دکتر داوود هرمیداس باوند، دکترای خود را در رشته روابط بین الملل در سال 1342 از دانشگاه آمریکن در واشنگتن دی سی دریافت کرده است.

هومان دوراندیش: وی در دانشگاههای رودآیلند، تهران، امام صادق و آزاد تدریس کرده و از سال 1968 تا 1982 در سازمان ملل فعالیت کرده و یک سال نیز ریاست کمیته حقوق مجمع عمومی سازمان ملل را بر عهده داشته است.

باوند در میان آثار خود کتابی هم با عنوان " مبانی حاکمیت تاریخی حقوقی و سیاسی بر جزایر سه گانه تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی " دارد که وی را کارشناس این مساله قدیمی در سیاست خارجی کشورمان می سازد. متن زیر، گفتگوی «خبر» با هرمیداس باوند درباره اختلاف ایران و امارات بر سر جزایر سه گانه و نیز اختلافات ایران با جهان عرب بر سر نام خلیج فارس است.

***

لطفاً در ابتدا درباره تاریخچه اختلاف ایران و امارات را بر سر جزایر سه گانه تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی توضیح بدهید.
حضور شیوخ عرب در خلیج فارس به نیمه دوم قرن هجدهم برمی گردد. اعراب بنی یاس و بولفراست که در ابوظبی و دوبی کنونی ساکن هستند، از صحرای نجد مهاجرت کردند. اعراب عتوبی هم در همان مقطع زمانی یک شاخه شان به نام آل صبا به کویت رفت و یک شاخه شان به نام آل خلیفه به بحرین رفت. درباره این اعراب دو نظریه وجود دارد. یکی اینکه این اعراب مقیم سواحل ایران در شمال خلیج فارس بودند و در نتیجه زلزله ای که در بندر سیراف یا طاهری اتفاق افتاد، به جنوب خلیج فارس مهاجرت کردند. نظریه دوم مدعی است که این ها از صحرای نجد آمده اند. بنابراین حضور این ها در خلیج فارس از قرن هجدهم به این سو شکل گرفته است. بنابراین تاریخ ادعایی شان، تاریخ محدودی است. این ها شیوخی بودند که مدتها به عنوان راهزنان دریایی از آنها یاد می شد ( البته منهای بحرین ) و به همین دلیل هم از سواحل جنوب خلیج فارس به عنوان سواحل راهزنان دریایی یاد می شد. اصلاً ورود و حضور انگلستان در سواحل خلیج فارس به منظور سرکوب راهزنی دریایی بود. از سوی دیگر، ایران امپراتوری ای بود که 2700 سال قدمت دارد. خلیج فارس در آغاز در حیطه قلمرو مادها بود و بعداً هم که هخامنشیان امپراتوری جهانی تشکیل دادند، و نیز در زمان ساسانیان، خلیج فارس در حکم یک دریاچه ایرانی بود و نه تنها تمام خلیج فارس بلکه آن سوی عمان و مسقط نیز جزو امپراتوری ایران بود. بنابراین امپراتوری ایران با شیخ نشین هایی که همه قلمرو آنها به چند باغ خرما محدود بود، قابل مقایسه نبود. در آغاز دوران صفویه، پرتغالی ها در خلیج فارس بودند. آنها به مدت یکصد سال بر خلیج فارس مسلط بودند تا اینکه شاه عباس در 1607 جلفاره یا همین امارات متحده امروزی را از دست پرتغالی ها خارج کرد. اندکی پیش از آن، یعنی در 1603، ایران توانسته بود حاکمیت خود را بر بحرین مجدداً بدست آورد. در زمان شاه عباس، ایران بر خلیج فارس و تمامی جزایر آن حاکمیت داشت. در جریان سقوط صفویه، راهزنان عمانی اوضاع را مساعد دیدند و در خلیج فارس ایجاد ناامنی کردند. اما اندکی بعد، نادر شاه موفق شد حاکمیت ایران را بر تمام خلیج فارس محقق کند. در دوران زندیه هم حاکمیت ایران بر خلیج فارس کم و بیش ادامه داشت. در دوران قاجاریه، یعنی در 1820، انگلستان با موافقت دولت های ایران و عمان برای مبارزه با راهزنی دریایی، وارد خلیج فارس شد. مبارزه با تجارت برده، عامل دیگری برای تداوم حضور انگلستان در خلیج فارس بود. پس از آن هم کنترل تجارت اسلحه و استقرار و حفظ خطوط تلگراف بین انگلستان و هند، دلایل ادامه حضور انگلستان در خلیج فارس بودند. در تمام مکاتبات وزارت خارجه انگلیس و حکومت بمبئی ( و بعدها حکومت هند )، جزایر سه گانه به عنوان جزایری شناخته می شوند که متعلق به ایرانند. به علاوه در تمام نقشه های رسمی آن زمان هم، این جزایر جزو جزایر ایران محسوب می شدند. در نقشه ای که وزارت جنگ انگلستان تهیه کرده بود و در 1872 تقدیم ناصرالدین شاه شد، این جزایر جزوی از سرزمین ایران بودند. در نقشه لردکرزن هم، که نایب السلطنه انگلستان در هند بود و خلیج فارس را به خوبی می شناخت و کتابی هم با عنوان " ایران و مسائل ایران " نوشته است، این سه جزیره با رنگ ایران مشخص شده و جزو سرزمین ایران محسوب شده اند. در 1892، دریاداری انگلستان سومین نقشه رسمی را منتشر می کند که در این نقشه هم این جزایر به رنگ ایران بودند.  

