یکی از مباحث اصلی در منطقشناسی و فلسفه منطق، تحلیل ماهیت خود منطق است. اینکه منطق چگونه دانشی است؟ گزارهها و احکامی که در این دانش قرار دارند چه نوع احکام و گزارههایی است و چه تفاوتی با گزارههای دیگر در دانشهای دیگر دارد؟ آنچه در پی میآید متن سخنرانی علیاکبر احمدی افرمجانی، استاد دانشگاه علامه طباطبایی، در همایش «تمایزهای منطق قدیم و جدید» درباره تلقی ویتگنشتاین از منطق است که پیش از این گزارش کامل آن را در همین بخش خواندید. احمدی افرمجانی در ابتدای صحبت خود به تلقی ویتگنشتاین از ماهیت منطق اشاره و در این راه از روش «بازسازی عقلانی» استفاده کرد: بدینصورت که ابتدا تلقی پیشروی ویتگنشتاین از منطق را بررسی کرد؛ اینکه او ماهیت منطق را آنچنان که شایع بود چگونه تصور میکرد، و آن تلقی از منطق را که پیش روی خود میدید با چه مشکلاتی همراه میدانست. و در نهایت اینکه ویتگنشتاین برای رفع این گرفتاریها از مفهوم منطق چه پیشنهادی میکرد؟ افرمجانی در این بحث با علم به تفاوتهای عظیم میان دو مرحله از تفکر ویتگنشتاین، بحث خود را با تکیه بر دو اثر تراکتاتوس و پژوهشهای فلسفی پیش برد:
منطق؛ قانون ذهن یا عین؟
تلقیای که ویتگنشتاین در دوره خود با آن روبهرو بود از این قرار بود: منطق دانشی است که یک نوع قوانین را بیان میکند. برخی معتقد بودند قوانینی که منطق آنها را بیان میکند، قوانین ذهن هستند. ذهن آدمی زمانی که میخواهد از نقطهای به نقطه دیگر حرکت کند، از دستهای گزارهها به گزارههای دیگر برسد، لاجرم باید طبق قاعده، قانون، ضابطه و معیاری حرکت کند. همه حرکتهای ذهن از نقطه الف به نقطه ب معتبر و مشروع نیست. برای اینکه ذهن حرکت مجاز و مشروعی از الف به ب داشته باشد، باید دست به دامان قانونی شویم که منطقدانان آن را بیان میکنند. پس عدهای بر این باور بودند و منطق را قانون حرکت مجاز و معتبر و صحیح ذهن قلمداد میکردند. این تلقی بیشتر تلقی ارسطویی است؛ تلقیای که از سنت گذشتگان به ارث رسیده و هنوز هم پیروانی دارد.
دسته دیگر، که منظور ویتگنشتاین راسل است، معتقد بودند قانونی که منطق بدان توجه میدهد قانون ذهن نیست، بلکه قانون عین است. منطق ارائهدهنده کلیترین قوانینی است که در هستی جاری است. بنابراین این گروه پروژهای را به نام اصالت منطق (logicism) تدوین کردند که در آن ریاضیات را به قوانین منطق تقلیل مییافت. لذا ریاضیات از متن قوانین عام و جهانشمول منطق استخراج میشد.
در یک تعریف کلی، گذشتگان به واسطه این دو تلقی، منطق را آنچنان که ویتگنشتاین میگوید، به عنوان یک قانون تعبیر کردهاند. قانونی که بین دستهای از گزارهها و دسته دیگری از آنها ضرورت برقرار میکند و رابطه ضروری میان دو نوع فکر را توضیح میدهد. البته این صورت پیراسته مطلب است. حقیقت مطلب چیز دیگری است و آن اینکه در سنتپژوهی گذشتگان تامل کافی و وافی در مورد ماهیت منطق صورت نگرفته بود. اینکه منطق دانشی نظری و توصیفی است یا دانشی عملی، بسیار محل نزاع بود. اینکه قانون منطق توصیفی است و قواعد منطق توصیهای، نیز تفکیکی بود که بعضی بدان معتقد بودند. آنها میگفتند اصل «عدم تناقض» اصلی است توصیفی و حاکی از قانونی که بر هستی حاکم است. اما قواعد منطق (مثل قیاس وضع مقدم) چیزهایی هستند که از قانون اخذ میکنیم و جنبه توصیهای دارد. به هر روی در باب ماهیت منطق درگیری، نزاع و اغتشاش فکری فراوان وجود داشت.
معضلات تلقی سنتی از منطق
از نظر ویتگنشتاین این تلقی از منطق ما را با مصائب و مشکلاتی روبرو میکند که به راحتی نمیتوانیم از پس آن برآییم، از جمله:
1- اگر منطق قانون عام باشد، توجیه این قانون عام توسط چه قانونی صورت میگیرد؟ این مشکلی بود که فیلسوفان منطق را به دردسر انداخته بود. در آثار و آرای راسل دو اصل متافیزیکی بسیار بزرگ، اصل «تاویلپذیری» و اصل «بینهایت»، در خدمت توجیه همین نکته بودند.
