حاج حسین مهدیان از دوستان شهید عراقی به مناسبت سالروز ترور این شهید توسط گروه فرقان ؛ در گفت وگو با روزنامه ایران به نقل خاطرات متعددی از امام خمینی (ره) و همچنین سایر شخصیتهای سیاسی پرداخته که بخشهایی از آن در پی می آید :

• ظاهراً تنها تشییع جنازه‌ای که امام در آن شرکت کردند، ‌تشییع جنازه شهید عراقی بود.

• آشنایی ما با شهید عراقی از قبل از زندان ایشان‌ آغاز شد، چون ما با مرحوم شهید صادق امانی و حاج صادق اسلامی از سال 40، 41 آشنایی داشتیم.

• ما یک سال همگی با خانواده برای ایام عید رفتیم برازجان زیرا آقای انواری، آقای عسگراولادی، شهید عراقی و چند تن از دوستانمان در آنجا بودند. یادم هست که آقایان در حیاط زندان برازجان فرش انداخته و قیمه پلو درست کرده بودند و سال تحویل را از صبح تا عصر آنجا بودیم.

• آنجا آقای هاشمی رفسنجانی بود و بچه‌ها که خیلی کوچک بودند. آقای نیری بود، آقای مروارید و خانواده‌شان، آقای توکلی بینا و خانواده‌شان، خانواده شهید عراقی بودند و همگی با هم رفتیم. آن روز هم از آن روزهای تاریخی است. ایام عید و بهار بود که ما رفتیم و شدت گرما نبود، اما تابستان آنجا کشنده است و زندانی را برای شکنجه به آنجا تبعید می‌کردند تا او را به تسلیم وادار نمایند. ما رفتیم و چهار پنج روز هم بودیم و به بوشهر هم رفتیم. به‌هرحال بعد هم شهید عراقی به زندان تهران آمد و بعد هم که خورد به آستانه انقلاب و اینها آزاد شدند.

• سیزده سال رابطه من و شهید عراقی قطع شد تا آستانه انقلاب که آزادی ایشان پیش آمد. هنگام آزادی ایشان هنوز خفقان رژیم شاه حاکم بود و چندان کاری نمی‌شد کرد، تا وقتی که امام به پاریس رفتند و ما هم توفیق پیداکردیم که مدتی در آنجا باشیم.

• امام باید از محل اقامتشان تا محل نماز و سخنرانی، فاصله کوتاهی را می‌‌آمدند و در این فاصله هم حفاظت و حراست از امام به عهده شهید عراقی بود. شب‌ها هم در محلی در نزدیکی آنجا بحث‌ها و تحلیل‌های سیاسی صورت می‌گرفت. در آن زمان چهار نیرو آنجا بودند که حضور دائم داشتند و در جریان انقلاب متأسفانه سه نفرشان طرد شدند. یکی بنی‌صدر بود که شب‌ها وقتی امام نماز می‌خواندند و بعد صحبت می‌کردند، او تمام صحبت‌های امام را برای خبرگزاری‌های خارجی ترجمه می‌کرد. قطب‌زاده بود که رابط خبرگزاری‌ها بود برای مصاحبه‌هایی که قرار بود با امام بکنند.

• دکتریزدی بود که مترجم بود و آخری صادق طباطبایی بود که در دولت موقت هم بود و در اختلاف بین آیت‌الله صدوقی و مهندس بازرگان پادرمیانی هم کرد. در پاریس مرحوم بهشتی آمد، مهندس بازرگان آمد، دکتر سنجابی آمد و من در آن جلسه حضور داشتم، به‌محض اینکه امام گفتند: جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر، سنجابی گفت: مگر می‌شود؟ بعد که با امام صحبت و گفته‌های ایشان را قبول کرد و مورد تأیید امام قرار گرفت، خبر روی آنتن خبرگزاری‌ها رفت. یک روز توی حیاط بودم، داماد امام گفت: امام با شما کار دارند. رفتم خدمت امام و ایشان گفتند: «به سنجابی بگویید از نوشته‌ای که به او دادم استفاده تبلیغاتی نکند.» ببینید چقدر امام دقیق بودند.

• کدورتی بین شهید صدوقی و دولت موقت پیش آمده بود که ادامه آن به صلاح انقلاب نبود. برای رفع این کدورت در منزل ما مجلسی تشکیل شد و آقای صدوقی با آقازاده‌شان که الان امام جمعه یزد هستند،‌ تشریف آوردند و مهندس بازرگان هم آمد و همگی هنگام نماز به شهید صدوقی اقتدا کردیم و مسائلی که باعث کدورت شده بود، آن روز در منزل ما برطرف شد و عکس آن هم در کیهان چاپ شد. گروه فرقان که ما را ترور کرد، این عکس را به عنوان یکی از مستنداتشان در طرفداری از «آخوندیسم» توسط بنده، گردآوری کرده بود!

• اولین برخوردی که امام و عراقی با هم داشتند، بعد از نماز بود که ما شاهد بودیم. شهید عراقی وارد شد. امام نگاهی کردند به شهید عراقی. شهید عراقی ورزشکار و قوی بود و در زندان خیلی صدمه خورده بود. امام تعجب کردند و گفتند: «تو همان عراقی هستی؟» در آنجا شهید عراقی مسئول حفاظت امام و مسئول پشتیبانی و تهیه غذا بود، چون از سراسر اروپا و امریکا، دانشجویان و افراد دیگر می‌آمدند و برنامه داشتند و صحبت می‌کـــردند و ایشــان هم روزها یک قابلمه بزرگ آبگوشت و گاهی سیب‌زمینی و تخم‌مرغ درست می‌کرد و پذیرایی در همیــن حـد انجام می‌شد.

• شهید عراقی مطیع محض امام بود و لذا با کسی که امام تعیین می‌کردند، مخالفتی نداشت. امام مقید بودند که روحانیون در سیاست وارد نشوند که مردم تصور نکنند اینها به خاطر حکومت، انقلاب کرده‌اند. حتی یک ‌بار آقای هاشمی در مدرسه رفاه مرا صدا زد و سراغ داریوش فروهر را گرفت. گفتم‌: داریوش فروهر برای چه؟ ایشان گفت: «امام گفته‌اند تمام کسانی که در این انقلاب سهمی داشته‌اند، باید برای اداره حکومت دعوت به همکاری شوند».


• ظاهراً تنها تشییع جنازه‌ای که امام در آن شرکت کردند، ‌تشییع جنازه شهید عراقی بود.چند وقت پیش در منزلی بودیم، یکی از نزدیکان امام(ره) گفت: «من راننده بودم. وقتی جنازه شهید عراقی را به قم آوردند، آن‌قدر فشار جمعیت بود که نمی‌شد حرکت کرد. هرچه می‌خواستیم امام را برگردانیم، ایشان اجازه نداد. فشار مردم به‌حدی رسید که موتور ماشین سوخت.»

کد خبر 87240

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین