به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین؛ همزمان با هفته کتاب و برای توسعه فرهنگ کتابخوانی در کشور، سید عبدالجواد موسوی شاعر در گفت و گو با نویسندگان سرشناس کشورمان از آنها سئوالی مشترک پرسیده است.
او از این ۶ نفر خواسته تا برایش از «حس خوب خواندن» بگویند.
رضا داوری اردکانی؛ فیلسوف، استاد بازنشسته گروه فلسفه دانشگاه تهران و چهره ماندگار فرهنگ و ادبیات فارسی:
کتاب سخن عشق است حرف را که مخاطبش گوش است، پیش چشم میآورد. یعنی کتاب مرحله تحقق تفکر در زبان است. زبان برای شنیدن است، زبان خط میشود. خط با چشم سر و کار دارد. بنابراین از اصل زبان، زبان حال خوش است. من و شما هر دو ممکن است مورد ملامت قرار گرفته باشیم که چرا وقتت را برای کتاب میگذاری و زندگی لذت هم دارد. یعنی فرد ملتفت نمیشود اگر کسی کتاب میخواند، کتاب برایش لذت دارد. اگر سخت بود و مشقت بود که نمیخواند. اگر آنطور که او تصور میکند کتاب خواندن یک مصیبت بود که کتاب نمیخواند. کتاب با عشق به وجود آمده و با عشق میماند و بدون آن کتاب نیست، شکل کتاب است. ما در مدرسه به بچههایمان یاد نمیدهیم که کتاب بخوانند. اصلا کاری میکنیم که کتاب نخوانند. اگر یک فرصتی بدهیم که بچهها کتاب بخوانند، اظهارنظر کنند، سلیقه و ذوق خودشان را نشان بدهند، نگران هم نباشند که ۵صفحه و ده صفحه درسشان را کم خواندند یا زیاد خواندند، این پنج صفحه و ده صفحه سواد کسی را زیاد نمیکند. ما اصلا فارسی بلد نیستیم بنویسیم. این مربوط به ساعات درس فارسی نیست، مربوط به روح پرورش زمان است، مربوط به آموزش زمان است که چنین روحی نیست. مهم این است که همت، همت کتاب خواندن باشد. همت علم باشد. همت فهمیدن باشد. کتاب زندگی است. نشانه زندگی است. وقتی یاوه در جامعه زیاد میشود شان کتاب پایین میآید و یاوه جای کتاب را میگیرد. چون بالاخره یاوه مشغولکنندهتر است.
علیرضا میرعلینقی؛ نویسنده ، موسیقی دان و پژوهشگر حوزه موسیقی:
حال خوش خواندن را کسانی درک میکنند که بیواسطه درکش کرده باشند. مقصودم از خواندن متن چاپ شده روی کاغذ است، نه خواندن روی موبایل.به نظر من این حال خوش به چند عامل بستگی دارد که این عاملها را فرد باید خودش آگاهانه مهیا کند تا این حال خوش مهیا شود. یکی اینکه انگیزه است و دیگری مکان و زمان و دیگر تمرکز و حضور قلبی است که باید باشد. بیش از اینکه ما بخواهیم بر محتوای کتابها ممیزی قائل شویم باید بر تولید آنها قائل شویم. این حرف ممکن است سروصدای خیلیها را دربیاورد که با این حرف میخواهی صنعت نشر زیر سوال ببرد. اتفاقا نمیخواهم به ممیزی رسمیت ببخشم، میخواهم بگویم ممیزی در جایی که بیخودی گیر داده، این گیر را باید بردارد و از تولید آشغال انبوه جلوگیری کند. یک شورایی باید باشد که به هر چیزی اجازه کتاب شدن ندهد. این تولید انبوه مرض افرادی است که اصلا حرف برای گفتن ندارد و مدام کتابهای قطور و قطورتر و قطورتر تولید میکنند.
ارتباطی که چشم و دست انسان با آن کاغذ دارد، موجب تولید نه خود فهم، چون فهم فقط در متن است، موجب تولید شرایطی میشود که فهم آن متن را بهتر میکند. برای کسی که درک تصویری دارد و عناصر بصری را میشناسد، سینما را میشناسد و به طور جدی تعقیب میکند، محال است در مبایل با یک صفحه کوچک فیلمش را ببیند. دیدن فیلم جا دارد، زمان و مکان و آداب خودش را دارد.
