سجاد صاحبان زند: شنبه 25 اردیبهشت مصادف است با سالروز بزرگداشت فردوسی، شاعری که روح ایرانیت در شاهنامهاش بیش از هر اثر دیگری به چشم میخورد. امسال همچنین هزارمین سالگرد پایان سرایش شاهنامه نیز هست. به همین مناسبت به گفتگو با دکتر قدمعلی سرامی پرداختهایم.
سرامی که آثاری همچون «از رنگ گل تا رنج خار، شکلشناسی داستانهای شاهنامه» را در میان آثارش دارد، در گفتگو با خبرآنلاین، مدارا را یکی از مهترین دستاوردهای شعر فردوسی برای دنیای امروز ما میداند.
وی دکترای زبان و ادبیات فارسی «دانشکده ادبیات» دانشگاه تهران است و از سال ۱۳۵۱ تا ۱۳۶۹ به عنوان پژوهشگر و رییس مرکز بررسی آثار کودکان و نوجوانان در کانون پرورش فکری به فعالیت پرداخت.
«از خاک تا افلاک» (سیری در غزل ها و ترانه های مولانا)، «از دو نقطه تا همه چیز»، «تا زادن سپیده دم باید خواند»، «لبخند آرزو» ( با مقدمه دکتر باستانی پاریزی و دکتر مجدالدین کیوانی)، «با این سکوت سرخ»، «از دو نقطه تا همه چیز» و «صاف و ساده مثل آب» از دیگر آثار سرامی است.
دو جنبه شاهنامه بیش از بقیه مورد توجهاند، ساختار زبانی و روایت اسطورهای. به نظر شما چه جنبهای از شاهنامه مغفول مانده و میتواند مورد توجه ما قرار بگیرد؟
من سالهاست در مقاطع مختلف، شاهنامه را تدریس میکنم و از این رو میدانم پژوهشهای بسیاری در مورد شاهنامه انجام شده است. شاید بیش از 10 هزار مقاله، پایاننامه و کتاب در محورهای مختلف شاهنامه نوشته شده باشد، اما میتوان هنوز محورهای تازهای را یافت که بتوان در مورد آنها در شاهنامه کار کرد.
«شاهنامه» به نوعی اصالت و هویت ما ایرانیهاست و زندگی ما را بازتاب میدهد. از همین رو همواره دارای نکات تازهای است که میتواند مورد توجه ما باشد.
الان هزار است از پایان سرایش شاهنامه میگذرد. این کتاب که شما آن را عصاره زندگی ما ایرانیها میدانید، چه نکتهای برای امروز ما دارد؟
بزرگترین درس شاهنامه مدارا است. اگر فردوسی در این کتاب، به بیان و توصیف جنگهای مختلف میپردازد، بر آن نیست که از مزایا و خوبیهای جنگ بگوید. او معتقد نیست جنگ چیز خوبی است بلکه میخواد با بیان و توصیف این جنگها بلایای جنگ را به ما نشان دهد. فردوسی در کتابش نشان میدهد روحیه مدارا همیشه و همواره با ایرانیها است.
شما به تاریخ ایران نگاه کنید. ایران بارها مورد حمله کشورهای مختلف قرار گرفته است، از اسکندر گرفته تا اعراب، از چنگیز گرفته تا غربیها، اما ما همواره فرهنگ و اصالت خود را داشتهایم. یعنی ما در طول این سالها زبان خود را عوض نکردهایم، به یونانی یا مغولی حرف نزدهایم، بلکه حتی تجاوزگران را تحت تاثیر خود قرار دادهایم.
فردوسی این عصاره فرهنگ ایرانی را پیش روی ما قرار میدهد. او مدارا را با خرد یکی میداند، چنانکه میگوید: «مدارا خرد را برادر بود/ خرد بر سر جان چو افسر بود».
اصالت ما ایرانیها سالها به این گونه بوده است. اگر کسی کاری دیگر انجام میدهد، بر خلاف روحیه ما ایرانیهاست. مدتی به راه اشتباه خود ادامه میدهد و ناگاه میفهمد کارش اشتباه بوده است. شاهنامه به عنوان کتابی که روحیه ما ایرانیها را نشان میدهد، پر است از تعابیری درباره مدارا: «کنون چاره با او مداراست بس / که تاج بزرگی نماند به کس» یا «به مدارا دل تو نرم کنم آخر کار/ به درم نرم کنم گر به مدارا نشود.»
با این اهمیتی که شاهنامه برای ما دارد، ما هنوز در بسیاری از موارد مجبوریم به تصحیح و چاپ مسکوی آن رجوع کنیم. به نظر شما چرا ما در این مورد کم کاری کردهایم؟
در این مورد باید چند نکته را شرح دهم. نخست آنکه هرچند که ما در مورد فردوسی مقالات و کتابهای بسیاری نوشتهایم، اما جای کار در مورد او بسیار است. فردوسی زوایای بسیاری دارد که میتواند مورد پژوهش قرار بگیرد. یعنی ما کم کاری نکردهایم، بلکه ابعاد شاهنامه گسترده است.
