«دیوید مک فارلند»، استاد دانشکده روزنامهنگاری و ارتباطات جمعی دانشگاه کانزاس در ایالات متحده آمریکا، ازجمله اندیشمندان و صاحبنظرانی است که به بررسی چالشها و چشم اندازهای حضور اثربخش رادیو در سپهر پررقابت رسانهای، اهتمام و توجهی ویژه دارد. مک فارلند در کتاب ماندگار خود، «راهبردهای برنامهسازی برای رادیو در آینده» که در سالیانی نهچندان دور از سوی دفتر پژوهشهای رادیو ترجمه و منتشر شد، به دغدغهها و نگرانیهای ریشهدار در این باره اشاره میکند و از آنها سخن میگوید و سعی بسیار میدارد تا به دو پرسش اساسی بحث برانگیز در چنین عرصهای حساس و سرنوشت ساز پاسخ گوید که: اولا رسانه جمعی «رادیو» با گزینش چه روشهای برنامهریزی و به کارگیری چه شیوههای برنامهسازی در سپهر پررقابت رسانهای باقی میماند؟
ثانیا رسانه جمعی «رادیو» چگونه میتواند با گزینش چنین روشهای برنامهریزی و بهکارگیری چنین شیوههای برنامهسازی به اثربخشی روزافزون در چنین عرصهای حساستر و سرنوشتسازتر از پیش، دست یابد؟
نویسنده در پاسخگویی به این دو پرسش اساسی، کانون بحث خود را بر تأمل دوباره درباره «ویژگیهای رادیو» متمرکز میسازد و به طرح دگربار پرسش «رادیو چه میکند؟» دست میزند و اینچنین به پاسخگویی به آن میپردازد که «از میان پاسخهای عینی به چنین پرسشی میتوان به مواردی چون: موسیقی پخش میکند، خبر میدهد، وضعیت هوا را پیشبینی مینماید، درباره ترافیک اطلاعاتی میدهد، به مسایلی که برای عامه مردم مهم است، میپردازد و بالاخره باعث میشود سکوت اتاق شکسته شود، اشاره کرد...
در نتیجه این کارکردهای عینی از این رسانه، دریافتهای ذهنی چون: سرگرم میسازد (موسیقی)، اطلاع میدهد (اخبار)، برای انتخاب ما را به اطلاعات مناسب مجهز میکند (ترافیک و هواشناسی)، اجتماعی میسازد (طرح مسایل عمومی) و به عنوان مونس عمل میکند (همدم بودن)، مطرح میشود. چنان چه به فهرست دلایل استفاده از رادیو از سوی مخاطبان بنگریم، با مجموعهای از پاسخهای شکلیافته بر گرد گزینههایی اساسی چون: سرگرمی، آرامش و لذت مواجه میشویم. »
مک فارلند اما چنین پاسخهایی را «لازم» اما راهگشا و «کافی» برای برنامهریزان و برنامهسازان رادیو در دنیای پررقابت رسانهای نمیداند؛ چرا که معتقد است در بررسی دلایل استفاده مخاطبان از دیگر رسانههای جمعی چون: مطبوعات، سینما و تلویزیون هم میتوان با پاسخهایی از این دست، روبهرو شد؛ پاسخهایی که نمیتوانند به ایجاد و پیریزی «مزیت رقابتی» برای رسانه جمعی رادیو منجر شوند و برگ برندهای ارزشمند و قابل اتکا در دستان دستاندرکاران آن قرار دهند. از این رو، به طرح پرسشهای اساسی خود به گونهای دیگر دست میزند و میپرسد:
آیا میتوان در میان عوامل مختلف به عاملی تعیینکننده در بیان «مزیت رقابتی» رادیو در برابر دیگر رسانهها دست یافت که بتواند مانند شمارگان در روزنامهها و مطبوعات، شاخصی درخور توجه بهشمار آید؟ به بیان دیگر، آن چه کاری است که رادیو بهتر از سایر رسانهها از عهدهاش برمیآید؟
مک فارلند در پاسخ به چنین پرسشی، از مفهوم «ارزشهای مثبت سرگرمی جمعی» هارولد مندلسون در کتاب «سرگرمی جمعی» (1966) بهره و از مفهوم «لذت بازی» ویلیام استیفنسون در کتاب «نظریه
بازی ارتباطات جمعی» (1967) کمک میگیرد و به بیان نکاتی ظریف درباره کاربردها و کارکردهای امروزی رادیو در جامعه و در نزد مخاطبان دست میزند و به بیان فهرستوار آنها میپردازد و یادآوری میکند: رادیو، رسانه «سرگرمی» جمعی است که برای مخاطبان خود، آرامش، اطلاعیابی از مسایل و مشکلات پیرامون، جامعه پذیری، همدم بودن، و همراهی در هنگام فعالیت و کار را فراهم میآورد.
گوشدادن به رادیو، بیش از آنکه برای «گریز» از مسایل و مشکلات روزمره باشد، برای کسب «آرامش» و دستیابی به آن است.
رسانه جمعی رادیو به مخاطبان خود این اجازه و امکان را میدهد که بیش از آنکه برای «جمع» وجود داشته باشند، برای «خود» و تنها برای خود باشند.
گوشدادن به رادیو حالتی شبیه و نزدیک به لذت حاصل از «بازی» دارد. مخاطبان با گوشدادن به رادیو، به رؤیاهای تازه و روحیاتی جدید دست مییابند که میتواند برای آنها بسیار «لذت»بخش باشد.
رسانه جمعی رادیو، انتظار، تقاضا و خواستی زیاد از مخاطبان خود ندارد؛ چرا که میتواند مخاطبان خود را چنان دربرگیرد و به «احاطه» درآورد که اندازه و حدی جز انتظار و خواست خود آنها برای تخیلات و تصورات مخاطبان قایل نشود و به آنها چنان اجازه و امکانی دهد که با تصورات خود تا آنجا که میخواهند، به پرواز درآیند و به پیش روند.
رادیو، رسانهای جمعی برای «بارور»ساختن رؤیاهای بیداری و خیالپردازی مخاطبان است.
نویسنده اندیشمند و صاحبنظر در جمعبندی و نتیجهگیری از نکات برشمرده شده، به پاسخگویی درباره «مزیت رقابتی» رادیو دست میزند و با مخاطب قراردادن برنامهریزان و برنامهسازان و جمله پژوهشگران و علاقهمندان به این رسانه جمعی بهنسبت دیرین، مینویسد:
«رادیو نیاز به توجه مستقیم ندارد. بزرگترین مزیت یا شاید عاملی که رادیو را از دیگر رسانهها متمایز میسازد، این واقعیت است که از بین رسانهها، رادیو را آسانتر از بقیه میتوان نادیده گرفت... البته اگر افراد حرفهای دست اندرکار در رادیو، این واقعیت را درک کنند که بالاترین مزیت رادیو آن است که میتوان آن را نادیده انگاشت و دریابند که کار رادیو فراهم آوردن زمینه برای بارورساختن رؤیاهای بیداری و خیال پردازی مخاطبان است، دیگر فکر نخواهند کرد که توجه نخواستن، تهدیدی برای این رسانه است... عمل رفتن از یک ایستگاه به ایستگاه؛ رفتاری که [برنامهریزان] و برنامهسازان رادیو را دیوانه میسازد؛ چرا که آنها همیشه میخواهند از گوشندادن به ایستگاه و برنامههای آن جلوگیری کنند، تنها تکنیکی است که مخاطبان برای دستیابی به رؤیاهای بیداری یا خیال پردازی خاص، بهکار میبرند.»
مکفارلند در چنین جهتی «بازیهای رایانهای و ارزشهای سرگرمی به دستآمده از آنها» را سرشار از آموزههای بسیار پیدا و پنهان برای برنامهریزان و برنامهسازان امروز و فردای رادیو میداند؛ چرا که معتقد است با «ظهور پدیدههایی چون بازیهای رایانهای که به صورتی رقیبی جدید برای جلب مخاطب رادیو درآمدهاند، چنانکه بتوانیم درک کنیم که چگونه تعاملی از بهترین کوششهای طراحان یک بازی با بهترین کوششهای بازیکننده شکل می گیرد، احتمال دارد بتوانیم سعی کنیم که در قالب رادیو با این تعامل به رقابت بپردازیم.»
از نگاه استاد دانشکده روزنامهنگاری و ارتباطات جمعی دانشگاه کانزاس، دستیابی به جایگاه و نقش «شایسته» رادیو جز با درنظرگیری و شناخت بهنگام این آموزهها و کاربرد مناسب آنها از سوی برنامه ریزان و برنامهسازان، توان امکانپذیری و تحقق ندارد. از این سبب است که مک فارلند به بیان تفصیلی این آموزهها دست میزند و اینچنین به شرح آنها در قالب عنوان ها و گزارههای زیر می پردازد:
چالش و کنترل: طراحی بیشتر بازیهای رایانهای به گونهای است که با افزایش سطح مهارت بازیکننده، بر میزان چالش لازم برای ادامه بازی، افزوده میشود؛ آنچنان که دستیابی به امتیاز لازم برای دریافت جایزه بزرگتر در سطحی بالاتر از مهارت به دست میآید. ترکیبی از تداوم افزایش چالش که در بازی ارایه و تداوم افزایش کنترل که در نتیجه تمرین بازیکننده حاصل میشود، میتواند منجر به پدید آمدن احساسی شود که گویی در مجموعه تحولات و رخدادهای دشوار و خارج از اراده و دسترس در «زندگی»، چیزی هم وجود دارد که میتوان بر آن کنترل داشت؛ احساسی که به منزله «پاداش» برای شخص بازیکننده، به شمار میآید.
برنامهریزان و برنامهسازان رادیو هم میتوانند به ایجاد چنین احساسی در نزد مخاطبان خود دست یابند و در طراحی، ساخت و ارایه برنامهها در قالبهای متفاوت خبری، گفتوشنودی و موسیقایی در ایستگاههای رادیویی مختلف به گونهای تلاش و کوشش کنند که به حقیقت از اصل «یادگیری آسان و مهارت مشکل» در طراحی، ساخت و ارایه بازیهای رایانهای بهره بگیرند. در این راه، قالبهای برنامه سازی باید «آشنا»، محتوای آنها باید بینهایت «تازه»، و مهارتیافتن مخاطبان در تسلط بر آنها، حداقل در حد متوسط، «مشکل» باشد.
قالبهای برنامهسازی باید آنچنان «شفاف» باشند که مخاطبان با گذر از آنها، تنها محتوا را «محسوس» بیابند و در سطح رقابتی داوطلبانه و لذتبخش با آنها درگیر شوند؛ همانند هنگامی که فرد به بازیهای رایانهای روی میآورد و درگیر آن میشود. همچنین، باید احساس کنترل بر محتوای برنامهها در نزد مخاطبان ایجاد شود و با پیشبینی انتظارها و خواستهای آنها در زمان و مکان دریافت برنامههای ایستگاه و پاسخگویی به آن، مخاطبان بهعنوان تصمیمگیرندگانی همهکاره در انتخاب موضوعها و چینش بخشها و قسمتهای مختلف برنامهها، معرفی یا حداقل در ظاهر اینگونه وانمود شوند.
برآوردهشدن رؤیا: احساس کنترل داشتن، تنها پاداشی نیست که از سوی طراحان بازیهای رایانهای به استفادهکنندگان از آنها اهدا میشود. برآوردهشدن رؤیا هم از جمله جاذبههای قوی اینگونه بازیها به شمار میآید؛ به گونهای که گویی آنچه میبینیم همان چیزی است که تنها و تنها در هنگام خوابدیدن اتفاق میافتد. برنامه ریزان و برنامهسازان رادیو هم بر پایه درنظرگیری چنین آموزهای میتوانند با برآوردن رؤیاهای مخاطبان، آنها را بیشتر و بیشتر بر روی موج ایستگاه خود نگاه دارند؛ چرا که یکی از بهترین دلایل برای آنکه مخاطبان بر روی موج ایستگاهی رادیویی بمانند، آن است که به آنها وعده برآوردهشدن رؤیاها داده شود؛ وعدهای که با چگونگی انتخاب و چینش موسیقیها و قالبهای برنامهسازی به گونهای مخاطبپذیر و مخاطبپسند، میتواند محقق شود و مخاطبان را به ارتباط و پیوندی ژرفتر و حتی دیگرگون با جهان پیرامون و مسایل و مشکلات آن برساند و درک و دریافتی متفاوت در نزد آنها پدید آورد تا توانا به طی گامهای آغازین در شناخت و کنترل بر اوضاع گاه آشفته پیرامون شوند.
احساس ارتقا: همچنان که بازیهای رایانهای آنگاه به صفت «بهترین» دست مییابند که بتوانند با محو مرزهای میان «یادگیری» و «سرگرمی»، معنا و نکتهای دربر داشته باشند؛ برنامهریزیها و برنامهسازیهای رادیویی هم باید به گونه ای باشند که با محتوایی درخور برای مخاطبان، تنها «پفی» خالی نباشند تا هنگامی که مخاطبان از همراهی با آنها کناره گرفتند، به چنین احساسی دست یابند که چیزی برای آنها باقی نمانده است که بتواند برای زندگی روزمره آنها ثمربخش باشد و آنها را به احساسی از ارتقا و نه بیهودگی برساند.
تأمل و توجه به آموزههای بازیهای رایانهای دربردارنده چنین سخنی اساسی برای برنامهریزان و برنامهسازان امروز و فردای رادیوست که برای بقا و ماندگاری اثربخش در دنیای امروز و به ویژه فردا که ناگزیر از رقابتی تنگاتنگ با رقیبان ریز و درشت رسانهای هستید، گریزی جز آن ندارید که برای مخاطبان خود، احساسی «مطلوب» از چالش، کنترل و برآوردن رؤیاها به ارمغان آورید و جذابیت، سادگی و مهارت را در طراحی، ساخت و ارایه برنامههای متفاوت در ایستگاههای رادیویی مختلف با یکدیگر بیامیزید؛ به گونهای که مخاطبان همواره در احساسی از «آشنایی» سرشار از «تازگی» با رسانه رادیو به سر برند و دم بهدم پیگیر برنامههای متفاوت در ایستگاههای رادیویی مختلف آن باشند تا به دانستن افزونتر و برآوردن بیشتر رؤیاهای خود در بیداری رهنمون شوند و رؤیاهای خود را در لابهلای برنامههای ایستگاهها، برآوردهشده ببیند و مخاطبانی وفادار برای ایستگاههای رادیویی به شمار آیند. باید دانست که فردای ثمربخش ایستگاههای رادیویی صدای جمهوری اسلامی هم در گرو درک امروز برنامهریزان و برنامهسازان از الزامات و ضرورتهای بهکارگیری چنین آموزههایی است؛ آموزههایی که برخاسته از شناخت کاربردها و کارکردهای امروزین رادیو در سپهر پررقابت رسانه ای است و میتواند دربردارنده پیامهای شایسته تأمل بسیار برای برنامهریزان و برنامهسازان امروز رادیوهای ما باشد؛ پیامهایی که ریشه در محتوای محوری «بقا و ماندگاری اثربخش» رادیو در دنیای امروز و فردا دارند و گفتنیهای بسیار در پیش روی آنها قرار میدهند.
آیا برنامهریزان و برنامهسازان امروز رادیوهای ما، به درک و دریافت مناسب از چنین محتوایی دست یافتهاند و پیامهای فردا را بهدرستی شنیدهاند؟
باید منتظر ماند و دید
54
نظر شما