حمیدرضا میرزاییزاده نمایشنامهنویس، سالهاست در شهرستان گنبدکاووس به حرفه پرستاری مشغول است. از او تاکنون کتابهایی در حوزه شعر، داستان و نمایشنامه با عناوینی چون «از کدامین سمت میآیی» «جادههای آسمان»، «جادهای تا پوتینهای من»، «آسمانیها»، «پلک بزن» و «شش پنجره مایل به همیشه» روانه بازار نشر شده است. به مناسبت روز پرستار (۱۱ دیماه) با او گفتوگو نشستیم.
این داستاننویس گلستانی پرستاری را یک هنر دانست و گفت: پرستاران افرادی هستند که برای تسکین آلام بیماران میکوشند، آنها مراقبان علم سلامتاند؛ نهتنها سلامت جسم بلکه سلامت روان بیماران هم برایشان مهم است. این پرستاران هستند که بیشترین وقت را در زمان حضور و بستری بیمار برای او میگذراند و میکوشند با هنر گفتوگو و حتی هنر ارتباط چشمی به بیماران کمک کنند و انرژی مثبت را انتقال دهند. تجربههای تئاتری من در این مسیر تا به امروز خیلی کمکحالم بوده و توانستم با بهرهمندی از تئاتر، بهتر و مؤثرتر با بیماران ارتباط برقرار کنم.
وی در ادامه با نقل خاطرهای، افزود: من وقتی برای ادامه تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد رشته ادبیات نمایشی قبول شدم، یکی از استادانم پرسید که در مقطع کارشناسی چه خواندهام؟ همه همکلاسیها تحصیلات مرتبط داشتند و من که تهِ کلاس نشسته بودم، گفتم پرستاری خواندهام. بقیه دانشجوها سرشان را برگرداندند و به من نگاه کردند؛ قبولی برایم سخت بود اما کتابها و مطالعات و سالها تجربه در حد ملی تئاتر و نیز حرفهام به من خیلی کمک کرد تا به آرزوی دیرینهی خودم که تحصیل در رشتهی هنری بود، برسم.
این داستاننویس گلستانی پرستاری را یک هنر دانست و گفت: پرستاران افرادی هستند که برای تسکین آلام بیماران میکوشند، آنها مراقبان علم سلامتاند؛ نهتنها سلامت جسم بلکه سلامت روان بیماران هم برایشان مهم است. این پرستاران هستند که بیشترین وقت را در زمان حضور و بستری بیمار برای او میگذراند و میکوشند با هنر گفتوگو و حتی هنر ارتباط چشمی به بیماران کمک کنند و انرژی مثبت را انتقال دهند. تجربههای تئاتری من در این مسیر تا به امروز خیلی کمکحالم بوده و توانستم با بهرهمندی از تئاتر، بهتر و مؤثرتر با بیماران ارتباط برقرار کنم.
وی در ادامه با نقل خاطرهای، افزود: من وقتی برای ادامه تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد رشته ادبیات نمایشی قبول شدم، یکی از استادانم پرسید که در مقطع کارشناسی چه خواندهام؟ همه همکلاسیها تحصیلات مرتبط داشتند و من که تهِ کلاس نشسته بودم، گفتم پرستاری خواندهام. بقیه دانشجوها سرشان را برگرداندند و به من نگاه کردند؛ قبولی برایم سخت بود اما کتابها و مطالعات و سالها تجربه در حد ملی تئاتر و نیز حرفهام به من خیلی کمک کرد تا به آرزوی دیرینهی خودم که تحصیل در رشتهی هنری بود، برسم.
وقتی یک بیمار سوژه یکی از نمایشنامههایم شد
میرزاییزاده به تجربیات خود اشاره کرد و گفت: زمانی در بخش آی سی یو بیمارستان کار میکردم و بیمارانی که در آن شرایط خاص و ضربهمغزی شده بودند و حال وخیم و هوشیاری نداشتند، روزی یک بیمار خانم آوردند که دچار اِی اِل اِس (بیماری تخریب پیشرونده و غیرقابلترمیم دستگاه عصبی مرکزی که در آن مغز و نخاع را درگیر میکند و بیمار دچار فلج اندام میشود) شده بود. اینگونه بیمارها فقط میتوانند با پلک زدن ارتباط برقرار کنند. یادم میآید بازرسین آمده بودند و برایشان سؤال شده بود که ما با این بیماران که قادر به برقرار کردن ارتباط کلامی نیستند و تنها چشمانش باز است، چگونه میتوانیم ارتباط برقرار کنیم و درخواستهایشان را عملی کنیم. به آنها گفتند شما حروف را روی کاغذ بنویسید، بیمار روی هر حرفی که پلک زد، میتواند درخواستش را بگوید؛ همین مسئله جرقهای در ذهن من به وجود آورد و باعث شد نمایشنامه «پلک بزن» را بنویسم که در سال ۹۱ منتشر شد و آن را اجرا کردم که مورد استقبال قرار گرفت.
میرزاییزاده به تجربیات خود اشاره کرد و گفت: زمانی در بخش آی سی یو بیمارستان کار میکردم و بیمارانی که در آن شرایط خاص و ضربهمغزی شده بودند و حال وخیم و هوشیاری نداشتند، روزی یک بیمار خانم آوردند که دچار اِی اِل اِس (بیماری تخریب پیشرونده و غیرقابلترمیم دستگاه عصبی مرکزی که در آن مغز و نخاع را درگیر میکند و بیمار دچار فلج اندام میشود) شده بود. اینگونه بیمارها فقط میتوانند با پلک زدن ارتباط برقرار کنند. یادم میآید بازرسین آمده بودند و برایشان سؤال شده بود که ما با این بیماران که قادر به برقرار کردن ارتباط کلامی نیستند و تنها چشمانش باز است، چگونه میتوانیم ارتباط برقرار کنیم و درخواستهایشان را عملی کنیم. به آنها گفتند شما حروف را روی کاغذ بنویسید، بیمار روی هر حرفی که پلک زد، میتواند درخواستش را بگوید؛ همین مسئله جرقهای در ذهن من به وجود آورد و باعث شد نمایشنامه «پلک بزن» را بنویسم که در سال ۹۱ منتشر شد و آن را اجرا کردم که مورد استقبال قرار گرفت.
۲۴۱۲۴۱
نظر شما