نقشه لرد کرزن در چه سالی ترسیم شد؟
این نقشه در اوایل دهه 1890 ترسیم شد. 

پس از 1892 اوضاع به چه صورتی در آمد؟
در اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیستم، انگلستان در خلیج فارس با دو چالش مواجه شد: یکی از سوی قدرت نوخاسته آلمان و دیگری روسیه تزاری. آلمان یک ناوگان دریایی تجاری - نظامی تشکیل داده بود و راه آهن برلین - بغداد را راه اندازی کرده بود که از بغداد هم به سوی سواحل خلیج فارس می آمد. نگرانی انگلستان از آلمان و روسیه باعث شد که وزارت خارجه این کشور اطلاعیه ای صادر و اعلام کند که دولت انگلستان، حتی به قیمت جنگ، اجازه نمی دهد  که سلطه اش بر خلیج فارس از سوی دیگران به چالش کشیده شود. پس از آن، انگلستان به کارگزار خودش - کاکس -  در خلیج فارس دستور می دهد که اگر در جزایر متعلق به ایران، کسی مسئولیتی در جزایر ایران دارد، به نام او ادعای مالکیت بر این جزایر  را مطرح کند. کاکس در پاسخ به وزارت خارجه انگلستان، تصریح می کند که در جزایر ایرانی، قشم تنها جزیرای است که چنین وضعی دارد. یعنی در قشم کسی به نام شیخ حسن وجود داشته که ما با او تماس گرفته ایم ولی متاسفانه والی فارس او را برکنار کرده است. کاکس در این گزارش می نویسد که اگر احتمال در آینده احتمال وقوع جنگ وجود داشته باشد، ما باید کنترل تنگه هرمز را در دست داشته باشیم و به همین دلیل جزایری که واجد اهمیت استراتژیک اند، باید تحت کنترل ما باشند. دولت انگلستان با شیوخ خلیج فارس قراردادهای تحت الحمایگی امضا کرده بود که مطابق این قراردادها، شیوخ مذکور متعهد شده بودند که با هیچ دولتی رابطه نداشته باشند و به هیچ دولتی، بخش هایی از سرزمین خود را نفروشند و اجاره ندهند. منظور از شیوخ هم شیوخ شارجه و ابوظبی و دوبی و ... بودند که بعدها برخی از آنها امارات متحده عربی را تشکیل دادند. در این زمینه دولت انگلستان نگرانی اصلی اش ناشی از ایران بود. چرا که خط انگلستان نگران بود که ایران یکی از بندرهای خود را در اختیار آلمان ها یا روس ها بگذارد. حتی گفته می شد که قرار است روس ها یکی از جزایر ایران را در اختیار بگیرند. دولت انگلستان حتی تهدید کرد که اگر روسیه یکی از بنادر یا جزایر ایران را به عنوان پایگاه سوخت گیری تحویل بگیرد، انگلستان قشم و هرمز را اشغال می کند. بنابراین دولت انگلستان در 1895 برای اینکه مانع نفوذ آلمان ها و روس ها در خلیج فارس شود، پیشنهاد تقسیم ایران به مناطق نفوذ جداگانه را ارائه می کند. روس ها این پیشنهاد را نمی پذیرد چرا که در شمال ایران نفوذ و سلطه اقتصادی داشتند و دستشان باز بود تا به سوی خلیج فارس و اقیانوس هند حرکت کنند. سه عامل سبب شد که دولت انگلستان در اشغال این جزایر تسریع به خرج دهد. نخست اینکه تجار ایرانی از دولت ایران خواسته بودند که جزیره ابوموسی را پایگاه تجاری آنها قرار دهد. دوم اینکه دولت ایران برای ساماندهی به وضع گمرکی اش، کارشناسان بلژیکی به ریاست نوز را استخدام می کننند و این کارشناسان تصمیم می گیرند که پرچم ایران را در سواحل و جزایر فعال ایران در خلیج فارس نصب کنند و مامورین گمرکی ایران در این جاها مستقر شوند. سوم اینکه، شیخ کویت نامه ای به شیخ خزعل، شیخ معمره، می نویسد و در آن متقاضی می شود که تحت الحمایه دولت ایران قرار گیرد. این نامه انگلیسی ها را نگران می کند.  وقتی که مامورین ایرانی شروع به نصب کردن پرچم ایران در جزایر گوناگون می کنند، دولت انگلستان ادعا می کند که تنب بزرگ متعلق به شیخ شارجه است. 

