مذاكرات غيرمستقيم ايران و آمریکا

۰ نفر
۷ خرداد ۱۳۸۹ - ۱۰:۴۷

اگر امریکا نتواند در روند صلح خاورمیانه موفقیتی را به نام خود سند بزند، نوبت به پادرمیانی روس‌ها می‌رسد.

رابرت فیسک: من همواره ادعا کرده‌ام که نقطه‌ای در آنسوی آتلانتیک و یا ورای مرزهای مدیترانه وجود دارد که خط کشی ژئوپولتیک اشتباهی مانند یک پرده در آن به چشم می‌خورد. پرده‌ای که غرب قدیمی دوست داشتنی از لابه‌لای آن تحولات خاورمیانه را نگاه می‌کند و البته تمام ناظران را به اشتباه می‌اندازد.

نتیجه نگاه کردن از لابه‌لای این پرده این است که تهران برای برون رفت پرونده‌اش از بحران هسته‌ای پیشنهاداتی مطرح می‌کند اما ما آن را تعبیر به تهدید می‌کنیم و از تحریم سخن می‌گوئیم. از لابه‌لای همین پرده است که ما انتخابات مصر را گامی به سوی جلو برای پیشبرد دموکراسی می‌خوانیم و نه ادامه دیکتاتوری مطلق پیرمردی 81 ساله به نام حسنی مبارک.

آغاز مذاکرات غیرمستقیم صلح بیش از آنکه سمبل ناامیدی برای فلسطینی‌ها باشد تبدیل به موفقیت نسبی دیگری برای میانجی‌گرهای امریکایی شده است .بر همین مبنا ما سلاخی سربازانمان در عراق و افغانستان را به ناامیدی القاعده و طالبان نسبت می‌دهیم و نه نشانه‌‌هایی مبنی بر شکست سیاست‌های خودمان در هر دو جنگ.

با این‌همه این خط کشی مرزی میان روسیه و خاورمیانه چندان عمیق نیست و البته واقعیت‌ها نیز در این میان چندان تحریف نشده‌اند .دلایل بسیاری برای اثبات این ادعا وجود دارد. اتحاد جماهیر شوروی سابق بیش از روسیه بر جمهوری‌های مسلمان نشین تسلط داشت. با این‌همه روس‌ها از جنگ در افغانستان بسیار آموختند. اشغال افغانستان توسط ما در مجموع بیش از حضور روس‌ها در این کشور است.

برنامه بزرگ ما برای قندهار بسیار کمتر از برنامه نیروهای اتحاد جماهیر شوروی سابق برای هرات و قندهار بود، با این‌همه روس‌ها آنچه را که بر سرشان آمد، به خوبی به یاد می‌آورند. روس‌ها برای منفعت طلبی خود وارد افغانستان شدند. در آن زمان بیم این وجود داشت که از دست دادن شریکی کمونیست در کابل منتهی به حمله مسلمانان از جنوب به دولت مرکزی در اتحاد جماهیر شوروی سابق شود. البته روس‌ها ادعا می‌کنند که برای روی کار آوردن دولتی سوسیالیست و برقراری برابری در افغانستان به این کشور حمله کرده‌اند.

با این‌همه رهبران اتحاد جماهیر شوروی سابق از جهان اسلام بسیار می‌دانند و این مساله در خصوص اعراب مصداق بیشتری دارد . اعراب چند دهه تلاش کردند به رهبران دیکتاتور خود بیاموزند چگونه مانند ولادیمیر پوتین حکمرانی کنند. چگونه صدها مامور کا گ ب را مسئول سرکوب اپوزیسیون‌ها کنند. چگونه به سربازان خود بیاموزند که با هموطنان خود نیز بجنگید.

زمانی که اسرائیل در سال‌های 1967 ، 1973 و 1982 در جنگ‌های مداوم در منطقه برگ برنده را به خود اختصاص داد، برخی رهبران سازمان آزادی بخش فلسطین از مسکو برای تحویل تجهیزات به جنوب لبنان کمک خواستند. روس‌ها چه در آن روزها و چه در حال حاضر بسیار بهتر از همکاران امریکایی خود عربی صحبت می‌کردند.

بنابراین زمانی که دمیتری مدودف در نخستین روزهای ماه جاری در قامت رئیس‌جمهوری کشورش به سوریه می‌رود، اعراب به شکل سنتی به سخنان او گوش می‌دهند و ما نیز به شکل سنتی از گوش دادن به او حذر می‌کنیم.

مدودف کوچک‌ترین اشاره‌ای به میانجی‌گری امریکایی‌ها در مناقشه خاورمیانه نمی‌کند اما اوضاع در این منطقه را خطرناک توصیف می‌کند و از امریکا برای ایجاد تحولی در منطقه یاری می‌خواهد.

مدودف تاکید می‌کند که ادامه روند فعلی حاکم بر خاورمیانه منجر به وقوع حادثه‌ای دردناک در این منطقه می‌شود. اما ایا امریکایی‌ها به این هشدارها گوش می‌دهند؟ پاسخ بی‌شک منفی است. آنها به جای توجه به اوضاع خاورمیانه هیلاری کلینتون را مامور می‌کنند تا در باب توافق هسته‌ای میان ایران و ترکیه زبان به انتقاد بگشاید و از کمک روس‌ها برای تشدید تحریم‌ها علیه ایران سخن بگوید.

