در این آییننامه، ابتدا شبکهبندی سفت و سخت مکان و سپس ممنوع الخروج شدن اهالی از شهرها و عدم اجازه تردد در شهر مطرح میشد. شهرها پر از گزمه و داروغه میشد تا به خوبی بر تک تک خانهها کنترل و نظارت داشته باشند. گزمهها درب هر خانه را از بیرون قفل میکردند و کلید آن را به داروغه تحویل میدادند. مجراهایی برای فرستادن آذوقه به داخل منزل باز میشد. هر یک از اهالی درصورت لزوم باید از طریق پنجره اتاق در تیررس ماموران قرار میگرفتند. بازرسی بیوقفه انجام میشد و نگاه مراقبان همه جا حضور داشت. تخطی از قوانین مجازات مرگ را در پی داشت. این شیوه سفت و سخت کار نظارت و در نهایت اطاعت را آسانتر میکرد. میشل فوکو در این شیوه، رویای جامعه منضبط را دید اما در عین حال با جامعه انضباطی قرن بیست که به تشریح آن پرداخت تفاوتی آشکار داشت. الگوی انضباطی قرن بیست جامعه «سراسربینی» بود که با مشخصه رویت ناپذیریاش مشخص میشد. نهادهای سراسربین دیگر از زور استفاده نمیکردند. اما قدرت را در وجود خاطی نهاینده کرده بودند.
بعد از تشریح مختصر دیدگاه فوکو، به آسانی میتوان حدس زد که طرح امنیت اجتماعی وسایر طرحهای انتظامی، براساس مدل شهر طاعون زده اداره میشود و نه شهر سراسر بین! در طرح امنیت اجتماعی منطقه مورد نظر (عمدتاً میادین و مراکز خرید) توسط نیروهای پلیس محاصره میشود. پلیس و ماشینهای گشت عامدانه باید دیده شوند و چشمان پلیس رو در رو با چشمان خاطیان احتمالی قرار گیرند و هر رهگذر باید نفس خود را خطاب قرار دهد که آیا اکنون میتواند در دایره انتخاب پلیس قرار گیرد یا نه؟ و در خصوص قوانین جدید راهنمایی و رانندگی (مثلاً طرح زوج و فرد) کل نقاط مهم شهر توسط پلیس جسمند کنترل میشود. گویا از طریق نمایش بیش از حد قدرت، بناست قدرتی اعمال شود. اما با این حضور حداکثری پلیس، چرا مسائل هنوز به قوت خود باقی است؟ کنترل از طریق حضور جسمند و بدنی پلیس به این معناست که در غیبت بدنهای پلیس هر نوع عملی مجاز است!
ما در عصری زندگی میکنیم که بیش از بیش به سوی غیبت بدنها حرکت میکنیم. اما سیاستهای امنیتی ما با حضور حداکثری بدنها همراه است! چونان شهری طاعون زده!
در برخی نوشتههای علمی، بر این امر تأکید شده که جامعه ایرانی جامعه عقلانی نیست. به عبارت دیگر ما با جامعه قوی و عقلانیت ضعیف مواجه ایم. به این معنا باید رویکرد فوکویی را در ایران تعدیل کنیم یا در شکل رادیکالش واژگون سازیم. در مورد نظارت نامرئی در ایران، معتقدم که این شکل نظارت برای ما بسی بیشتر کاربردیتر از نظارت مرئی است. میدانم که میشل فوکو نظارت نامرئی را ویرانگرتر از نظارت عیان میداند و از شکل جدید از اقتصاد مجازات پرده بر میدارد. اما فوکو نظارت را به شکل کلی در مورد جامعه جدید طرح میکند و اساساً موضوع بحث ما در اینجا نظارت بر رفتارهای خلاف قانون و جرائم است و نه نظارت صرف اخلاقی. فوکو البته در سطح نظری چندان تفکیکی بین جرم و غیر جرم نمیگذارد و اساس شکل جرم را محصول دوران مدرن میداند. اما این نظر چندان معقول و مقبول به نظر نمیرسد.
درخصوص طرح امنیت اجتماعی میدانیم که این طرح به انواع جرائم شهری اشاره دارد. نظر من نیز در خصوص اجرای صحیح این طرح در جامعیت آن بوده است. اما در خصوص طرح کنترل پوشش، از اساس مخالف اجرای طرح بودهام و به دوستان نیروی انتظامی هم گفته ام؛ اگرچه این دوستان با شدت هرچه تمامتر از خودشان دفاع کردهاند. نظر من این بود که طرح کنترل پوشش به لحاظ جامعهشناسانه، سیاسی و اقتصادی قابل توجیه نیست. در ضمن طرحی غیر اخلاقی نیز هست. اینکه چشم در چشم زنان مردم بایستیم و به آنها تذکر دهیم، خود مشمول طرح امنیت اجتماعی خواهد بود. اساساً هیچ جامعهای در هیچ دورانی سراغ نداریم که پوشش انسانها، این چنین برای آنها در کنار موضوعاتی چون مواد مخدر وآدمکشی و. . . قرار گرفته باشد. این طرح صرفاً طرحی موقتی خواهد بود و تنها هزینههای زیادی را بر جامعه و پلیس زحمتکش ما تحمیل خواهد کرد.
عضو هیأت علمی گروه ارتباطات دانشگاه تهران
نظر شما