وقتی که از تو می گویند ،
به یاد فاطمه (س) می افتم. یاد حسن (ع) در نخیله ، حسین(ع) در کربلا ، زینب (س) در شام .
یاد آن زن یهودی و خلخالی می افتم که برایش خون گریستی. یاد عدالتی که برادر نشناختی و قرآن های بر سر نیزه را ، باور نداشتی.
یاد نامه هایت به مالک اشتر و محمد بن ابی بکر و سفارش ات برای رعایت حقوق انسانها.
وقتی که از تو می گویند،
یاد کوچه های کوفه و روزهای پرنفرت اش می افتم و شبهایی که نسیم محبت ات ، گونه های کودک یتیمی را نوازش می کرد.
یاد مسجد کوفه، ابن ملجم ، و سفارش هایت به حسن . یاد وقتی که دردت را فراموش می کنی تا به ضارب ات بیاندیشی .
کجایی علی ! کجایی ؟
وقتی که از تو می گویند،
یاد قضاوتی می افتم که علیه توست و تو می پذیری وقتی که در اوج قدرتی .
دلم برایت تنگ شده است علی !
وقتی که از تو می گویند ، یاد این سخن ات آتش به جانم می کشد:
"اگر آسمان های هفت گانه و آنچه که در مدار آنهاست را به من بخشند تا پوست جویی به ستم از دهان موری باز ستانم چنین
نخواهم کرد."
وقتی که از تو می گویند ،
یاد بیست و چند سال سکوت ات می افتم و دردها یی که در سینه داشتی ، یاد خطبه 53 نهج البلاغه .
وقتی که از تو می گویند..........
نظر شما