در چه سالی؟
در 1904. انگلیسی ها ناو جنگی شان را هم به اطراف این جزیره فرستادند. در نتیجه مکاتباتی که بین وزیر مختار انگلستان و مشیر الدوله وزیر خارجه وقت ایران صورت می گیرد، طرفین توافق می کنند که ایران مامورین گمرکی خودش را از تنب بزگ خارج کند و پرچم خودش را هم پایین بیاورد ولی هیچ اقدامی از سوی طرفین صورت نگیرد تا اینکه مسائل فی ما بین از طریق مذاکره حل و فصل شود. 

پرچم امارات که در آن جا نصب نبود؟
نه، ولی وقتی که ایران پرچمش را پایین می کشد، دولت انگلستان پرچم شارجه را در تنب بزرگ نصب می کند. 

واکنش ایران به این امر چه بود؟
وقتی ایران اعتراض می کند که این کار بر خلاف قرار موقت طرفین است، انگلستان می گوید از آنجایی که تنب بزرگ هیچ قت اشغال رسمی نشده و شیخ شارجه اولین کسی است که پرچمش را در این جزیره نصب کرده است، بنابراین این جزیره متعلق به شارجه است مگر اینکه خلافش ثابت شود. 

مگر انگلیسی ها قبلاً خودشان این جزیره را متعلق به ایران نمی دانستند؟
این ادعای انگلستان با نقشه ها و اسناد رسمی خودشان در تعارض بود. قاعده تقدم نصب پرچم در مورد جزیره های جدید الاکتشاف یا جزیره های بلاصاحب یا جزایر رها شده صدق می کرد. اما جزیره ای که، به اذعان خود آنها، حداقل به مدت یکصد سال تحت اداره و حاکمیت ایران است، مشمول قاعده تقدم در اشغال نمی شود. از این تاریخ به بعد اختلاف بین ایران و انگلستان به دلیل اشغال غیرقانونی جزایر تنب بزرگ و ابوموسی آغاز می شود. در همان زمان یک شرکت انگلیسی متوجه می شود که در جزیره تنب کوچک خاک سرخ وجود دارد ولی آنها می بینند که این جزیره متعلق به ایران است و پرچم ایران در این جزیره به اهتزاز درآمده است. این شرکت از دولت انگلستان درخواست می کند که اجازه مذاکره با ایران را داشته باشد تا بلکه بتواند امتیاز خاک سرخ این جزیره را بگیرد. کارگزار دولت انگلستان - کاکس - می گوید متاسفانه ما زمانی که تنب بزرگ را به نام شیخ شارجه تصرف کردیم، ادعایی راجع به تنب کوچک مطرح نکردیم اما از آنجایی که تنب بزرگ و تنب کوچک، نام واحدی دارند، می توانیم مدعی شویم که هر کس تنب بزرگ را در دست دارد، اتوماتیک وار تنب کوچک را هم در دست خواهد داشت. دولت انگلستان موضع کاکس را می پذیرد و به آن شرکت انگلیسی می گوید شما برای گرفتن امتیاز خاک سرخ تنب کوچک، به شیخ شارجه مراجعه کنید. اشغال تنب بزرگ و ابوموسی از 1904 و اشغال تنب کوچک از 1908 آغاز می شود. خود کارشناسان وزارت خارجه انگلیس، اعتبار ادعای تقدم در اشغال را رد می کنند. آنها می گویند در گذر تاریخ رویدادهایی رخ داده است که همگی حاکی از مالکیت ایران بر این جزیره است. بنابراین ما به هر دادگای برویم، ادعایمان فاقد مبنای حقوقی قلمداد می شود. پس بهتر است که ما ادعایمان را مبتنی کنیم بر موضوع " مرور زمان. "  این توصیه مربوط به 1930 است. قاعده مرور زمان وقتی نافذ است که سرزمین تصرف شده، اولاً به صورت مسالمت آمیز تصرف شده باشد، ثانیاً مورد اعتراض و ادعای هیچ کشوری نباشد و ثالثاً اشغال آن تداوم داشته باشد. در صورتی که دولت ایران به اشغال این سه جزیره و اقداماتی که در آنها صورت می گرفت، یادداشت اعتراضی به دولت انگلیس نوشته بود.

