محمد رضا اسلامی - شمس آل احمد ، همراه و همدم و همنفس روح پرالتهاب و پویای برادر، جلال ، روی در نقاب خاک کشید .

روز پنجشنبه اخیر (۱۸آذر) مراسم ترحیم آن عزیز در مسجد نور تهران با حضور اصحاب قلم برگزار شد. شمس برادر وفاداری بود که به رغم قریحه سرشار و قلم توانایش و با وجود جوهره های ارزشمند فردی اش، نامش عمدتاً در پس نام بزرگ برادرعزیزش گم ماند و البته او را چه باک ؛ که او نه فقط برادر که مرید آستان جلال بود و نه جویای نام که جویای حقیقت جان بود.

سالهای پرالتهاب و پرفراز و نشیب روح ناآرام و جستجوگر جلال، عمدتاً در همراهی با دو همراه موافق و وفادار سپری گشت. "سیمین" و "شمس" دو یادگار گرانقدر از آن لحظاتِ همراهیِ با جلال اند . دو همراه وفادار. و شگفتا که هر دوی این عزیزان خود برای خود فحلی در سرزمین قلم محسوب می شوند اما هیچ یک نخواست که برای خود نام و نانی دست و پا کند و با نام زیبای جلال سالهای طولانی بعد از جلال را سپری کردند. از میان آن دو عزیز هفته گذشته شمس از میان ما رفت و به جلال پیوست.

***************************

جلال آل احمد و داستان زندگی سراسر دوندگی اش داستانی است شگفت. جلال دونده ای بود در عرصه های مختلف ؛ دونده ای که یک نفر بود اما به تنهایی به قدر چندین اداره و دستگاه و وزارتخانه و سازمان مطالعات و چاپ و نشر دوید و دید و نوشت و تولید کرد و تحلیل کرد و گفت و شنید. جلال در مقطعی و برهه ای از تاریخ معاصر قرار گرفت که آهنگ شتاب اتفاقات و رویدادها در ایران و جهان، شیب تغییری تُند به خود گرفت و در میانه این رخدادها و اتفاقات جلال آل احمد ، دونده ای بود در جستجوی حقیقت. دونده ای که در پی سالیان طولانی جستجوی «حقیقت»، لحظه ای برای خود نخواست و برای خود ننوشت و برای خود جمع نکرد. دونده ای که زمانی خسته به گوشه ای نشست و در نشستنش قلم را بیشتر دواند و در میانه این دویدن ها و نوشتن ها و گفتن ها به مقامی رسید که شد «دیده بان» افق های دور عرصه فرهنگ این آب و خاک . دیده بانی که در موضعِ دیده بانی خود، اتفاقات چندین دهه بعد را رصد می کرد و می نوشت.

در متن جذبه های روحی سالهای پرفراز و نشیب جلال ، تا پیش از پیوستن به سیمین ، شمس همدم و همسفر لحظه ها و سفرهای طولانی جلال بود. جلال برای درک و فهم ایران سفر زیاد می رفت و در خلقیات عجیب و غریبش اینکه «سفر با پای پیاده» زیاد می رفت . پیاده و روستا به روستا و شهر به شهر آبادی های مناطق جنوب و شرق و شمال کشور را پا زد تا مردم و ایران را «از نزدیک» و به واقع بفهمد و لمس کند. در این سفرها که عمدتا پیش از سیمین انجام شد شمس تنها همراه سفرهای ایران شناسی جلال بود. سفر یزد . سفر به تربت حیدریه. سفر به بندرعباس. سفر به قشم،دُرّ یتیم خلیج فارس. سفر به گرگان. «سفرهای پیاده». پس از سیمین هم رنگ و بوی جستجوگری های جلال فرقی نیافت . اگر چه همسفر سفرهای طولانی و کاوشهای جلال در اروپا و کوچه پس کوچه های ایتالیا و فرانسه و آلمان بیشتر سیمین بود اما به هر تقدیر درک اندیشه ها و بی تابی های جلال، بیش و پیش از همه در این دو یارِ موافق و این دو مریدِ همراه، بود... شاید بتوان به اختصار چنین گفت که شمس، همراه سالهای رفتن ها و گام زدن های جلال بود و سیمین، گوشۀ امن و ساحل آرامش نِگاشتن های جلال.

*********************************

از شمس آل احمد کتابهای زیادی منتشر شده اما شاید شیرین ترین کتابش برای بسیاری، کتابی است به عنوان "از چشم برادر" که خاطرات شمس است از برادر.

برای من اما جدای از این کتاب ارجمند، کتاب «سفر روس» جایگاهی رفیع و عزیز داراست چرا که این کتاب شرح دستنوشته های جلال است در سفر به روسیه در زمانی که روسیه در اوج اقتدار جهانی و ابهت مارکسیستی بود. این یادداشتها یک سال پس از سفر جلال به حج نگاشته شده اما کوتاهی عمر جلال مجال انتشار را به او نداد. لذا زمانی که در سالهای آخر دهه شصت این کتاب به همت شمس چاپ شد علاوه بر یاددشتهای جلال ، توشیحات و توضیحات شمس را هم در قالب پاورقی با خود به همراه داشت. با خواندن این کتاب انگار که در سالهای آخر دهه چهل یک سفر کامل با جلال به روسیه می روید. سفری با جلالی خسته .

***********************************
این اواخر از خوش آمد ایام و خوش ذوقی و خوش قریحگی جوانان مجموعه خبر آنلاین ، شمس آل احمد برای خودش وبلاگی در خبرآنلاین داشت که در آن می نوشت و می خواندیم و با او و قلمش همراه می بودیم.(لینک وبلاگ شمس آل احمد). در اولین نوشتارش در وبلاگش چنین نوشت:

«من از 1319 تا حالا هر روز یادداشت می‌نویسم. اسم این یادداشت‌ها را گذاشته‌ام دفتر ایام. دوستان عزیزم خواستند در فضای جدیدی که می گویند وبلاگ است و این جدیدی‌ها بهره بیشتری از آن می‌برند، نوشته‌جات و خاطرات قدیمی‌ام را منتشر کنند.
ما قدیمی ها همین قلم و کاغذ را می شناسیم وهر چه بوده و هست برایمان همین است. ما هرچه بوده با همین قلم و کاغذ ساخته ایم و می سازیم. 65 سال است که می‌نویسم. به عادت جلال. جلال از اعتقاداتش این بود که آدم می‌سازد و ناچار گاهی کج هم می‌سازد، آدمی که نمی‌سازد، عیبی ندارد، اما آدمی که سازنده است عیب زیاد پیدا می‌کند.»

اما دریغ که این وبلاگ دولت مستعجل بود و دیگر چیزی در آن نگاشته نخواهد شد.

***********************************
از این راه دور برای شمس اشک در دیده می نشانم و آزومند آنم که ایکاش حداقل در مراسم ترحیم مسجد نور حاضر می آمدم و در تشرف بر خاکش فاتحه ای نثار می نمودم و دقایقی با خاکش به نجوا می نشستم. برای این خواسته ها چاره ای هرچند نیست اما حکایت ارادت به شما دو برادر حکایتی است برقرار. شما دوبرادر که «برادر» بودید و شیفته و دلبسته کوچه پس کوچه های ایران زمین. حکایت ارادت به شما دو برادر حکایت ارادتی است به وسعت روزها و شبها و سالیان پیش رو ... تا باد چنین بادا.

 

کد خبر 115219

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 0 =