مهمترین کار ارسطو در کنار تأسیس فیزیک و متافیزیک و منطق و علوم سیاست و اخلاق و هنر، یکی برکشاندن و بهاصطلاح توسعه آکادمی افلاطون بود، و دیگری تدریس خصوصی آقازادهای به نام اسکندر. پسر فیلیپ مقدونی با روشهایی از قماش تکنیکهای برندسازی سیاسی داعش (که جای شرح آن دیگر است) برقآسا کشورگشایی کرد و قلب امپراتوری شکوهمند هخامنشیان را به آتش کشید تا کارآمد بودن اندیشههای آموزشی استادش ارسطو را در عمل اثبات کند.
در واقع عالیجناب ارسطو، علاوه بر همه آن چیزهای چسبناکی که دو هزار سال ذهن و زندگی بشر را آکنده است، بنیانگذار و مخترع نظام آموزشی به معنای امروزین آن نیز هست و بیجهت به او معلم اول نگفتهاند. ارسطو نسخه اصلی و صورت مثالی هنری فورد، مخترع خط تولید است. با این تفاوت که این، خط تولید ماشین بیجان را به راه انداخت و آن، خط تولید انسان و اندیشه را؛ آن هم دو هزار سال پیشتر.
تمدنهای باستانی چین و مصر و ایران و یونان تلقی خود را از انسان و جهان داشتند و آیینهای تربیتی و آموزشی خاص خود را بنا گذاشتند. مثلا کنفوسیوس و شاگردان درونگرای او که زهد و سادهزیستی در مرکز آداب آنها بود، به نحوی باورنکردنی به درک مناسبات قدرت و روابط میان امیر و امیرزادگان و هنر جنگ و تنازع سیاسی علاقهمند بودند. آنها راه سخت رسیدن به مغز و جان جهان را برای شناخت این رموز انتخاب کرده بودند. ارسطو راه سادهتری داشت.
اسکندر در هند متوقف شد و به چین و ماچین نرسید تا بتوانیم کارآمدی این دو پارادایم آموزشی را با هم مقایسه کنیم. اما تمدن ایرانی که در فلات میانه و چهارراه جهان کهن بنا شده بود بهناچار بارها با تمدنهای رقیب محک خورد. ایرانیها بارها بر رقبا چیره شدند و مانند هر تمدنی چندین شکست بزرگ را هم تجربه کردند. یونانیها و مغولها در ایران دولت مستعجل بودند. اسکندر سوار بر تبلیغات آمد و چنگیز سوار بر اسب و جانشینان آن دو در این سرزمین پیاده نشدند.
در این میان اعراب مسلمان وقتی به ایران آمدند دیگر نرفتند و تمدن ایرانی چنان با کیش اسلام درآمیخت که جز تمدن ایرانی-اسلامی نامی بر آن نمیتوان نهاد. پیامبر این دین تازه، عجیب اهل آموزش بود! در نخستین تجربه نزول وحی، در نخستین طلیعه این دین جدید، خدایش به او گفت: بخوان به نام پروردگارت که انسان را از نطفهای آفرید و بزرگوارانه و با نوشتافزار آنچه را نمیدانست به او آموخت! به پیروانش میگفت از گهواره تا گور و در چین و ثریا به دنبال آموختن باشید. اسیران جنگی را به قیمت سوادآموزی به پیروانش آزاد میکرد. پایگاه سیاسی اجتماعی حکومتش، مسجدالنبی را محفل بحث و فحص میخواست و مهمترین آیین خود، نماز جماعت را به احترام حلقههای آموزش به تعویق میانداخت. میگفت یک ساعت در این حلقهها بیندیشید بهتر از هفتاد سال عبادت است! چنین آیین آموزگارانهای اگر بهسرعت جهان را مسخر نمیکرد جای شگفتی داشت. اسلام عالمگیر شد تا دوباره اثبات کند تمدن همان آموزش است!
ایران ساسانی با آن که جندیشاپور را ساخت تنها به آموزش نجیبزادگان باور داشت و نتوانست در برابر شور آموزش فراگیر مسلمانان مقاومت کند. ساسانیان سواد و آموزش را در چارچوب تنگ کاست و طبقه محصور کرده بودند. درهای زندان که گشوده شد ایرانیان شاگرد اول درس و مدرسه بودند. آنچه در تاریخ، عصر طلایی تمدن اسلامی نامیده میشود در واقع مدرسهای است به وسعت یک امپراتوری که دانش و ادب چین و هند و یونان باستان را هورت میکشد و از نو میآفریند.
داستان اوج و فرود تمدن اسلامی، سرگذشت طلوع و افول یک نظام آموزشی است.
ادامه دارد...
نظر شما