سعید بیابانکی، شاعر:
یکی از دلایلی که مردم کم کتاب میخوانند این است که انگار جامعه کتابخوان در کشور ما خیلی جایگاهی ندارند. اگر کتاب خواندن یک فضیلت و یک کار ارزشمند است این کار باید یک جایی ارزشگذاری شود. کجاست؟ خیلی اوقات از من میپرسند چرا مردم کم کتاب میخوانند؟ من این سوال را از خودشان میپرسم که اصلا برای چی باید بخوانند؟ سوال به نظر سادهای میآید ولی خیلی جوابش پیچیده است. طلبکار بودن جامعه کتابخوان از حاکمیت را یک حق میدانند. اگر بخواهیم جهان مجازی، رسانهها، ماهوارهها و ... را مقصر بدانیم، غرب و کشورهای اروپایی که خیلی در این موارد جلوتر از ما هستند و پیشتر و بیشتر از ما به این چیزها رسیدند. آیا وضعیت کتابخوانی آنها هم همین است؟ آنها که با این شرایط باید اصلا هیچ چیزی نخوانند. به نظرم ما به تعدادی مرجع نیاز داریم؛ خدا رحمت کند مرحوم استاد حسین آهی که در عرصه کتاب یک مرجع بود. اگر کتابی را معرفی میکرد و میگفت خوب است همه اعتماد میکردند. به نظر من بهترین مبلغ خوانندگان حرفهای هستند و همان مراجعی که من گفتم.
با تبلیغات واقعا نمیشود کتاب را معرفی کرد. میشود مشتری ایجاد کرد اما نمیتوان مخاطب ایجاد کرد. خالی شدن میدان از مراجع واقعی باعث شده مراجع تقلبی جایشان را بگیرند. اگر کسی مثل آقای دکتر شفیعی کدکنی، مرحوم حسین آهی که تا زنده بود این کار را انجام میداد، کسی مثل آقای دولت آبادی یا آقای امرایی مترجم، تمام کسانی که با این حوزه میداندار هستند، اینها میداندار باشند اتفاق خوبی میافتد. اما اینکه یک هنرپیشه یا کسی که در خندوانه چهارتا جوک گفته، مرجع میشود، این خیلی خطرناک است. یعنی این بلایی که اینها سر کتاب میتوانند بیاورند، کتاب نخوانها نمیتوانند. تلویزیون متاسفانه در این سالهای اخیر، لیست سیاهی برای خودش درست کرده، مثلا میخواهند فلانی را دعوت کنند، میگویند این نیاید. مگر چند تا مثل این استاد بزرگ در این مملکت داریم. به نظر من تلویزیون هنوز رسانه موثری است و رسانه مسلط در کشور است. درست است که جهان مجازی آمده ولی مردم هنوز به تلویزیون بیشتر اعتقاد دارند.
عبدالجبار کاکایی، شاعر:
این حال باید به مقال تبدیل شود. به کتاب خواندن در این هفته و دوره نمایشگاه نباید مغرور شد. باید از عالم تلوین به عالم تمکین برسد به قول مولانا. باید این حال حاصل شود و در طول سال در انسان تسکین داشته باشد و تو احساس کنی به مطالعه نیاز داری. حال همنشینی با بزرگانی که کتاب را تالیف کردند پیدا کنی. هرچه آن صاحب تالیف بزرگتر باشد حال عمیقتر و حسیتر و شیرینتر و جذابتر است. آدمی که در یک محیطی زندگی میکند که دچار افسردگی و ناامنی خاطر است و دچار پراکندگی ذهنی است و نیازهای اولیه زندگیاش را باید تامین کند، طبیعتا میل به کتابخوانی در او ایجاد نمیشود. حتی اگر از در و دیوار خانهاش کتاب ببارد. موضوع مطالعه و ارتقای فرهنگی، بحثهایی است که ریشه در موارد دیگری مثل امنیت روانی، فرهنگی، اقتصادی و ... دارد. اینها باید حل شود تا مساله مطالعه هم حل شود. بیش از هر چیزی مسائل فرامتنی است که در مطالعه اثر میگذارد. کسی که صبح بلند میشود، بخواهد به موضوع توحید فکر کند، بعد ۴تا کتاب درباره امر اثبات وحدت وجود بخواند، وقتی فرصت ندارد به این مسائل فکر کند، نه به حوزه اعتقاد، شناخت تاریخ و نه شناخت ادبیات و فرهنگ و فکر میرود، فقط فکر میکند امروز را به فردا برساند و فردا را به پس فردا برساند.