2- تحلیل صادقخواندن منطق؛ قانونهای منطقی قانونهای صادقی هستند؟ معنای صدق گزارههای منطقی چیست؟ آیا تفاوتی با صدق در گزارههای دیگر همچون گزاراههای طبیعی یا متافیزیکی دارد؟
3- آیا قوانین منطقی یقینی هستند؟
4- آیا میتوان در بنیادهای منطق شک کرد؟
تغییر مفهوم منطق نزد ویتگنشتاین
این مشکلات سبب شد ویتگنشتاین راهحل بنیادینی برای رفع آن پیشنهاد کند. از نظر او ما نمیتوانیم این مشکلات را با وضع اصطلاحاتی در منطق بنا به قرائت گذشتگان برطرف کنیم، مگر با بهکارگیری یک راهکار و خط و مشی رادیکال در تغییر مفهوم منطق. سخن ویتگنشتاین در رفع این مشکلات و وضع مفهومی تازه از منطق این است که اساساً باید منطق را از حالت قانونبودن به معنایی که گذشتگان فکر میکردند خارج کنیم. منطق عبارتست از گرامر و دستورالعملهایی که ذهن ما برای فرآیندی همچون توصیف یا استنتاج ارائه میدهد. در منطق به هیچوجه قانون عینی (قانونی که در معرفت نظری و توصیفی از آن صحبت میشود) گنجانده نشده است. بلکه منطق توصیههایی است که اگر رعایت شود فرآیند استنتاج صورت میگیرد. همچنانکه برای توصیف قاعده داریم، برای استنتاج هم دستورالعمل داریم و آن منطق است. این دستورالعملها قانون عینی نیستند.
رتبه منطق با رتبه گزارههای دیگر فرق میکند. منطق از نظر ویتگنشتاین امری استعلایی است. این استعلایی خواندن که طنینی کاملاً کانتی در آثار ویتگنشتاین دارد بایستی درست فهمیده شود. منطق شرط سخن گفتن است نه خود سخن. منطق چگونگی سخنگفتن را میآموزد اما خود سخنی نیست و مضمونی ندارد که بتوان درباره ارتباط آن با عالم خارج بحث کرد. منطق در میان دانشها در درجه دوم قرار دارد نه درجه اول. ویتگنشتاین گمان میکند اگر این تلقی از منطق را بپذیریم با گرفتاریهای منطقپژوهان قدیم مواجه نخواهیم شد. به راحتی میتوان گفت صدق در گزارههای منطقی اصلاً معنایی که صدق در گزارههای تجربی یا متافیزیکی دارد نخواهد داشت. در اینجا صدق اساساً به لحاظ پارادایمی متفاوت است. معنای صادقبودن گزارههای منطقی نباید در ذیل پارادایم صادقبودن گزارههای طبیعی یا متافیزیکی قلمداد شود. چرا که صادقبودن گزارههای منطقی بدین معناست که آیا فرد در ارائه تحلیل درستی از نمادها و ادات منطقی موفق بوده یا نه؟
بنابراین اصلاً شککردن در منطق، از نظر ویتگنشتاین، معنا ندارد. کسی نمیتواند در مورد طرز سخنگفتن و گرامر آن شک کند. به باور ویتگنشتاین بهواسطه تلقی استعلایی از منطق، مشکلات و معضلات گذشتگان از بین میرود. هنگامیکه این تلقی از منطق در تراکتاتوس مطرح شد، با مخالفت جدی راسل، بدفهمیهای حلقه وین، و مقاومتهایی از جانب کواین و گودمن همراه شد. کواین و گودمن معتقد بودند تمایز میان گزارههای منطقی و گزارههای تجربی، تمایزی جدی نیست و در شبکهای از معرفت میتوان همه این تمایزات را کنار گذاشت. ویتگنشتاین درباره بدفهمیهایی که به گماناش حلقه وین از اثر او، تراکتاتوس، داشتند اینگونه دفاع کرد که بر خلاف حلقه وین، من منطق را قراردادی نمیدانم و منطق در ذات زبان قرار دارد. وی همچنین در کتاب پژوهشهای فلسفی همین پروژه را بسط داد و عمق بخشید. بدینسان در پژوهشهای فلسفی اظهار کرد، دستورالعملهایی که ما برای فرآیند استنتاج یا فرآیند سخنگفتن تحت عنوان دستورالعملهای منطقی بیان میکنیم در شکل زندگی (form of life) ما ریشه دارد. لذا کاملاً ممکن است با ورود به یک شکل زندگی یا زمینه اجتماعی دیگر، منطق ما نیز بهطور کلی تغییر کند. بنابراین رگههای قارهایاندیشی در پژوهشهای فلسفی ویتگنشتاین تقویت شد و منطق را نسبت به شرایط زندگی امری کاملاً انعطافپذیر قلمداد کرد.
نظر شما