۰ نفر
۱۴ دی ۱۳۹۵ - ۱۷:۲۹

محمدرضا یزدان‌پرست *

پارسال مجری یکی از شبکه های تلویزیونی فارسی زبان در خلال گزارش پشت صحنه برنامه اش که هفته ها روی آنتن بود و بحث درباره آن، نقل محافل و مجالس جمع کثیری از هموطنان و رسانه های غیررسمی و البته در اینستاگرام صفحه ای با مخاطبان کشته مرده میلیونی داشت،در پاسخ به این پرسش که "خیلی از بیننده ها ما را کلافه کرده اند. چرا صفحه ات را بستی؟" یک جمله گفت که امروز به معنای عمیق ترش بیشتر پی می برم.آن جمله این بود: "به نظرم بی اعتبار شده بود."

چه بسیار نخبگان فرهنگی،اجتماعی که در واکنش به دنبال کنندگان چندصدهزاری و چندمیلیونی برخی از چهره ها ترجیح داده اند یا منفعل و بی تفاوت باشند یا حداکثر برای آن اعتبار و اصالتی قائل نباشند اما در خلوت خود حتما به این موضوع می اندیشند که سطح آگاهی و جنس ذائقه و شکل سلیقه جمع کثیری نوجوان و جوان دارد با همین اپلیکیشن و با سبک زندگی و رفتارهای همین چهره ها و همین صفحات هواداری (فن‌پیج‌ها) و همین هواداران تعیین می شود. انفعال که چاره نهایی نیست. بی اعتبار دانستن هم، پاک کردن صورت مسأله است.می ماند "اصالت" که دارد گم می شود.برای آن چه باید کرد؟!

◼◼◼

چند روز پیش یک آقای بازیگر (پوریا پورسرخ) برای یک خانم بازیگر (سحر قریشی) در کافی شاپ خود جشن تولد 29 سالگی گرفت و میزبان خیل هوادارانی بود که از دور و نزدیک آمده بودند به ایشان حضورا تبریک بگویند. دوربین یک سایت تولید محتوای تصویری هم آنجا بود برای تهیه گزارش؛ گزارشی که گزیده یک دقیقه‌ای آن، واکنش های بسیاری برانگیخت.

مردی که به لحاظ سن و سال، جای پدربزرگ سحر قریشی بود و از مشهد کوبیده بود و آمده بود تهران برای حضور در این جشن، دختری که از شیراز به گفته خودش 1200 کیلومتر راه آمده بود تا به ایشان تبریک بگوید، مردی که از 200 کیلومتری تهران آمده بود، دختری که تی شرت و گردنبند و دستبند با طرح سحر قریشی را پوشیده و انداخته بود، مردی که از خدا می خواست (سایه) خانم قریشی بالای سرشان باشد و افرادی که صاحب فن‌پیج‌های او بودند و با افتخار از آمار چند هزار نفری دنبال‌کنندگان صفحاتشان حرف می‌زدند (بخوانید می نازیدند).

◼◼◼

اگر از من بپرسند سه پدیده را نام ببر که در این سه دهه -بدون قضاوت درباره درست یا غلط بودنشان- جامعه ایران را دگرگون و زیرورو کرده باشند، خواهم گفت: ماهواره، رئیس دولت‌های نهم و دهم و دو اپلیکیشن تلگرام و اینستاگرام. مجال پرداختن به دو مورد اول در این یادداشت نیست اما سطح آگاهی و جنس ذائقه و شکل سلیقه‌ای که در ابتدا نوشتم حداقل در مورد 40 میلیون کاربر با همین دو اپلیکیشن دارد تعیین می شود.

◾ گذشت روزگاری که نوجوانی هفته ها و ماهها به جلسات شعر می رفت تا فقط بشنود و بیاموزد و می خزید در صندلی تا استادان استخوان خردکرده صدایش نکنند برای شعرخواندن چون به بیت سوم نرسیده می تاختند به او که "بریز دور این شعر را...ضعیف است...برو بیشتر کار کن".حالا طرف در صفحه اش روی عکس قطار، عبارت "کنار جاده ایستاده بودم /قطار آمد/ تو نیامدی" را می نویسد و هزاران لایک می گیرد و این طرف و آن طرف خود را "شاعر"(!!!) معرفی می کند و شاگرد دارد!

◾ گذشت روزگاری که طرف ماهها و سالها روزی 5 تا فیلم می دید و هر چه تئاتر بود می رفت و هر چه نشریه سینمایی بود می خرید و می خواند و از این کلاس به آن آموزشگاه می رفت و با بی پولی و با یک هندی کم، چندین فیلم کوتاه می ساخت و بازی می کرد و برای نقش های کوچک تک خطی، خودش را می کشت تا بشود بازیگر یا سینماگر. حالا پول داشته باشی یا خوشگل باشی، نقش اول در مشت توست!

◾ گذشت روزگاری که جوانی 10 ساعت در روز ساز می زد یا آواز می خواند و در و همسایه از دستش عاصی بودند و 5 ساعت در روز هر چه آهنگ و آلبوم منتشر می شد را می شنید و می شنید و زانو می زد جلوی چندین استاد تا فالشی‌اش را بگیرند تا بالاخره به گروهی راه یابد یا آهنگی بسازد. الان برق شهری برقرار باشد، تمام است. سینتی سایزر آهنگ را می سازد و نرم افزار، فالشی صدا و ساز را می گیرد و طرف روزی دو تا آهنگ منتشر می کند!

◾ گذشت روزگاری که جوانی به زور پول جمع می کرد تا یک دوربین بخرد و فیلم 36 تایی را با نهایت وسواس خرج می کرد و ماهها فقط فوکوس کشیدن را تمرین و تجربه می کرد و داروی ثبوت قرض می گرفت و در اتاق تاریک یا حتی زیر پتو به مکافات ظاهر می کرد تا شاید یکی،دو فریم آبرومند دربیاید؛ تازه اول سختی بود و نوبت استاد که از کادر و کنتراست و کمپوزیسیون رنگ و... ایراد بگیرد. الان با دوربین دیجیتال همه چیز را می گذارند روی اتوماتیک و سلسله وار از سوژه عکس می گیرند و از بین 300 فریم اگر 5 تا عالی در نیاید اسمم را عوض می کنم. بعد هم نمایشگاه می گذارد!

◼◼◼

وقتی تولید کنندگان هنر و اندیشه در این پایه از عمق و اصالت و آگاهی به سر می برند و گاه حتی به "ندانستن"، افتخار هم می کنند (گفت و گوی رضا رشیدپور با سحر قریشی در برنامه دید در شب از سامانه آپارات که هفته ها سوژه مردم و رسانه ها بود)،چرا باید توقع داشت که هوادارانشان در اوج اصالت گرایی و ژرفای اندیشه سیر کنند؟!واقعا چرا؟!

تاختن به "معلول"، هیچ وقت چاره نیست و مشکلی را حل نمی کند. شاید کاویدن و جستن "علت"، زنگ آغاز پیشگیری باشد که همیشه از درمان بهتر است. تازه این سراشیبی سقوط، درمان شدنی نیست.

* روزنامه‌نگار و مجری تلویزیون

۴۷۴۷

کد خبر 619570

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بی نام IR ۰۶:۱۲ - ۱۳۹۵/۱۰/۱۵
    3 0
    افریت و هزار افرین

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین