افسانه یونانی ایکاروس را چطور بازسازی کردی؟
در افسانه ایکاروس، پسری به همراه پدرش بالهای مومی میسازند و به کمک آنها به خورشید پرواز میکند؛ اما در این داستان، یک پسر به رغم هشدار پدرش، یک کشتی فضایی میسازد و به سوی یک سیاهچاله حرکت میکند! مشهور است که سیاهچالهها اجسام را به درون خود میکشند، اما آنها مثل جاروبرقی رفتار نمیکنند؛ اگر شما در خارج از مرز یک سیاهچاله یا افق رویداد آن باشید، میتوانید خود را کنار بکشید. کاری که این پسر انجام میدهد، همین است؛ اما آلبرت اینشتین به ما آموخته که سیاهچالهها بر روی گذر افراد از زمان تاثیر میگذارند. زمانی که این پسر از سفر خود برمیگردد، دههزار سال زمان گذشته؛ زندگی آنگونه که او میشناخته، دیگر وجود ندارد و پدرش دیگر در این دنیا نیست!
آیا این داستان برای بچهها ترسناک نیست؟
از یک دیدگاه کتاب تلخی است، ولی از زاویه دیگر، منظره روشنتری دارد. در ابتدا نمیخواستم که داستان کتاب را برای فرزند پنج ساله خود بخوانم، تا اینکه همسرم به تازگی داستان را برایش خواند و او در پایان گریه کرد. از آن زمان تاکنون، او تقریبا هر روز از من سوال میپرسد، سوالهایی مانند اینکه اگر سیاهچاله کوچکتر باشد، آیا زمان کمتری خواهد گذشت و بنابراین پدرش زنده خواهد ماند؟ اکنون تاخیر زمان و نسبیت عام برای فرزند پنج ساله من اهمیت دارد. این امر غیر معمول است و نشان می دهد که چنین کاری امکانپذیر است. این کار میتواند سبب اهمیت بخشیدن به علم شود.
چرا مجذوب این افسانه شدی؟
این افسانه به طور عجیبی مرا تحت تاثیر قرار داد. ایکاروس هزینه شجاعت و جسارتش را با زندگی خود میدهد، ولی اوضاع نباید این طور باشد. به عنوان دانشمند، ما میدانیم که باید از مرزها عبور کرد. شما به درون تاریکی میروید، بدون اینکه بدانید به چه چیزی ختم خواهد شد، اما آمادگی دارید که با نتایج آن روبرو شوید. ما در عصر اتم شاهد آن بودهایم و به تازگی با ژنوم انسانی آن را دوباره تجربه کردهایم؛ جایی که ما هنوز در حال تقلا برای درک نیروی تازه یافته خود هستیم.
داستان شما چگونه خود را با این سطح سازگار کرده است؟
این داستان یک گوینده و یک ارکستر دارد و در پس زمینه آن، یک فیلم به نمایش در میآید. فیلیپ گلاس صحنه را طراحی کرده است. دیوید هنری هوانگ، که نمایشنامه M Butterfly را در سال 1988 / 1367 نوشته، در انطباق متن آن به من کمک کرده است. گروه بازیگران بصری Al and Al در حال ساختن فیلم هستند که به یک روش امپرسیونیستی تلاش میکنند نشان دهند که سفر در نزدیکی لبه یک سیاهچاله چگونه خواهد بود.
کار با فیلیپ گلاس، به عنوان سراینده اپرا در مورد فیزیکدانهایی همانند یوهان کپلر و اینشتین چطور بود؟
علاقه وی به علم او را به این کار کشانده است. هنگامی که «جهان زیبا» در سال 1999 / 1378 منتشر شد، با من تماس گرفت تا در مورد برخی از قسمتهای آن بحث کند. بعد از اینکه او با ساختن آهنگ برای «ایکاروس در لبه زمان» موافقت کرد، من میتوانستم فیزیک انحنای فضا-زمان را توضیح دهم و او میتوانست کوشش کند تا آن را با موسیقی بازنمایی کند. برای مثال، هنگامی که پسر به نزدیکی سیاهچاله میرسد، آیا شما میخواهید دو خط موسیقی در برابر هم نواخته شوند، یکی برای این قاب زمان و دیگری برای بقیه جهان؟ آیا شما باید انتقالبهسرخ گرانشی را با تغییرات در بسامد بازنمایی کنید؟ او تلاش کرده که با یک روش هنری و شاعرانه، برخی از این مفاهیم فیزیکی را بازنمایی کند.
اکنون در کدام زمینه علم پژوهش میکنی؟
بسیاری از نظریهپردازان نظریه ریسمان در تلاش برای پاسخ این پرسش هستند که آیا تکامل جهان در طول زمان میتواند مشخص کند چقدر احتمال دارد جهان ما تنها یکی از چندین جهان موجود باشد. ما در دانشگاه کلمبیا در حال پژوهش بر روی تونلهای کوانتومی هستیم که میتوانند از میان سدی که بین یک جهان و جهان دیگر وجود دارد، راهی باز کنند. ما در حال تحقیق بر روی راههایی هستیم که مکانیک کوانتوم بتواند جهانهای چندگانه را تولید کند. خودم هم در حال نوشتن کتابی عامهپسند در رابطه با این مسائل هستم که سوالی اساسی را مطرح میکند: هنگامی که ما از جهانهایی ورای جهان خود صحبت میکنیم، آیا این علم است؟
آیا نظریه ریسمان به فهم سیاهچالهها کمک میکند؟
نظریه ریسمان بینشی را در زمینه سیاهچالهها به ما عطا کرده که نمیتوان آنرا به تنهایی از نظریه نسبیت عام انیشتین حاصل کرد. در سال 1974 / 1363، استیفن هاوکیکنگ دریافت که سیاهچالهها به طور کامل سیاه نیستند. بر اساس مکانیک کوانتومی، آنها انرژی تابش میکنند و بنابراین، دارای آنتروپی هستند که معیاری از بینظمی است. برای بیشتر از 20 سال، کسی نمیتوانست مشخص کند که بینظمی در کجا ذخیره شده است؛ تا آنکه در سال 1996 / 1375، فیزیکدانانی چون اندرو استرومینگر و کامران وفا در دانشگاه هاروارد، این مشکل را با استفاده از نظریه ریسمان حل کردند. این کشفی عمیق بود. این حقیقت که نظریه ریسمان میتواند چیزهایی تا این حد بنیادین را تشریح کند، بسیاری از فیزیکدانان را متقاعد کرد که این نظریه توانایی این را دارد که فیزیک را آنگونه که میشناسیم، توصیف کند.
نظرت در مورد منتقدان نظریه ریسمان چیست؟
نظریه ریسمان، تلاشی است به منظور بررسی برخی از ژرفترین پرسشهایی که تاکنون به طور علمی بر روی آنها تحقیق شده است. همه ما موافقیم که این نظریه هنوز به طور تجربی آزموده نشده است. ما هنوز تلاش میکنیم تا درک خود را از این نظریه به حدی بالا ببریم که بتوانیم به نقطه آزمایش تجربی آن برسیم. اینکه هنوز به این نقطه نرسیدهایم، به منزله شکست نظریه نیست؛ این فقط چالشی است که ما هنوز در آن موفق نشدهایم.
نیچر، شماره 7297 - ترجمه: مجید جویا
نظر شما