این یادداشتها درباره فیلمهایی است که در جشنواره با هم میبینیم. فیلم دیدن یک لذت جمعی است، پس نوشتن درباره آن هم میتواند این لذت را تداوم بخشد. اساسا خوبی جشنواره در این است که آدمها به بهانه فیلم دیدن دور هم جمع میشوند، با هم فیلم میبینند و تا مدتها دربارهاش حرف میزنند و بعد ناگهان میبینند چه بیمقدمه با هم دوست شدهاند و چه چیزی بهتر از اینکه یک فیلم بهانه رفاقت دو نفر شود.
راستش را بخواهید من آدم تقدیرگرایی هستم، به همین دلیل معتقدم حالا که شرایط به گونهای پیش رفته که من یادداشتهای جشنوارهام را با فیلم «آقا یوسف» شروع کنم پس حتما فیلمهای خوب زیادی تا آخر جشنواره قسمتم خواهد شد و احتمالا این ستون ضیافت فیلمهای خوب خواهد شد.
خیلی خوب است که آدم روی فیلمی حساب باز کند و بعد حسابهایش درست از آب درآید. هیچ چیزی غم انگیزتر از این نیست که با علاقه و اشتیاق به تماشای یک فیلم بنشینیم و بعد با چیزی غیر از آنچه به ما قولش را دادهاند روبرو شویم. آدم احساس میکند که فیلم به او خیانت کرده است.
اما فیلم «آقا یوسف» همان چیزی است که انتظار میرفت، سرشار از سرزندگی و طراوت با وجود مضمون تلخ و غمبارش. حالا میتوانیم درباره فیلمی حرف بزنیم که زیر گوشت و پوست و استخوانش خون جریان دارد، یک خون گرم و قرمز. فیلمی که قصهاش از دل جزئیات زندگی ساخته میشود، سرد شدن رابطه میان پدر و دختر را با نان سنگگ نشان میدهد و کشمکش آن از شباهتهای ساده زندگی مثل رنگ، عطر و صدا درمیآید.
این فیلم آدمی است که زندگی را دوست دارد و به آن احترام میگذارد و میتواند از تلخیها و شیرینیهایش به یک اندازه بهانه برای این احترام و دوست داشتن دربیاورد. پشت همه این شخصیتها، قابها، میزانسنها، نور و رنگها یک نگاه باسلیقه نهفته که از دل زشتیها هم زیبایی بیرون میکشد. کدام فیلمی را دیدهاید که درباره یک کارگر تنها باشد که خانههای مردم را تمیز میکند، اما در آن خبری از فقر و نکبت و بدبختی نباشد.
یک بار دکتر رفیعی تعریف کرده بود که محمود کلاری موقع شروع فیلمبرداری «ماهیها عاشق میشوند» گفته بود «عجب جشنی برای دوربین». فیلمهای دکتر رفیعی آثاری هستند که میتوانیم از ترکیببندی، فضاسازی و قابهایش به اندازه خود داستان لذت ببریم.
فکرش را بکنید، این بار دکتر رفیعی با آب و کف و گرد و بار و جارو و دستمال ضیافتش را میازد نه با غذاهای رنگارنگ. حالا دیگر میوان گفت بزرگترین هنر او این است که میتواند به همان چیزهای پیشپاافتاده و معمولی جنبه آیینی ببخشد. دقت کردهاید شخصیتهایش طوری به کارشان احترام میگذارند که انگار در حال عبادت هستند.
کمتر فیلمی را سراغ داریم که همه بازیگرانش این قدر خوب باشند، الان فقط «درباره الی» را یادم میآید، اما مهدی هاشمی گل سرسبد بازیگران فیلم است. کاملا فراموش می کنیم که او بازیگر محبوبمان است، راحتتریم که فکر کنیم آقا یوسف خودمان است که همه خانههای شهرمان را مثل دسته گل میکند.
این فیلم ترکیبی از پختگی و طراوت است، پختگی حکیمانهاش معلوم است که از کجا میآید، اما این تازگی و جوانی از یک فیلمساز 70 ساله دور از انتظار است، آن هم در دورانی که همه امیدهایمان در همان آغاز جوانی ته میکشد.
54
نظر شما