پس از پیروزی انقلاب اسلامی رشد قابل توجهی را در شعر و ادبیات فارسی شاهد هستیم و در میان شاعران معاصر و البته جوان شعر فارسی اشعاری پرمایه به چشم می‌خورد.... یکی از آنها سید حمیدرضا برقعی است که در چندین کنگره‌‌ شعر مقام اول را کسب کرده و مدتی هم دبیر انجمن شعر قم بوده است. گزیده ای ازاشعارش را که در مورد چهارده معصوم علیهم السلام و بخصوص حضرت زهرا سلام الله علیهاست ،تقدیم می کنم.

راستی! فاطمیه نزدیک است...(اینجا)

 

زیر باران دوشنبه بعد از ظهر

اتفاقی مقابلم رخ داد

وسط کوچه ناگهان دیدم

زن همسایه بر زمین افتاد

سیب ها روی خاک غلطیدند

چادرش در میان گرد وغبار

قبلا این صحنه را...نمی دانم

در من انگار می شود تکرار

آه سردی کشید،حس کردم

کوچه آتش گرفت از این آه

و سراسیمه گریه در گریه

پسر کوچکش رسید از راه

گفت:آرام باش! چیزی نیست

به گمانم فقط کمی کمرم...

دست من را بگیر،گریه نکنم

مرد گریه نمی کند پسرم

چادرش را تکاند، با سختی

یا علی گفت و از زمین پا شد

پیش چشمان بی تفاوت ما

ناله هایش فقط تماشا شد


صبح فردا به مادرم گفتم

گوش کن ! این صدای روضه ی کیست

طرف کوچه رفتم و دیدم

در و دیوار خانه ای مشکی است -

---

با خودم فکر می کنم حالا

کوچه ی ما چقدر تاریک است

گریه،مادر،دوشنبه،در،کوچه

راستی! فاطمیه نزدیک است...

*****************************************************

به مناسبت شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (اینجا)

گفت : در می زنند مهمان است            گفت: آیا صدای سلمان است؟
این صدا، نه صدای طوفان است             مزن این خانهء مسلمان است
                                 مادرم رفت پشت در، اما

گفت: آرام ما خدا داریم                       ما کجا کار با شما داریم
و اگر روضه ای به پا داریم                    پدرم رفته ما عزاداریم
                      پشت در سوخت بال و پر، اما

آسمان را به ریسمان بردند                 آسمان را کشان کشان بردند
پیش چشمان دیگران بردند                 مادرم داد زد بمان! بردند
                          بازوی مادرم سپر، اما

بین آن کوچه چند بار افتاد                اشک از چشم روزگار افتاد
پدرم در دلش شرار افتاد                  تا نگاهش به ذوالفقار افتاد-
                      گفت: یک روز یک نفر اما...


**************************************


شنیده می‌شود از آسمان صدایی که...

کشیده شعر مرا باز هم به جایی که ...

نبود هیچ کسی جز خدا،خدایی که...
نوشت نام تو را، نام آشنایی که -

پس از نوشتن آن آسمان تبسم کرد
و از شنیدنش افلاک دست و پا گم کرد

نوشت فاطمه، شاعر زبانش الکن شد
نوشت فاطمه هفت آسمان مزین شد

نوشت فاطمه تکلیف نور روشن شد
دلیل خلق زمین و زمان معین شد

نوشت فاطمه یعنی خدا غزل گفته است
غزل قصیده‌ی نابی که در ازل گفته است

نوشت فاطمه تعریف دیگری دارد
ز درک خاک مقام فراتری دارد

خوشا به حال پیمبر چه مادری دارد
درون خانه بهشت معطری دارد

پدر همیشه کنارت حضور گرمی داشت
برای وصف تو از عرش واژه بر می‌داشت

چرا که روی زمین واژه‌ی وزینی نیست
و شأن وصف تو اوصاف اینچنینی نیست

و جای صحبت این شاعر زمینی نیست
و شعر گفتن ما غیر شرمگینی نیست

خدا فراتر از این واژه‌ها کشیده تو را
گمان کنم که تو را، اصلاً آفریده تو را

که گرد چادر تو آسمان طواف کند
و زیر سایه‌ی آن کعبه اعتکاف کند

ملک ببیند و آنگاه اعتراف کند
که این شکوه جهان را پر از عفاف کند

کتاب زندگی‌ات را مرور باید کرد
مرور کوثر و تطهیر و نور باید کرد

در آن زمان که دل از روزگار دلخور بود
و وصف مردمش الهاکم‌التکاثر بود

درون خانه‌ی تو نان فقر آجر بود
شبیه شعب ابی‌طالب از خدا پر بود

بهشت عالم بالا برایت آماده است
حصیر خانه‌ی مولا به پایت افتاده است

به حکم عشق بنا شد در آسمان علی
علی از آن تو باشد... تو هم از آن علی

چه عاشقانه همه عمر مهربان علی!
به نان خشک علی ساختی، به جان علی

از آسمان نگاهت ستاره می‌خواهم
اگر اجازه دهی با اشاره می‌خواهم-

به یاد آن دل از شهر خسته بنویسم
کنار شعر دو رکعت، نشسته بنویسم

شکسته آمده‌ام تا شکسته بنویسم
و پیش چشم تو با دست بسته بنویسم

به شعر از نفس افتاده جان تازه بده
و مادری کن و این بار هم اجازه بده

به افتخار بگوییم از تبار توایم
هنوز هم که هنوز است بی‌قرار توایم

اگر چه ما همه در حسرت مزار توایم
کنار حضرت معصومه[س] در کنار توایم

فضای سینه پر از عشق بی‌کرانه‌ی توست
"کرم نما و فرود آ که خانه خانه‌ی توست"




**************************************
مناجات شبهای قدر (اینجا و می توانید اشعار را با صدای شاعر بشنوید )

در شب قدر دلم با غزلی هم دم شد
بین ما فاصله ها واژه به واژه کم شد

چـارده مرتبه قرآن کـه گـرفتـم برسـر

درحرم یک به یک ابیات غزل، محرم شد

ابتدا حرف دلم را به نگاهم دادم
بوسه می خواست لبم، گنبد خضرا خم شد
خم شد آهسته از اسرار ازل با من گفت
گفت: ایوان نجف بوسه گه عالم شد
بعد هم پشت همان پنجرهٔ رویایی
چشم من محو ضریحی که نمی دیدم شد
خواستم گریه کنم بلکه بر این زخم عمیق
گریه مرهم بشود، خون جگر مرهم شد
گریه کردم، عطش آمد به سراغم، گفتم:
به فدای لب خشکت! همه جا زمزم شد

روی سجاده ی خود یاد لبت افتادم
تشنه ام بود، ولی آب برایم سم شد
زنده ماندم که سلامی به سلامی برسد
از محمد به محمد که میسّر هم شد
من مسلمان شده ی مذهب چشمی هستم
که در آن عاطفه با عشق و جنون توأم شد
سال ها پیر شدم در قفس آغوشت
شکر کردم، در و دیوار قفس محکم شد
کاروانِ دل من بس که خراسان رفته است
تار و پود غزلم جاده ی ابریشم شد
سال ها شعر غریبانه در ابیات خودش
خون دل خورد که با دشمن خود هم دم شد
داشتم کنج حرم جامعه را می خواندم
برگ در برگ مفاتیح پر از شبنم شد
یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت
یک قدم مانده به او کار جهان در هم شد
بیت آخر نکند قافیه غافلگیرت
آی برخیز که این قافیه "یا قائم " شد

توضیح: ملاک من متن شعر از زبان شاعر عزیزمان بوده است ، اما این مناجات با تفاوتها و اضافاتی منتشر شده است از جمله برای اینکه اشاره به چهارده معصوم سلام الله علیهم اجمعین را با اشارتی بیاورد ( اینجا و اینجا) متن،بجای مناجات شب قدر به سفری تبدیل شده که با اشاره به مبهم بودن مرقد حضرت زهرا سلام الله علیها و گنبد خضرای نبوی آغاز می شود:

ابتدای سفرم شادی و غم توام شد

شادی و غم غزلی شد ، غزلی مبهم شد

فاصله مشکل من بود ، که در این جاده

چارده مرتبه این فاصله کم شد ، کم شد

ابتدا حرف دلم را به نگاهم دادم

بوسه می خواست لبم ، گنبد خضرا خم شد


در میانه شعر هم علاوه بر یاد لب تشنه اباعبدالله سلام الله علیه، اشاره به ضریح شش گوشه هم اضافه شده :


.... به فدای لب خشکت ! همه جا زمزم شد

آنقدر دور حرم سینه زدم تا دیدم

کعبه شش گوشه شد آنگاه دلم محرم شد


در پایان هم تغییر اندک دیده می شود:

بیت آخر نکند قافیه غافلگیرت

آی برخیز ز جا قافیه یا قائم شد ... *


*************************************************

با نام تو هوای غزل معنوی شده است(اینجا)


دنیا به کام تلخ من امشب عسل شده است

شیرین شده است و ماحصلش این غزل شده است

تاثیر مهر مادریت بوده بر زبان

این واژه ها اگر به تغزل بدل شده است

مادر!حضور نام تو در شعر های من

لطف خداست شامل حال غزل شده است

غیر از تو جای هیچ کسی نیست در دلم

این مسأله میان من و عشق حل شده است

سیاره ای که زهره نشد آه می کشد

آه است و آه آنچه نصیب زحل شده است

زهرایی و تلألو نور محبتت

در سینه ام ز روز ازل لم یزل شده است

با نام تو هوای غزل معنوی شده است

بی اختیار وارد این مثنوی شده است

هرگز نبوده غیر تو مضمون بهتری

تنها تویی که بر سر ذوقم می آوری

نامت مرا مسافر لاهوت کرده است

لاهوت را شکوه تو مبهوت کرده است

از عرش آمدی و زمین آبرو گرفت

باید برای بردن نامت وضو گرفت

نور قریش! تا که تویی صاحب دلم

غرق خداست شعب ابی طالب دلم

عمرت نفس نفس همه تلمیح زندگی است

حرفت چراغ راه و مفاتیح زندگی است

از این شکوه ، ساده نباید عبور کرد

باید مدام زندگیت را مرور کرد

چون زندگیت ساده تر از مختصر شده است

پیش تجملات ، جهازت سپر شده است

آیینه ای و سنگ صبور پیمبری

در هر نفس برای پدر مثل مادری

اشک شما عذاب بهشت است ، خنده کن

لبخندت آفتاب بهشت است ، خنده کن

دنیای ما نبوده برازنده ی شما

هجده نفس زمین شده شرمنده ی شما

آیینه ای نهاده خدا بین سینه ام

حس می کنم مزار تو را بین سینه ام

مانند آن خسی که به میقات پر کشید

قلبم به سوی مادر سادات پر کشید .

*******************************


غزلی نذر حضرت زهرا (س)

«دور حرم دویده ام صفا و مروه دیده ام

هیچ کجا برای من کرب وبلا نمی شود»

                        استاد سازگار


همین که دست قلم در دوات می لرزد
به یاد مهر تو چشم فرات می لرزد

نهفته راز «اذا زلزلت» به چشمانت
اگر اشاره کنی کائنات می لرزد

«هزار نکتهء باریک تر ز مو اینجاست»
بدون عشق تو بی شک صراط می لرزد

مگر که خار به چشمان خضر خود دیدی
که در نگاه تو آب حیات می لرزد

تو را به کوثر و تطهیر و نور گریه مکن
که آیه آیه تن محکمات می لرزد

کنون نهاده علی سر، به روی شانهء در
و روی گونهء او خاطرات می لرزد

غزل تمام نشد،چند کوچه بالاتر
میان مشک سواری، فرات می لرزد

سپس سوار می افتد، تو می رسی از راه
که روضه خوان شوی اما صدات می لرزد


و عصر جمعه کنار ضریح روی لبم
به جای شعر دعای سمات می لرزد ...


********************************************

*برای حضرت زهرا (س):

«گر بگویند مرا با تو سر و کاری نیست
در و دیوار گواهی بدهد کاری هست»

سعدی

دارد دل و دین می برد از شهر شمیمی
افتاده نخ چادر او دست نسیمی

تسبیح دلم پاره شد آن دم که شنیدم
با دست خودش داده اناری به یتیمی

حتی اثر وضعی تسبیح و دعا را
بخشیده به همسایه، چه قران کریمی

در خانهء زهرا همه معراج نشینند
آنجا که به جز چادر او نیست گلیمی

ای کاش در این بیت بسوزم که شنیدم
می سوخت حریم دل مولا چه حریمی

آتش مزن آتش در و دیوار دلش را
جز فاطمه در قلب علی نیست مقیمی

حالا نکند پنجره را وا بگذاریم
پرپر شود آن لاله زخمی به نسیمی




 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 346323

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
4 + 2 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 3
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بی نام IR ۰۵:۲۲ - ۱۳۹۳/۰۱/۱۰
    37 1
    لبیک یا بنت النبی
  • مشهد A1 ۰۶:۰۶ - ۱۳۹۳/۰۱/۱۰
    35 1
    السلام علیک ایتها الصدیقه الشهیده ( س )
  • ali A1 ۰۷:۵۲ - ۱۳۹۳/۰۱/۱۰
    48 1
    لعن الله قاتلی فاطمه الزهرا سلام الله علیها