن را به همکاران متخصص خود واگذار کنید. چهل سال است که در کرمان مطب دارم. یک بار اتفاق نیفتاد که بیماری را نزد من بفرستند و بپرسند که نظر شما چیست؟
منظور من این نیست که بیمار از این دکتر به آن دکتر برود و برایش خرج تراشی شود. بلکه منظور ، مشورت برای درمان بهتر است. پزشکان در قدیم صمیمی بودند و رفتارشان با هم مثل برادر بود. در اروپا مساله مشاوره، حل شده است؛ اما متاسفانه این قضیه در ایران کمتر مطرح می شود. من به عنوان یک پزشک سعی می کنم که اصل مشورت را رعایت کنم و اگر در زمینه ای تخصص کافی ندارم حتماً از همکارانم کمک بگیرم. مثلاً بیمار زائویی که نزد من می آید و فشار خون هم دارد، سریع او را نزد متخصص داخلی می فرستم. یا اگر مشکل تیروئید داشته باشد او را نزد متخصص غدد می فرستم.
خدا همه جا هست
الحمدلله نیاز مادی ندارم. اما سعی می کنم تا جایی که قدرت دارم کار کنم. گاهی اوقات خانم زائویی نزد من می آید و می گوید:«آقای دکتر شما مرا به دنیا آورده اید و شوهر من را هم به دنیا آورده اید. حالا آمده ایم که بچه مان هم زیر دست شما به دنیا بیاید.» این قضایا برای من لذت بخش است. تنها می خواهم خدمتی به مردم کرده باشم.
من سقط جنین را مساوی با قتل می دانم. همواره به خانم هایی که قصد چنین کاری دارند، می گویم که این کار به مثابه قتل است و در مقابل میلیاردها تومان چنین کاری انجام نخواهم داد. زمانی که در اروپا طبابت می کردم، با این که در آن جا لحاظ قانونی اجازه کورتاژ داشتیم؛ اما من چنین کاری نمی کردم. به رییس بیمارستان می گفتم من مسلمانم و این کار را نمی کنم. رییس بیمارستان می گفت:«محمد که این جا نیست!» من می گفتم:«محمد همه جا هست. خدا هم همه جا هست و من این کار را نمی کنم!»
با دقت کار کرده ام!
زمانی که در اروپا( کشور آلمان غربی، ایالت باواریا) کار می کردم. یک روز قرار بر این شد که شخصی را عمل کنم. پروفسور از آن خانم پرسید که می خواهی چه کسی تو را جراحی کند؟» جواب داد:«آن موسیاه!» پروفسور به سمت من برگشت و گفت:«شما عمل می کنی؟» گفتم:«نه! برای این که من اسم دارم. من دکتر بنی آدم رییس بخش هستم. موسیاه نیستم. ایرانی هستم و به ایرانی بودن خود افتخار می کنم.» بعد از دو هفته به ایران آمدم. در طول چهارده سالی که در آلمان غربی طبابت کردم، 8 هزار بچه به دنیا آوردم. بچه های متولد شده در ایران بسیار زیادتر از این ها بوده؛ اما من آمارشان را ندارم.
در حال حاضر هم پانزده سال است که زایمان قبول نمی کنم. چهار سال است که سزارین هم قبول نمی کنم.چون خیلی وسواس دارم و باید خودم بالای سر بیمار بروم و این امکان وجود ندارد. روزی دو بار باید شخصاً بالای سر بیمار بروم و ببینم آمپول زده اند یا نه؟ حتی هنگام عمل، خودم باید بخیه کنم. خودم قیچی کنم و... برای همین کلاً بالای سر بیمار نمی روم.
در همه سال هایی که کار کرده ام، همیشه تلاش کرده ام که با دقت هر چه تمام تر کارم را انجام بدهم. خانمی را سونوگرافی کرده بودند. آن طوری که سونوگرافی نشان می داد جنین در لگن مادر بود. به آن خانم گفتم هر سه هفته یک بار بیا تا سونوگرافی را تکرار کنم. در ماه نهم بارداری زن را به اتاق عمل بیمارستان راضیه فیروز بردم و سزارین کردم. دختری به دنیا آورد. پشت رحم به جفت چسبیده بود. رحم را با جفت به آلمان نزد پاتولوژ فرستادم. این مورد بسیار نادر است. در تمام دنیا هفت یا هشت مورد از این مورد وجود داشت. من بسیار لذت بردم از این که آن دختر را به سلامتی به دنیا آوردم.
پزشکان برای بیماران وقت بگذارند
پزشکان بسیار خوب و قابل احترام هستند و باید به سوگندی که خورد اند، پایبند باشند. من معتقدم که خدا وجود دارد و به کارهای ما نگاه می کند. خواهش می کنم پزشکان که درب مطب را که باز می کنند، بیماران خود را یکی یکی ببینند. شاید بیماری بخواهد رازهایی را به شما بگوید که نخواهد کس دیگری بداند. برای بیمار وقت بگذارند. به جای سه دقیقه، 20 دقیقه وقت بگذارند. ببینند درد بیمارشان چیست؟
46
نظر شما