سید فرید قاسمی روزنامهنگار و پژوهشگر تاریخ معاصر:
برای کسی که این حال خوش را درک کرده باشد توضیح واضحات آدم را یاد «کسی که در جوی است آب است، کسی که بیدار نیست خواب است» میاندازد. حال خوش خواندن برای بدنه جامعه نسبت با جیب و وقت دارد. آدمهای علاقمند و آدمهایی که عاشق خواندن هستند این حال خوش خواندن قطعا دست میدهد. قدرش را هم میدانند و کسی که لذت خواندن را درک کرده باشد، به عقیده من این لذت را با چیز دیگریی عوض نمیکند. نقطه مقابل حال و خوش و خواندن، قال و ناخوش و نخواندن است. من خودم باورم این است که نسبت به کالاهای دیگر هنوز کتاب ارزان است. پژوهشهایی که در سالهای اخیر انجام شده نشان میدهد که کتاب از سبد اقتصاد خانواده خارج شده است. میزان مطالعه را با میزان کتابخوانی یکی میگیرند. در حالی که دو تا است. ما افرادی داریم که مانوس با مطالعه هستند ولی بیگانه با کتابخوانی. یکی از معناهای مطالعه دیدن و تماشا کردن است. ما به این جمعبندی میرسیم که پایه این حال خوش خواندن تولید است. در کشور ما به مرور پدیدآورندگی اصیل از بین میرود. چون امید به نشر وجود ندارد. جریان کتاب در کشور ما به سمتی میرود که یک عدهای در کشور داریم علم ادریس و هوش ابلیس دارند. مدام ما را با کشورهایی که هیچ سنخیتی با ما ندارند مقایسه میکنند. متخصصان موضوعی ما زمانی که امید به نشر کتاب کاغذی ندارند. در جهانی که معروف و مشهور به تولید محتوای فاخر است هم حضوری ندارند، طبیعتا پدیدآورندگی از بین میرود. تولید محتوای فاخر که دهها نهاد ادعایش را دارند متولیاش چه کسی است؟ چرا اینها را شناسنامه دار نمیکنند؟ ایدهربایی رسم شده. این ایدهربایی ممکن است در نگاه اول به ضرر ایدهپرداز باشد ولی در درازمدت تخم ایده را ملخ خواهد خورد. حال خوش خواندن با پرخوانی میسر نمیشود. با دورخوانی پدید میآید. نظام آموزشی ما تا زمانی که تک منبعی است و حفظ از یک کتاب، از این شیوه مخاطب پروری درنمیآید. باید سیستم آموزشی ما درست شود تا بعد افراد در میانسالی و کهنسالی حال خوش خواندن را بتوانند تجربه کنند.
محمدکاظم مزینانی، نویسنده
اگر بخواهم حکم صادر کنم ایرانی جماعت اهل خواندن نیست؛ انگار اصلا ژن خواندن در وجود ما قوی عمل نمیکند و نیست. شاید به این دلیل که بیشتر اهل تماشا هستیم و رسیدن به این حال خوش کار هر کس نیست.
به این راحتی نیست که از کودک و نوجوان بخواهیم به این حال خوش خواندن دست پیدا کنند. بیشتر بچههایی که سراغ علوم میروند و درسهای مرتبط با تکنولوژی را انتخاب میکنند، کتابخوانتر هستند بیشتر بچههایی که در ایران شعر کار میکنند و تعدادشان کم نیست مطمئنم که ده عنوان کتاب رمان نخواندند. میتوانم آرزو کنم که همانطور که نسل ما یا نسل پدران ما عاشق کتاب بودند این پیوند گسسته نشود. آرزو میکنم که رابطه نسلهای جوان با کتاب گسسته نشود و کتاب را بو بکشند و عطر کتاب را زندگی کنند.
۲۵۸۲۸۵
نظر شما