حسین کیانی، نمایشنامهنویس و کارگردان تئاتر که چندی پیش نمایش «چشم به راه میرغضب» را در تماشاخانه سنگلج روی صحنه برده بود، در مصاحبهای، نقبی به این نمایش زد و گفت: «کسانی که از شخصیت میرغضب برداشتهای نادرست و اشتباه داشتند به این نکته توجه نکردند که تمام این نمایش براساسِ یک بازی برپا شده است و این بازی را کسی نمیتواند از بیرون هدایت کند به جز شخصیت میرغضب که مهمترین شخصیت نمایش است.»
در این نمایش، ذبیح و رضی، یکی مستبد و دیگری مشروطهخواه در دوره استبداد صغیر محمدعلیشاه به اعدام محکوم میشوند و زمان انتظار میرغضب، هویداکننده اتفاقاتی غریب در ساختار اجتماعی جامعه است...
کیانی در اینباره توضیح داد: «در واقع این خود میرغضب است که چهار مرتبه فراشِ زبانبریده را به ملاقات ذبیح و رضی میفرستد و هر بار بازی جدیدی را با آنها آغاز میکند و در نهایت از آن دو، کاریکاتورهای مضحکی میسازد. اما جالبتر از این نکته این است که کاراکتر میرغصب، برعکس نمایشِ «در انتظار گودو»، که هرگز به ملاقات ولادیمیر و استراگون نمیآید و فقط پیغام میفرستد، خودش در سه مرتبه حضور، با شخصیت سیاه وارد صحنه میشود!»
این نمایشنامهنویس و کارگردان تئاتر تصریح کرد: «در واقع شخصیت میرغضب، همان کاراکترِ مستنطق است و این در یکی، دو نشانه متنی و کلامی نشانهگذاری شده است، مثلا در خروج آخر مستنطق و سیاه، جایی که مستنطق شعرِ سیاه را به شکلی دیگر میخواند، ناگهان صدای زیر و مضحک بازیگر تبدیل به صدای بم ترسناکی میشود و سیاه را به سوی جایی هدایت میکند که آخرش به همان استخر میرغضب ختم میشود. در همین صحنه است که مستنطق یا همان میرغضب پس از دیدن استیصالِ ذبیح و رضی تصمیم میگیرد از بُریدن سر آنها خودداری و بازیِ مرگِ مضحک و نابهنگام خود را با آنها شروع کند و آنها را به طور کامل به سوی مسخشدگی براند، طبیعی است که عامل او در این کارها فراش لال است و اگر دقت کرده باشید، هیچگاه این دو با هم روبهرو نمیشوند تا بازیِ میرغضب/مستنطق برملا نشود و به اصطلاح دستش پیش ذبیح و رضی رو نشود.»
۲۵۲۴۳
نظر شما