حافظ به تمامی به معارف پیش از خود آشنایی داشته و چنانچه از اشعارش برمیآید به زیر و بم هر دو فرهنگ ایرانی و اسلامی مسلط بوده است.
حافظ از سویی قرآن را با چهارده روایت از بر میخوانده و از طرف دیگر با ظرایف فرهنگ ایرانی نظیر میترایسم (مهرپرستی) و آئینهای باستان ایران بخصوص آئین زرتشت آشنایی داشته است. چنانچه اشارات متعدد او به [آتشی که نمیرد]مؤید این دعوی است. از همین روست که خواجه شیراز را نماد فرهنگ ایرانی و نقطه پیوند هر دو فرهنگ میدانند.
حافظ عصاره فرهنگی است که هویت ایرانی را شکل میدهد یعنی میتوان نشانههای بارز هویت ایرانی را در شعر حافظ به آسانی یافت.
حقیقت این است که منتقدان واقعبین امروزی حافظ را به طور کامل مورد تأیید قرار نمیدهند و او را به معنای واقعی شاعری میدانند که از عطوفت زدگی شاعرانه و هیجانات آنی برکنار نیست. دلایل این دعوی را در دیوان حافظ بسیار میتوان یافت برای نمونه یک جا میگوید: بگیر طره مه طلعتی و قصه مخوان که سعد و نحس به تأثیر زهره و زهل است. و در جایی دیگر میگوید: چرخ برهم زنم ار غیر مرادم گردد من نه آنم که زبونی کشم از جرخ فلک . که مبین دوگانه اندیشی حافظ است که با عزم راسخ انسان امروزی تباین دارد.
بنابراین حافظ نیز مانند برخی از اندیشمندان و شاعران بزرگ مانند سنایی و اگوستین قدیس دارای دو وجه است که وجه منفعل آن به کار انسان جدید نمیآید مگر از منظر هنر برای هنر نه هنر برای مردم.
نظر شما