از سوی دیگر باید بگوییم که سال گذشته تصحیح دکتر جلال خالقی مطلق به طور همزمان در ایران و آمریکا منتشر شد. پس به جز تصحیح مسکو، ما تصحیح بسیار جدیدتر و بهتری هم داریم، هر چند که این تصحیح هم نمیتواند آخرین باشد. با این همه من نظر دیگری دارم. برای مردم ما مهم نیست که جای «از»، «به» و «اما» در جمله تغییر کند. این کار ما دانشگاهیهاست. مردم به دنبال اینند که جان کلام چیست.
ما باید به جای پرداختن به این نکات، شاهنامه به میان مردم ببریم. به هر حال هزار سال از سرایش شاهنامه گذشته است. مخاطب امروزی حوصله جندانی ندارد که روایتهای شاهنامه را با ذکر فعولن فعولن فعولن فعول بخواند. ما باید روایتهای شاهنامه را برای مردم بازخوانی کنیم. ما باید شاهنامه و روایتهای آنرا معاصر کنیم. هر کدام از داستانهای شاهنامه میتوانند دستمایه رمانها، داستانهای کوتاه و فیلمهای سینمای مختلفی باشند. مثلا شما همین ضربالامثل «پایان شاهنامه خوش است » را در نظر بگیرید. تنها روی همین مضمون میتوان به تولید چندین اثر هنری دست زد.
ما در سالهایی در مقابل شاهنامه موضع گرفتیم. گمان میکردیم هر چه مربوط به شاهنامه و ایرانی بودن ماست، بد است و باید از دایره توجه خارج شود. در صورتیکه نباید چنین باشد. ما در آن روزها وقت خود را تلف کردیم. خوشبختانه در این روزها بار دیگر به شاهنامه و فردوسی توجه داریم، اما باید توجه داشته باشیم بار دیگر از مدار عقلانیت خارج نشویم.
شما با تجربه سالها روی شاهنامه، چه محورهایی را برای پژوهش پیشنها میکنید؟
شاهنامه پر است از شخصیتهای جورواجور که بررسی هرکدام از آنها میتواند درسها و آموزههای بسیاری برای ما داشته باشد. ما میتوانیم روی شخصیتهای شاهنامه مثل رستم، اسفندیار، سهراب، آبتین، آرزو، آزاد سرو، آذر افروز، ارنواز، ایرج، اشکبوس، پیران ویسه، پولادوند، پشوتن، الیاس، ارجاسب، اردشیر، تهمورث، توس، "جمشید، جاماسب، دیو سیاه، رودابه، شهربانو، ضحاک، سودابه، رویین، کاموس، گرشاسب، ماهآفرید، نریمان، هومان و گرگین کار کنیم. مکانهایی هم که در شاهنامه مطرح شده، جای کار بسیاری دارد که میتوان روی آنها کار کرد.
به نظر شما سیستم آموزشی ما تا چه اندازه سبب شده ما شناخت خوبی نسبت به او نداشته باشیم؟
همچنانکه گفتم، ما در روزگاری میخواستیم فردوسی و شاهنامه را فراموش کنیم، چون گمان میکردیم همه چیزی که به ملیت مربوط میشود، پسندیده نیست. وقتی نگاهی اینچنین به موضوع وجود دارد، به طور حتم ما در این عرصه عمیق نخواهیم شد.
شنیدهایم این روزها، قرار است بخشی از تاریخ ایران باستان از کتابهای درسی حذف شود. شاید این باره نیز ما در حال تکرار یک اشتباه هستیم. حذف تاریخ ایران باستان چه نفعی برای ما دارد امیدوارم این خبر درست نباشد.
به هر رو، ما باید نخست خود به درک درستی از فردوسی و آموزههایش برسیم تا بتوانیم این روایتها را در اختیار دانشجویان قرار دهیم. اگر ندانیم فردوسی چه میگوید، نمیتوانیم موفق باشیم. به همان مورد مدارا برگردیم. وقتی آموزهای و تجربهای ثبت میشود، نشان از اهمیت و درستی آن تجربه دارد. تجربه نشان داده که ما ایرانیها اهل مدارا هستیم. اگر کسی راهی به جز این برود، به زودی در خواهد یافت که اشتباه کرده است.
ما استادی داشتیم که بیتهای شاهنامه را معنی میکرد. برخی از عبارت را مشخص میکرد و میگفت وقتی در امتحان این بیت را عنوان کردیم، باید این مضمون را بنویسید. این نکته شاهنامه را برای ما تبدیل به یک مساله مکانیکی کرد. به نظر شما اساتیدی که شاهنامه درس میدهند چقدر در این مورد مقصرند؟
ما استادهای خیلی خوبی در دانشگاهها داریم، استادانی که شاهنامه و فردوسی را خیلی خوب میشناسند و میتوانند مفاهیم را خیلی خوب بیان کنند. برخی از استادها، که تعدادشان هم خیلی کم است، نگاهی درست به متون درسی ندارند. گمان میکنند باید همه چیز در قالبهای از پیش تعیین شده قرار دهند. متاسفانه این اساتید روح شاهنامه را درک نکردهاند. البته چنانچه گفتم، تعداد این استادها به شدت کم است. از سویی، شاهنامه نیاز به بازخوانی دارد و دارای دشواریهایی است که نمی توان در فرصتی کوتاه به آن پرداخت. باید وقت زیادی را به این مقوله اختصاص داد که از عهده یک استاد خارج است.
نظر شما