مانی غلامی به عنوان یک تماشاگر سینما کوشیده ادراک و احساس خود را از فیلم‌های نوآر با بازآفرینی صحنه‌های فیلم در دل نقاشی ارائه دهد.

نزهت بادی: اخیرا نمایشگاهی از نقاشی‌های مانی غلامی به نام «خانه شماره نوزدهم» برگزار شده که موضوع آن از سینمای نوآر الهام گرفته شده است.
 

این نقاشی‌ها که با پاستیل، ماژیک، مداد، قلم فلزی و اکریلیک کشیده شده، صحنه‌های ماندگاری از فیلم‌های نوآری مثل «غرامت مضاعف»، «قاتلین»، «لورا»، «در مکانی تنها»، «سانست بلوار»، «شب و شهر»، «قتل»، «اسلحه کرایه‌ای»، «کوکب آبی»، «شماره رو اشتباه گرفتم» و... را بازسازی می‌کند.

مانی غلامی چنان کیفیت سینمایی این قاب‌ها را در ترکیب‌بندی، رنگ و نور و فضاسازی نقاشی‌های خود رعایت کرده که که انگار در حال تماشای قاب‌های برگزیده‌ای از سینمای نوآر هستیم، با‌‌ همان فضای تیره و تار و سرد و عبوس، خیابان‌های خلوت و باران خورده، شخصیت‌های تک‌افتاده و در‌خود‌فرو رفته، سایه‌های روی دیوار‌ها و پیاده روهای تاریک و تعقیب و گریزهای شبانه.

او که پیش از این نمایشگاهی از بازسازی قاب‌های فیلم «مرد سوم» نوشته گراهام گرین و ساخته کارول رید را بر پا کرده بود، این بار در استفاده از سینمای نوآر دست به تجربه جدیدتری زده و دیگر فقط به بازسازی و تکرار عینی قاب‌های فیلم اکتفا نکرده است. بلکه با بازیگوشی و نوآوری تلاش کرده تا با تلفیق صحنه‌های مختلف از چند فیلم در یک قاب و یا ایجاد تغییرات کوچک به تابلوی خود جنبه معماگونه و تعلیق‌آفرینی ببخشد.

درواقع با چنین رویکردی هر تابلوی نقاشی مخاطب را به بازی با خود دعوت می‌کند و هوش و حافظه او را مورد آزمایش قرار می‌دهد و هر تماشاگر را با حدس و گمان‌های مختلف روبرو می‌سازد تا با کنکاش و دقت در جزئیات هر تابلو دریابد که مربوط به کدام صحنه از چه فیلمهایی است و از این کشف لذت ببرد.

به نظر می‌رسد چنین نمایشگاهی را می‌توان خوانش و برداشت مانی غلامی نقاش به عنوان یک تماشاگر سینما از فیلم‌های نوآر دانست که کوشیده تا ادراک و احساس خود از این فیلم‌ها را در دل بازآفرینی صحنه‌های فیلم در دل نقاشی ارائه دهد.

مثلا صحنه معروف پایانی در فیلم «دهه پرشور بیست» ساخته رائول والش، جیمز کاگنی را نشان می‌دهد که بعد از کشتن همفری بوگارت با تنی زخمی در زیر باران در خیابان‌های خلوت و ساکت شهر قدم می‌زند تا جان می‌سپارد، اما غلامی سرگردانی و تنهایی کاگنی در پایان عمرش را بجای خیابان در راهروهای بسته یک خانه نشان می‌دهد که به نوعی احساس تماشاگر فیلم نسبت به صحنه را در قالب نقاشی بیان می‌کند و روی حس خفقان و حبس شدگی کاگنی بلندپرواز ولی شکست‌خورده در آن شهر بزرگ تاکید دارد.

نکته مهم دیگری که این نمایشگاه را متمایز می‌کند، برگزاری آن در یک خانه چند طبقه با معماری قدیمی و خاصی است که غلامی در استفاده از تمام ظرفیت‌ها و امکانات نهفته در آن ابتکار و نوآوری زیادی به خرج داده است و کل خانه را به لوکیشنی از فیلم‌های نوآر تبدیل کرده است، طوری که وقتی قدم در آن می‌گذاریم انگار وارد جهان فیلم‌های نوآر شده‌ایم.

مثلا از دیوار حیاط خانه برای نقاشی تعدادی از شخصیت‌های معروف سینمای نوآر استفاده کرده است که در پناه دیوار و سایه روشن‌های فضای باز و هوای مه گرفته یقه‌های بارانیشان را بالا زده‌اند، لبه کلاه‌هایشان را پایین کشیده‌اند، در خود فرو رفته‌اند و سیگار می‌کشند. انگار هر یک از تبهکاران تنها و زخم خورده‌ای را می‌بینیم که در گوشه‌ای پنهان شده‌اند یا کارآگاه‌های عبوس و ساکتی که در تاریکی کمین کرده‌اند.

یا در یکی از اتاق‌های خانه میز چند نفره با تعدادی صندلی را چیده است که چراغی از سقف بر روی میز آویزان است و تعدادی ژتون بازی روی آن قرار دارد و روی یک از صندلی‌ها کلاه و روی دیگری کتی باقی مانده است که یکی از‌‌ همان اتاق‌های پر از دود و سوء ظن و بدبینی را تداعی می‌کند که شخصیت‌های بازنده فیلم‌های نوآر دور میزهای بازی آن جمع می‌شدند و روی سرنوشتشان معامله می‌کردند. طوری که آدم هر لحظه انتظار دارد یکی از آن‌ها از در وارد شود، کلاه یا کت جا مانده‌اش را بردارد، نگاهی سرد و بی‌اعتنا به ما بکند، پوزخندی بزند و برود.

یا بر یکی از پنجره‌های بزرگ اتاق که به فضای بیرون باز می‌شود، تصویر وسیع و گسترده‌ای از شهر در فیلمی از «شب و شهر» ساخته ژول داسن را نشان می‌دهد که در هر گوشه‌ای از آن سایه شوم جنایتی پنهان شده است و حال و هوای ناامنی، بدبینی و بی‌اعتمادی بر آن موج می‌زند. انگار هر لحظه احتمال دارد جنازه‌ای در راه پله خانه یا ایستگاه قطار و یا پیاده رویی پیدا شود.

نمایشگاه نقاشی «خانه شماره نوزدهم» که شباهت بسیاری به اسم فیلم‌های نوآر نیز دارد، فضایی برای تجدید خاطره با صحنه‌های ماندگار و ضیافتی برای ملاقات با شخصیت‌های محبوب سینمای نوآر است، کسانی همچون برت لنکستر و اوا گاردنر در «قاتلین»، گلوریا سوانسون در «سانست بلوار»، فرد مک‌مورای و بارابارا استنویک در «غرامت مضاعف»، همفری بوگارت در «در مکانی تنها»، آلن لد در «اسلحه کرایه‌ای»، ریچارد ویدمارک در «شب و شهر»، دانا اندروز در «لورا»، استرلینگ هیدن در «قتل» و همه آن‌هایی که هنوز حس ترس و اندوه نهفته در آخرین نگاه‌شان در ذهنمان باقی مانده است.
 

5858

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =