۰ نفر
۴ آذر ۱۳۹۵ - ۰۶:۳۰

مانی محرابی

اولین چالش ترامپ، ضدیت مراکز جهانی قدرت با وی است. ترامپ در انتخابات توانست با تکیه بر تفکرات مبتنی آنارشیسم، جبهه گیری مقابل دستگاه فراجناحی حاکم بر سیاست ایالات متحده و نهایتا همراهی مردم ایالات متحده بر اساس قوه قهریه، اکثریت آراء الکترال را کسب کند. همین شاخصه‌های کلی برای ضدیت مراکز قدرت با وی کفایت می‌کرد. مراکزی که شامل دایره وسیعی از کانون‌های قدرت از رسانه‌ها تا سیاستمداران کشورهای مختلف بودند. این مراکز قدرت بعد از انتخابات نیز با ساماندهی تظاهرات گسترده مردمی علیه رئیس جمهور منتخب قصد تبدیل جنبش حاشیه‌ای ترامپ به متن یا به نوعی قصد تبدیل اپوزیسیون به پوزیسیون را دارند تا در چهار سال پیش رو، ضدیت با وی را دارای وجاهت دیپلماتیک جلوه دهند.

چالش دوم وی مسائل داخلی کشور است. مسائلی که کمابیش برای هر دولتی مسئله‌ساز خواهند بود و در هر دوره‌ای نیز وجود داشته‌اند مانند مسائل اقتصادی، اشتغال، بهداشت، مسائل مربوط مهاجران و ... لیکن عدم همکاری حداکثری احتمالی مراکز قدرت در ایالات متحده با وی، در وهله نخست سبب عدم توفیق وی در مرتفع کردن مشکلات در حد معقول خواهد شد و در وهله دوم اقدامات مثبت وی نیز توسط رسانه‌ها تحریف خواهند شد که این مسئله نیز نارضایتی عمومی و مسائل مورد تبع آن را برای دولت ترامپ به همراه خواهد داشت.

چالش سوم ترامپ معطوف است به ناتو و می‌توان آن را در مجموعه مشکلات اقتصادی و استراتژیک ایالات متحده تقسیم بندی کرد. از نگاه ایالات متحده، ناتو ابزاری ست در جهت استیلای هژمونیک بر اروپا، شمال آفریقا و حتی قسمت‌هایی بر خاورمیانه اما این ابزار مفید دارای تبعات منفی اقتصادی ست. به واقع ایالات متحده برای استفاده از این ابزار باید هزینه‌های ایجاد امنیت اروپا را پرداخت کند و طبیعی‌ست در صورت کمرنگ شدن منفعت ناتو برای ایالات متحده، این کشور در نوع و شکل رابطه خود با ناتو تجدید نظر کند. اتفاقی که با توجه به وقایع خاورمیانه، شمال آفریقا و اروپای شرقی وقوع آن چندان هم دور از انتظار نیست و تبعا بر نوع مقابله این کشور با داعش در لیبی و عراق نیز تاثیر فراوان خواهد داشت.

چالش چهارم و شاید اصلی‌ترین چالش ترامپ، چین است. از دوره نیکسون سیاست ایالات متحده در قبال چین بر اساس تعامل و ایجاد توازن در شرق آسیا بوده ولی با رشد اقتصادی و نظامی چین و تبدیل آن به یک قدرت جهانی، از دوره اوباما ایالات متحده سیاست محدود کردن توسعه و رشد چین را در پی گرفت که در بعد وسیع سبب برنامه خروج این کشور از خاورمیانه و تمرکز بر شرق آسیا شده است. ترامپ نیز قطعا همین استراتژی را پیش خواهد گرفت اما به نوعی دیگر. ایالات متحده همواره در پی نزدیک شدن به چین در جهت جلوگیری از ائتلاف روسیه و چین بوده و شاید ترامپ این بار با تغییر موضع، برای جلوگیری از این ائتلاف جهانی مانند جرج دبلیو بوش قصد نزدیک شدن به روسیه را داشته باشد که با توجه سیاست‌های آرمانگرایانه پوتین از هم‌اکنون می‌توان شکست سیاست ترامپ در جهت هدف فوق الذکر را پیش بینی کرد.

در پایان باید یادآور شد، خاورمیانه را نمی‌توان در زمره چالش‌های ترامپ دسته بندی کرد زیرا سیاست کلان ایالات متحده در قبال خاورمیانه مشخص است. این کشور با پیش گرفتن سیاست واقع بینی تدافعی قصد تمرکز بر شرق آسیا دارد و اداره خاورمیانه را به یک شریک قابل اعتماد خواهد سپرد. این شریک قابل اعتماد در دوره اوباما، عربستان بود که بر خلاف تصورات نتوانست وظایف خود در جهت استیلای هژمون خود بر خاورمیانه را به شکل صحیح به سرانجام برساند و از این روی احتمال نزدیکی دوباره ایالات متحده و اسرائیل در دوره ترامپ و سپردن این نقش به اسرائیل بسیار بالا خواهد بود.

عضو هیات علمی اندیشکده روابط بین الملل

49311

 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 605034

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
4 + 5 =