اکنون ماههاست که گمانه تغییر مدیریت و ورود مدیرکل جدید مرکز هنرهای نمایشی نقل مجلس تئاتریها است و در کسادی میدان تئاتر، دغدغهای چنین هر از چند گاهی خبر روز ستون فرهنگی رسانهها میشود و چند صباحی صفحات آنها را به همت تخیل خلاق خبرنگاران جویای خبر رونق میدهد. در این میانه مدیر فعلی مرکز هم، به تناوب میان ماندن و رفتن بلاتکلیف و پا در هوا مانده و در چنین اوضاعی، حوزه تئاتر کشور، که به شکل غریبی در ید اختیار مدیر دولتی قرار دارد، بیش از پیش بیبرنامه و سامان شده است.
در حالی که دیگر همه خود را برای ورود فلان مدیر تئاتری با سابقه به اتاق مدیریت مرکز آماده میکردند، ناگاه وروق برمیگردد، مدیر با سابقه کنار میکشد و فهرست تازهای از نامزدهای رنگارنگ ارائه میشود. و در این هنگامه، خبرسازان که خیری از متن نمیبینند نظرها را به حاشیه میکشند و هر روز مدیر تازهای را از سایه به چشم انداز میآورند و بر سر زبانها میاندازند. از هنرمندان صاحب اعتباری چون علی نصیریان و ایرج راد در این صف مینشینند تا فلان مدیر حوزه شهرستان یا دیگر تازه واردی که هنوز کسی نامی از او نشنیده است. از آدمها و مدیران آشنا تا مسئولان کم آشنای ردههای میانه و پایین... تا افشای اسرار آمیز نامهای تازه واردانی غریبه و ناآشنا.
و کسی نیست به این صرافت افتد که حد اهمیت نامها در این شلوغی بازار چیست؟ اساساً مدیریت مرکز از کجا میآید و در چه نظام و قالبی جای میگیرد؟ و دیگر چه تفاوتی دارد که چه کسی سکان مجموعهای را در دست گیرد که مصائب و خرابیهای بیشماره آن، خود معلول سازو کاری عقب مانده و ناکارآمد است.
به نظر میرسد که دغدغه و دلهره اصلی، نه نام و شکل و شمایل مدیر جدید مرکز هنرهای نمایشی، بلکه نظام و نظمی است که حوزه تئاتر به آن نسق اداره میشود. یعنی همان ام المصائب تئاتر ایران: جمع شدن جمیع سرمایه و اختیارات در کف یک تن؛ از تولید و کارفرمایی تا بازسازی و بازپروری، از آموزش و پژوهش تا چاپ و انتشارات، از برپایی جشنوارههای رنگارنگ تا تعیین معیار و ارزش، از ممیزی و نظارت تا ارزشیابی، از کیسه و دخل تا هزینه و خرج، از تهران تا شهرستانها... سازو کاری که اجازه برقراری چندان قاعده و ضابطهای را نمیدهد و به ناچار راه به حاکمیت سلیقه و معیار شخصی مدیر میبرد. با چنین اختیارات بیحد و حصر و ضابطهای، مدیر مرکز هر که باشد و با هر اندازه از پارسایی و صلابت نفس، نمیتواند امیال و سلیقههای شخصی خود را در اداره این نظام وامانده کنار گذارد و میدان ندهد. اساساً اتخاذ تصمیم براساس معیارهای شخصی و بیقاعده، خود اساسیترین ضابطه جبری چنین نظامی است.
و در این میانه آنچه از دایره جدل بیرون مانده، نظر خانواده تئاتر است. اینکه پدرسالار این قافله چه کسی است و کیست که قرار است چند سال دیگری، برپایه همین نظام باستانی، خلیفه این قبیله شود، اساساً به این جماعت مربوط نیست. نه کسی در این باره نظری از ایشان خواسته است و نه به بازی گرفته شدهاند. بعداً که آقای مدیر آمد آنها هم میروند و بیسرو صدا چرخ تولید تئاتر را راه میاندازند. و البته که سروری چنان ساختاری، چنین گزینشی را نیز میطلبد.
نظر شما