۰ نفر
۲ خرداد ۱۳۸۸ - ۰۴:۳۶

ضیاء موحد دستی در فلسفه دارد و پایی در ادبیات. هم شعر می‌گوید و هم فلسفه و منطق تدریس می‌کند.

و این اگر جمع نقیضین نباشد لااقل مثال نقضی است بر این کلیشه معروف که «پای استدلالیان چوبین بود». موحد نه تنها پایی چوبین و سری بی‌تمکین ندارد، که درست بر‌عکس وقتی قدم به عالم شاعری می‌گذارد تنها از سر تفنن نیست و خود را پژوهشگر و شاعری جدی می‌نمایاند. به همین دلیل نیز هست که هم برای سخنرانی در جلسات ادبی حاضر می‌شود و هم در نشست‌های فلسفی حضوری جدی دارد. عصر روز چهارشنبه سی‌ام اردیبهشت‌ماه نیز اولین جلسه درس‌گفتارهایی درباره سعدی با عنوان «سعدی: از صدق تا معنا» با سخنرانی ضیاء موحد در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد تا او باز هم درباره ادبیات سخن بگوید. آنچه در پی می‌آید گزیده‌ای است از سخنان موحد در این جلسه و چنان‌که از هر متن گزیده و خلاصه‌ای بر می‌آید صرفاً اشاراتی است در باب شعر سعدی. موحد پیش از این هم کتابی درباره سعدی نوشته بود.

در کتاب "سعدی" بحث من اهمیت در مضمون شعر نبوده بلکه در چگونگی بیان بوده است. درواقع بیان هنرمندانه است که شعر را شعر می‌کند. در غرب نوعی تقسیم‌بندی وجود دارد که شعر را به خوب و عالی تقسیم می‌کنند. آنها معتقدند شعر عالی، شعری است که در آن مضمون هم عالی باشد. در واقع مضمون عالی طرز بیان است. در این جلسه قصد دارم وارد محتوای شعر سعدی شوم که برای این منظور ابتدا باید بدانیم معنا چیست و بدین دلیل مقدمه‌ای تئوریک لازم است. در خصوص بحث معرفت در شعر این سؤالات مطرح است که آیا اساساً اطلاق صدق و کذب به شعر درست است یا نه؟ آیا شعر معرفتی می‌بخشد یا نه؟ در مورد این سؤال بحث‌های مختلفی صورت گرفته است. در مورد شعر "به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست / عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست"، آیا می‌توانیم بگوییم که صادق است یا نه؟ آیا همه به عرفان سعدی اعتقاد دارند که از این منظر شعر او را مورد بررسی قرار داده‌اند؟ برخی شعرهای سعدی تجربه شخصی و عاشقانه اوست که نمی‌توان به آن ارزش معرفتی صدق یا کذب داد.

افلاطون اصولاً معرفت‌بخشی را مربوط به حوزه فلسفه می‌داند. او صدق و کذب را مربوط به فلسفه می‌داند. او شعر را مخرب می‌دانست و می‌گفت شعرا را باید از مدینه فاضله بیرون راند. ارسطو این دیدگاه افلاطون را قبول نداشت. او معتقد بود شاعر راجع به چیزهای کلی (صدق‌های کلی) حرف می‌زند و مورخ در مورد چیزهای جزیی و صدق‌های جزیی سخن می‌راند. به طور کلی می‌توان برای بحث صدق و کذب در شعر دو گروه را برشمرد. یکی کسانی که برای شعر ارزش معرفت‌شناختی قایل هستند و کسانی که قایل به این ارزش نیستند. منظور از صدق و کذب در شعر، صدق و کذب تجربی نیست بلکه بحث اخلاقی است مثلاً می‌گویند شعر اخلاق را فاسد می‌کند. کسانی که معتقد به ارزش معرفتی برای شعر هستند cognitivist خوانده می‌شوند و کسانی که معتقد به ارزش معرفتی برای شعر نیستند non-cognitivist خوانده می‌شوند. ویتگنشتاین درباره شعر می‌گوید: فراموش نکنید که شعر حتی اگر در زبان خبررسانی نوشته شده باشد، در بازی زبانی خبررسانی به کار نرفته است. او می‌گوید : به جای شعر می‌توان جمله‌ای دیگری نهاد که همان را بگوید و هم بدین‌معنا که به جای آن نمی‌توان جمله‌ای دیگر را گذاشت. بدین‌قرار منظور ویتگنشتاین این است که وقتی شعر به درجه عالی برسد، هیچ چیزی را نمی‌توان جای آن گذاشت. شاعر از زبان شعر یک اثر هنری می‌آفریند همان‌گونه که مجسمه‌ساز از سنگ مرمر یک اثر هنری خلق می‌کند. این بدین معناست که شعر به یک اثر هنری تبدیل می‌شود. "مک لیش" معتقد است شعر معنی ندارد، شعر وجود دارد. تمام صحبت‌هایی که کردم در این جمله "مک لیش" خلاصه شده است. اگر قرار باشد در شعر مسئله صدق مطرح نباشد، مسئله تعبیر پیش می‌آید. اما اگر قرار باشد به معنا نپردازیم باید ببینیم معنا را چگونه تعبیر می‌کنیم. تعبیرهای مختلفی از جمله تعبیر عرفانی، تعبیر ادبی و غیره وجود دارد که خود این تعبیرها نیز به شاخه‌های مختلفی تقسیم شده‌اند. با این وجود به چه اعتباری می‌توان حافظ و سعدی را با هم مقایسه کرد. مقایسه من بر اساس فضای کلی است نه مقایسه‌ای بر اساس هرمنوتیک یا نگاهی به عنوان اثر هنری. هدف من نظر به حال و احوال حاکم بر شعر این دو نفر است.

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 8956

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 8 =