بخشهایی از مصاحبه را می خوانید:
شما در کدام بخش کیهان مینوشتید؟
ابتدا تحریریه شهرستانها بود. گزارش هم میدادم به روزنامه و مسئولیت صفحه جوانان را که داستانها و شعرهای آنها منتشر میشد، بر عهده داشتم. مثلا اولین داستان عباس معروفی را آنجا منتشر کردم. هنگامی که هفتهنامه آینه درمیآمد، «معروفی» در جوار من روزنامهنگاری را یاد گرفت و بعدتر رفت و ماهنامه گردون را منتشر کرد. آشنایی با فیلم، درام و داستان، شناخت چندبعدی برای نوشتن گزارش به من میداد. میدانید که خاستگاه روزنامهنویسی، درامنویسی است. وقتی درام را میشناسید، توانایی نوشتن درام را در مدیاهای مختلف دارید، در سرنوشت حرفهای تأثیر میگذارد. من همیشه به دانشجوها توصیه میکنم حتما داستان بخوانند، حتما تئاتر بروند و فیلم ببینند.
شما برای تهیه گزارش به خیابان میرفتید؛ مثلا موقع تظاهرات؟ کدام اتفاق مهم را شما گزارش کردهاید؟
گزارشهایی میدانی از رویدادهای مختلف انقلاب تهیه کردهام؛ ازجمله یادم هست آن روز خونین میدان ژاله، من به عنوان گزارشگر کیهان در آنجا بودم، یا زمان بازگشت امام در فرودگاه مهرآباد. به یادم دارم در میدان ژاله در حال گریز و فرار بودیم، من و عباس مالکی (عکاس) که هرکدام سویی رفتیم. من دنبال مجروحان بودم. یادم هست وقتی به روزنامه بازگشتم، وسط تحریریه نحوه پیداکردن فراریها و رسیدگی به مجروحان را تعریف میکردم؛ من خودم غش کردم، چون راوی تیراندازی و خونچکانی جوانانی بودم که در میدان نشسته بودند.
با آبوتاب تعریف کردید؟
آنها با اینکه صحنه را ندیده بودند، در تصویرسازی که من انجام داده بودم و با دراماتیزهکردن آن حوادث، احساساتشان جریحهدار شد.
چند نفر در میدان ژاله شهید شدند؟
فکر کنم تعداد شهدا مبالغهآمیز شد. راستش من خودم چند نفر را بیشتر ندیدم؛ اما بعد شنیدم آقای قطبزاده گفتهاند چهار هزار نفر! فکر نکنم اینطور باشد. من این تعداد کشته ندیده بودم. به نظر من، تعداد شهدا کمتر از صد نفر بود.
مأموران میدانستند شما خبرنگار هستید؟ جلویتان را نگرفتند؟
ما هرجا میخواستیم با جیپ آرمدار کیهان میتوانستیم برویم. هرجا میرفتیم، راه به رویمان باز بود. کیهان به اعتبار خلقوخو و به اعتبار آدمهای متفاوت و سرشناسی که در آن کار میکردند، خاص بود. فکر کنید گلسرخی در کیهان بود، یا سرمقالهنویسان درجهیکی مانند حاجسیدجوادی در آنجا حضور داشتند. به نظر من، کیهان روزنامه مترقی و پیشرویی بود؛ شاید یک دلیلش این بود که صاحب مؤسسه کیهان -دکتر مصباحزاده- اولین دانشکده روزنامهنگاری را در ایران تأسیس کرد و پس از آن دانشآموختههایش در کیهان مشغول به کار شدهاند.
مگر کیهان مستقل بود؟
بله؛ مؤسسه کیهان کارآمد، سودده و درعینحال در کوشش برای افزایش ظرفیتهای خود بود. مؤسسه کیهان چندین نشریه داشت؛ از زنروز گرفته تا کیهانورزشی، کیهانبچهها و کیهان انگلیسی. درواقع میخواهم بگویم کیهان به اعتبار تیراژ و موفقیتی که داشت، از استقلال کامل مالی برخوردار بود. دکتر مصباحزاده سناتور بود، کیهان را راهاندازی کرده بود.
کیهان حجم عظیمی آگهی روزانه داشت که فقط میتوان آن را با آگهیهای همشهری در دوران اوج مقایسه کرد. کیهان در قطع بزرگ در ۸۴ صفحه، ۷۲ صفحه یا ۶۴ صفحه ۱۰ستونی منتشر میشد. کیهان موفق بود و صفحات آگهی پرشمار و بیشمار آن، تا مدتها پس از انقلاب ادامه داشت.
کمی از دوران پیش از انقلاب و فشارهای واردآمده به روزنامه بگویید.
من دقیقا یادم هست از سالهای ۵۲-۵۳ به بعد، گروههای مختلفی درگیر مبارزههای مسلحانه بودند که از آنها بهعنوان خرابکار در روزنامه نام برده میشد؛ مثلا کشتهشدن دو خرابکار در خیابان. تیتر همین خبر در صفحه اول جایی قرار میگرفت که دیده شود؛ چون نمیتوانستند تیتر بزرگ بزنند. به آنها میگفتند مثلا آنجای صفحه کار نکنید، قبول میکردند. آن موقع حروفچینی سربی بود؛ موقع صفحهآرایی بالا و پایین همان تیترها را کمی خالی میگذاشتند که سفید چاپ شود و اینطوری تیتر داد میزد که من را ببینید. تیتر خودش را نشان میداد. بعد آنها میفهمیدند؛ میگفتند فاصله ستون را نباید تغییر دهید. سردبیران هم در مقابل میآمدند حروفی را انتخاب میکردند که تیتر مدنظر به چشم بیاید. بههرحال در دوره سردبیری دکتر سمسار یا عضویت رحمان هاتفی در شورای سردبیری، آنها با سانسور و ممیزی و مقررات عجیبوغریب بازی میکردند تا بتوانند از آن بگریزند. این تیزهوشیها از همان دوران محرمعلیخان بوده است.
مردم در آن زمان حس میکردند خواستههایشان در روزنامهها منعکس میشود، بهویژه روزهای منتهی به انقلاب؟
یادمان باشد در آن دوران فقط سه روزنامه کیهان، اطلاعات و آیندگان منتشر میشد و منبع موثقی وجود نداشت. شنیدن اخبار بیبیسی، دیوارنوشتهها و... مجموعهای از اطلاعاتی را میساخت که به دست مردم میرسید. بهاینترتیب میتوانم ادعا کنم از آنجا که روزنامهها نقش همراه و همدل با مردم را در پیروزی انقلاب داشتند، با اقبال عمومی روبهرو بودند. چنانکه به محض انتشار، روزنامهها نایاب میشدند و کیوسکها با صف انتظار مخاطبان روبهرو بودند.
یادتان میآید تیترتان در روز ۲۲ بهمن که انقلاب پیروز شد، چی بود؟
۲۲ بهمن روزنامه در چندین چاپ منتشر شد؛ چراکه از رویدادها گزارش لحظهبهلحظه میداد. «جنگ تانکها با مردم مسلح در خیابانها»، با روتیتر «نبرد تهران صدها کشته و هزاران مجروح داشت»، یا تیتر «ارتش انقلاب شهرها را آزاد کرد».
بهعنوان خبرنگار، در پیروزی انقلاب چه حسوحالی در تحریریه داشتید؟
خوشحالی و شعف پیروزی.
شما گزارشگر ورود امام به مهرآباد بودید؛ لحظهای مهم در تاریخ ایران.
من و صداقتیان و پرتویی روانه مهرآباد شدیم تا گزارش ورود هواپیمای امام را تهیه و مخابره کنیم. مرحوم حسین پرتویی، عکاسی بود که آن عکس معروف آمدن امام از پلهها و دیدار همافرها را گرفتند؛ دو عکس مهم و پرمخاطره. البته بعد از انتشار عکس همافران خودش را یک روز قایم کرد که دستگیر نشود. در فرودگاه سالنی برای خبرنگارها و دیدار امام با نمایندههای هر گروه و جناح آماده شده بود. انتظار این بود که امام بعد از پیادهشدن بیایند و از این نمایندهها که هرکدام پلاکارد گروه خود را در دست داشتند، سان ببینند؛ البته ترس و اضطراب پیدا و پنهان در فضای عمومی فرودگاه دیده میشد. همافران در باند بودند، واهمه در فضا بود که هواپیما شاید سالم ننشیند، شاید سرنگونش کنند. منتها شور انتظار بر این ترس غلبه میکرد. در سالن بالا برای اولینبار سرود خمینی ایامام خوانده شد؛ اما وقتی امام آمد، آنچنان جمعیت هجوم آورد که همه چیز بههم خورد. ما فقط فرصت کردیم خیلی کوتاه گزارش دهیم که امام وارد ایران شد. با تیتر «اولین پیام امام در وطن» در روزنامه کیهان چاپ شد و زیرتیتری که از قول امام آمده بود: «فقط قدم اول پیروزی را برداشتیم». بعد امام را سوار بلیزر کردند، بیرون موج بیپایان جمیعت بود. من تا حدودی با جمعیت رفتم؛ اما دیگر همه چیز بههم ریخت، آدمها لای دستوپا ماندند. دریایی از جمعیت بود. آنها به سمت بهشتزهرا میرفتند و من به سمت کیهان. امام آنجا همان سخنرانی معروف را کرد که آقای فرقانی گزارشگر آن بود و آن تیتر معروف «من به پشتوانه این ملت توی دهن دولت میزنم» انتخاب شد؛ درحالیکه بختیار نخستوزیر بود. در آن روز پنج بار کیهان تجدیدچاپ شد؛ شاید بیش از یک میلیون و صد هزار نسخه آن روز منتشر شد؛ اتفاقی بیسابقه در تیراژ روزنامه که هنوز تکرار نشده است.
هرسال که آن صحنهها از تلویزیون پخش میشود، چه حسی به شما میدهد؟
اوایل که در فیلمها و تظاهرات دنبال خودم میگشتم؛ بعد اینکه آدمها چقدر تغییر شکل دادهاند؛ مثلا قیافه آقای ناطقنوری چقدر عوض شده است، چرا بعضیها اینقدر دور شدهاند، چرا بعضیها اینقدر نزدیک؛ مثلا کاراکتری که من از آقای قطبزاده دیده بودم با کاراکتر زمان آمدنش با امام متفاوت بود. خیلی مواقع میشد که در کیهان مشغول کار و نوشتن بودیم، سرمان را بالا میکردیم میدیدیم مثلا آقای خلخالی آنجاست، یا مثلا پسر آیتالله منتظری که از مبارزان جبهه جهانی انقلابیون بود، با همراهانی از فیلیپین، اندونزی و...، یا شهید بهشتی که دیدار و گفتار متفاوتی در کیهان داشت. وقتی آن تصاویر را میبینم، هزاروصد پرسش شاید هم بیشتر برایم مطرح میشود.
۱۷۳۰۲
نظر شما