مگر ایران در 1930 برای اعاده مالکیتش بر این جزایر شکایت رسمی کرده بود؟
نه، در آن زمان در مطبوعات ایران این موضوع مطرح بود که دولت ایران تصمیم گرفته تا مساله بحرین و این سه جزیره را به شورای اجرایی جامعه ملل ارجاع دهد. انگلیسی ها در مکاتباتشان می گویند اگر این موضوع به شورای اجرایی جامعه ملل مطرح شود، احتمال دارد که موضعی به نفع ایران اتخاذ شود. بنابراین ما باید دولت ایران را از شکایت کردن منصرف کنیم و مساله را در مذاکرات دوجانبه حل و فصل کنیم. از 1904 تا 1971 این وضع برقرار بود؛ یعنی دولت ایران موجودیت شیخ نشین های این سه جزیره را به رسمیت نمی شناخت. انگلستان در 1971 به دلیل مشکلات مالی از خلیج فارس خارج می شود و از این تاریخ مذاکراتی بین ایران و انگلستان بر سر جزایر صورت گرفت. در این مذاکرات توافق می شود که امنیت نظامی و سیاسی خلیج فارس بر عهده ایران باشد. دولت ایران هم موافقت کرد که مساله بحرین از طریق سازمان ملل متحد به آرای عمومی گذاشته شود. ولی آنچه درباره بحرین انجام شد، رفراندوم نبود بلکه پرسشنامه ای بود که نهادهای حکومتی بحرین آن را تهیه کرده بودند. درباره ابوموسی تفاهم نامه ای امضا شد که مطابق آن، حاکمیت ایران  در این جزیره حفظ می شد ولی شیخ شارجه هم می توانست در جنوب ابوموسی حضور داشته باشد اما امنیت تمام جزایر بر عهده ایران بود. در مورد تنب بزرگ و تنب کوچک بین ایران و انگلستان توافقی شفاهی می شود دال بر اعاده حاکمیت ایران بر این دو جزیره. بعد از این توافق ها، کشورهای رادیکال عرب به شورای امنیت شکایت می کنند ولی شورای امنیت رسیدگی به این شکایت را از دستور کار خود خارج می کند و پیشنهاد می دهد که این اختلافات از راه مذاکره طرفین اختلاف حل و فصل شود. 

آیا ایران در قبال به رسمیت شناخته شدن حاکمیتش بر جزایر سه گانه، با استقلال بحرین موافقت کرد؟
در این خصوص دو نظر وجود دارد. نظر اول این است که این مساله به صورت یک کاسه حل شده است اما نظر دوم می گوید که مساله بحرین و جزایر سه گانه به صورت جداگانه حل شده اند. چون مساله بحرین در 1970 و مساله جزایر سه گانه در 1971 حل می شود. اما مجموع مذاکرات از 1968 مربوط به هر چهار جزیره بوده است یعنی بحرین و جزایر سه گانه. یعنی هر چند که فرایند مذاکرات جداگانه بوده ولی روند کلی آن یک کاسه بوده است. 

لطفاً کمی هم درباره ریشه دعوای مربوط به نام خلیج فارس توضیح بدهید.
نام خلیج فارس، نامی تاریخی است یعنی این نام از زمان هخامنشیان وجود داشته است. البته خلیج فارس جزو قلمرو رسمی مادها هم بود ولی در اسناد رسمی ذکری از این نام به میان نیامده است. اما در اسناد تاریخی مربوط به دوران هخامنشیان persian golf  به طور رسمی ذکر شده است. 

ظاهراً در این باره که این خلیج را خلیج فارس می نامیدند، شبهه ای وجود ندارد بلکه بحث بر سر این است که اگر قرار باشد الان کلمه " فارس " از عنوان خلیج فارس برداشته شود، به لحاظ حقوقی امکان پذیر است؟
الان در سازمان ملل و سازمان های بین المللی تخصصی وابسته به سازمان ملل، " خلیج فارس " عنوان رسمی این خلیج است. برخی از شرکت های آمریکایی و اروپایی در مکاتباتشان با شیوخ خلیج فارس، به دلیل منافع خودشان، از عنوان " خلیج " استفاده می کنند. بعضی ها نیز که خیلی به دنبال کسب منافعشان هستند، " خلیج عربی " ذکر می کنند. اما اسامی آبهای تاریخی، مثل اقیانوس هند، دریای چین، دریای ژاپن و خلیج فارس، برآمده از تعاملات مستمر و موثر و کاربردی ای است که در گذر زمان کشورهای بری و بحری وجود داشته است. بنابراین این ها عناوین تاریخی اند ولی برخی از خلیج ها و دریاها به نام کاشفینشان نامگذاری شده اند مثل خلیج تاسمانی. بعضی جاها هم، مثل دریای مدیترانه در دوران امپراتوری روم، بحر الروم نام داشتند ولی پس از فروپاشی امپراتوری روم، نامشان تطبیقی شد و دریای سرخ و دریای سیاه و ... نامیده شدند. یعنی نام آبهای تاریخی در گذر زمان به دلیل رابطه تنگاتنگ امنیتی، اقتصادی و سیاسی، ثابت مانده است. دریای چین و اقیانوس هند همیشه همین نام را داشته اند. اما Arabian sea  که در جنوب دریای عمان است، از مقطع تاریخی به این نام نامیده شده است؛ یعنی طول تاریخی نداشته است. اما خلیج فارس نامی است که دنیا از 2500 سال پیش بر این پهنه آبی گذاشته است. یعنی خود ایرانیان این نام را بر این خلیج فارس نگذاشته اند. پرتغالی ها، هلندی ها، انگلیسی ها و فرانسوی ها همیشه این خلیج را خلیج فارس می نامیدند. حتی کارگزار سیاسی انگلیس در بحرین در کتاب خودش می گوید نام این خلیج، خلیج فارس است که برخی از جوامع عربی مایلند آن را خلیج عربی بنامند. 

این کتاب در چه سالی منتشر شده است؟
1965

 آیا شما این نقد را وارد می دانید که تعصب ایرانیان بر حفظ نام خلیج فارس و یا شیوه برخورد آنان با امارات در قصه جزایر سه گانه، ناشی از احساسات ضد عربی آنها و در واقع نوعی عقده گشایی تاریخی علیه اعراب است؟
نه، مساله این است که در گذر تاریخ نامی بر روی این خلیج بوده و حالا یک نام مجعول برای این خلیج تراشیده شده است. اتفاقاً ایرانی ها در مسائل بین المللی، هر جا که کار به رای گیری کشیده است، همواره به نفع اعراب رای داده اند. ولی اعراب معمولاً علیه ایران رای داده اند. 

ولی برخی معتقدند در ماجرای جزایر سه گانه و نام خلیج فارس، ادبیات ما علیه اعراب پرخاشگرانه است اما اعراب با چنین ادبیاتی درباره ما حرف نمی زنند.
آخر ادعای اعراب متوجه قسمتی از تمامیت ارضی کشور ما است. ادعای اعراب مبتنی بر تفکر قبیله ای است. کسانی که در اتحادیه عرب حضور دارند، از موریتانی گرفته تا الجزایر و تونس و ...، بدون اینکه بپذیرند که ممکن است ایران حقی و یا لااقل ادعای معقولی داشته باشد، به صرف اینکه عرب هستند، هر بار به قطعنامه تنظیم شده علیه ایران رای می دهند. حتی حقوقدانان عرب نیز در این ماجرا دچار همین طرز فکر قبیله ای هستند. 

الان موضع امارات در خصوص جزایر سه گانه چیست؟ آیا قائل به مذاکره با ایران است؟
دولت ایران می گوید ما در رابطه با ابوموسی همواره قائل به مذاکره ایم. اما آنها می گویند که مذاکره باید راجع به هر سه جزیره باشد؛ زیرا آنها این جزایر را اشغال شده می دانند. اعراب می گویند ممکن است که ما این مساله را به شورای امنیت سازمان ملل متحد ارجاع بدهیم و این شورا هر رایی که بدهد، ما هم آن را قبول داریم. ولی ماده 33 منشور ملل متحد می گوید مذاکره اولین گام برای حل اختلافات است. ایران می گوید مساله ما جزیره ابوموسی است و ما آماده مذاکره ایم. 

مذاکره درباره ابوموسی باید چه چیزی را روشن کند؟
در تمام قراردادها، عهدنامه ها و توافقنامه ها، این نکته ذکر می شود که در صورتی که اختلافی در اجرای آن تفاهم نامه یا موافقتنامه پیش بیاید، راه حل آن مذاکره است. مثلاً در عهدنامه 1975 ایران و عراق، مذاکره به عنوان نخستین راه حل اختلافات احتمالی قلمداد شده است. اگر مذاکره به نتیجه نرسد، میانجی گری یک دولت دوست راه حل دوم است. اگر این راه هم به نتیجه نرسید، " داوری " سومین راه حل است. 

در تفاهم نامه 1971 تصریح شده که ایران بر جزیره ابوموسی مالکیت دارد؟
در تفاهم نامه ای که قبلاً بین عربستان و سوریه و کویت در خصوص تعیین منطقه بی طرف امضا شده بود، حاکمیت ایران بر جزیره ابوموسی پذیرفته شده و ادعای امارات در این خصوص به رسمیت شناخته نمی شود اما موافقت می شود که شیخ شارجه در جنوب جزیره ابوموسی واجد صلاحیت باشد. 

این واجد صلاحیت بودن یعنی چه؟
یعنی مدیریت قسمت جنوب در دست شارجه است. عرض دریای سرزمینی شارجه 12 مایل پیش بینی شد و مقرر شد که شارجه به همراه ایران می تواند در این دریا ماهیگیری کند و منابع فلات قاره اش هم مشترکاً بهره برداری شود ولی امنیت تمام جزیره به عهده ایران است. شرجه هم می تواند یک پاسگاه پلیس در جنوب داشته باشد. این توافقنامه ای بود که بین کویت و عربستان منعقد شد و عین همین توافقنامه را دولت انگلستان بین ایران و شیخ شارجه به امضا رساندند. 

الان موضع امارات این است که یک نهاد بین المللی درباره این اختلاف داروی کند؟
بله، ولی موضع دولت ایران نیست زیرا اگر چنین چیزی را بپذیرد گویی که در تمامیت ارضی خودش تردید کرده است. در شرایط بین المللی موجود، موضع ایران در نهادهای حقوقی و سیاسی بین المللی چندان قوی نیست. 

در واقع شما می فرمایید نفوذ قدرتهای بزرگ مخالف ایران موجب می شود رای این نهادهای حقوقی به نفع امارات صادر شود.
کم و بیش این گونه است. 

پس با این استدلال، شما هم به استقلال نهادهای حقوقی بین المللی تردید دارید.
جو سیاسی هم تا حدودی در تصمیم گیری نهادهای حقوقی تاثیرگذار است؛ یعنی این نهادها صرفاً با توجه به مبانی حقوقی تصمیم گیری نمی کنند. البته این تاثیر مطلق نیست بلکه همان گونه که گفتم، تا حدودی چنین است.

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 110313

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
4 + 10 =