مدودف که کشورش عضو کمیته چهار جانبه صلح خاورمیانه نیز است پس از دیدار با مقام‌های سوری درست همان کاری را می‌کند که تونی بلر و دیپلمات‌های انگلیسی انجام می‌دهند: مدودف به دیدار خالد مشعل رهبر سیاسی جنبش حماس می‌رود .اسرائیلی‌ها این حرکت مدودف را به باد انتقاد می‌گیرند. اما جالب اینجاست که آویگدور لیبرمن وزیر امور خارجه دیوانه اسرائیل خود نیز یک روس است؟ اینطور نیست؟

اکنون پرسش اینجاست که چرا مدودف با اعلام خبر فروش تسلیحات دفاعی به سوریه بر آتش مناقشه می‌دمد؟ و اما عکس العمل باراک اوباما؟ او درست در همان بازده زمانی از کنگره می‌خواهد که بودجه کمکی به اسرائیل را تا مرز 133 میلیون پوند افزایش دهند.

این هدر دادن منابع مالی توسط ایالات متحده، روسیه و سوریه در غرب چندان به چشم نمی‌آید. در غربی که ما مشغول بازی کوچک خود با ابزار تحریم برای تامین امنیت اسرائیل هستیم. در غربی که باراک اوباما برای حامد کرزای متهم به فساد مالی فرش قرمز پهن می‌کند .

اما در پشت پرده این تقلاها چه خبر است؟ در این‌جا به نوشته‌های جان میرشیمر در کتاب " لابی اسرائیل و سیاست خارجی ایالات متحده " اشاره می‌کنم.میرشیمر در این خصوص می‌نویسد: باراک اوباما در نهایت موفق شد اسرائیلی‌ها و فلسطینی‌ها را به سر میز مذاکره بازگرداند. او امیدوار است که این حرکتش منجر به تشکیل کشور فلسطین در نوار غزه و کرانه باختری شود . اما متاسفانه این اتفاق رخ نخواهد داد . این سرزمین‌ها قرار است به کشور بزرگ اسرائیل بپیوندند. اسرائیلی که قرار است در جامه کشوری آپارتاید گونه ما را به یاد سلطه سفیدپوستان در افریقا جنوبی بیندازد .

هیچ رئیس‌جمهور امریکایی نمی‌تواند دیدگاه اسرائیلی‌ها را نسبت به فلسطین تغییر دهد . اصلی‌ترین دلیل آن هم لابی فعال اسرائیل بر سیاست‌های امریکا در خاورمیانه است . اوباما هم نمی‌تواند در این مسیر موفقیتی بیش از سایر روسای جمهور امریکا را از آن خود کند . باراک اوباما پس از رسیدن به قدرت خواهان پایان یافتن این استعمارگری اسرائیل بر فلسطین شد . نتانیاهو اما به صراحت اوباما را در این مسیر یک شکست خورده خواند. اوباما از این موضع عقب کشید.

نخست وزیری سابق اسرائیل درست مانند تمامی مقام‌هایی که زمانی که قدرت خود را از دست می‌دهند حقیقت را بر زبان می‌آورند، اخیرا در اظهار نظری تازه گفت: اگر تلاش‌ها برای تشکیل دو کشور مستقل با شکست روبه‌رو شود، اسرائیل به افریقا جنوبی زمان آپارتاید شبیه می‌شود. به محض آغاز این روند رویای کشور فلسطین بر باد می‌رود.

ما برای مبارزه با این امر چه می‌کنیم؟از تمامی رهبران خودکامه و دیکتاتورها حمایت می‌کنیم و از آنها می‌خواهیم که به تعهدات خود نسبت به اسرائیل عمل کنند. البته هرازچندگاهی هم از آنها می‌خواهیم که اندکی دموکراسی را فضای نفس‌کشیدن بدهند .

آیا دوران امپراطوری ایالات متحده به پایان رسیده است؟ هنوز نه. برخی توهم‌های ما در خصوص خاورمیانه پایان یافته‌اند. جنگ در افغانستان و عراق ما را وادار به پذیرش برخی واقعیات کرد. امریکایی‌ها به این باور رسیده‌اند که نمی‌توان مسلمانان را نادیده گرفت. اما آیا امریکا به واقع متنبه شده است؟

ما هنوز گمان می‌کنیم که مسلمانان به دنبال اسلامی کردن غرب هستند. این تصور اما کاملا ناصحیح است. آیا اندونزی که بیشترین جمعیت مسلمان را در خود جا داده است، هرگز توسط اعراب اشغال شده بود؟

خط‌های فرضی و اشتباه و رجوع ما به گذشته برای ساخت آینده می‌تواند ریشه در بسیاری از وقایع تاریخی داشته باشد. شاید امپراطوری عثمانی بود که برای نخستین بار این خط فرضی را کشید. شاید دروغ‌های ما به اعراب در خصوص فلسطین آغازگر این خط کشی بود و یا انقلاب ایران؟شاید حمایت‌های بدون پیش شرط ما کار را به خط کشی وهم‌آلود کشاند. به هر حال زمان آن فرا رسیده است که از شر این‌خط‌کشی‌ها خلاص شویم. باید حقیقت تاریخ را بپذیریم و گوش دهیم. جرات تکرار این جمله را دارم: باید از مدودف بیاموزیم.
ایندیپندنت 27 می  / ترجمه : سارا معصومی

کد خبر 64781

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بدون نام IR ۱۲:۱۸ - ۱۳۸۹/۰۳/۰۷
    0 0
    بله بهتر است کاررابسپارند به فاحشه های سیاسی وراهزنان شریک قافله.

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین