مزینانی معتقد است که داستان پردازی حول شخصیت های تاریخی، مثل کالبدشکافی می ماند و مگر ممکن است یک کالبدشکاف، برای جسدی که تشریح می کند، اشک بریزد یا به او سقلمه بزند؟

به گزارش خبرآنلاین، شماره هشتم «کتاب» این بار با تصویری از دکتر رضا داوری اردکانی بر روی جلد و مصاحبه‌ای با او مهمان نوروزی دوستداران کتاب است. علاوه بر گفت‌وگو با دکتر داوری اردکانی درباره کتاب اخیرش «علوم انسانی و برنامه‌ریزی توسعه»، گفت‌وگو با مفتون امینی درباره تازه‌ترین مجموعه شعرش، گفت‌وگو با کریم زمانی به بهانه «ترجمه روشنگر قرآن»، مصاحبه‌ای با فرید قاسمی برای انتشار کتاب «مطبوعات ایرانی»، گفت‌وگو با جلال الدین کزازی درباره کتاب‌های جدیدش و گفت‌وگویی صمیمانه با استاد محمود جوادی‌پور یکی از پیشگامان هنر نوگرای ایران و ... از دیگر مصاحبه‌های خواندنی این مجله‌اند.

کتاب

گفتگو با محمد‌کاظم‌ مزینانی، نویسنده کتاب «شاه بی شین» از دیگر مطالب این شماره از مجله «کتاب» است که در زیر بخشی از این گفتگو را تحت عنوان «جنایت و مکافات» می خوانیم:

-در این اثر، هرگز دنبال این نبودم که «جنایات» پهلوی را توصیف کنم و قصد داشتم بیشتر «مکافات» او را به تصویر بکشم. البته تا جایی که به روند روایت خلل وارد نمی شد، فرازها و گوشه هایی از اثرات وضعی رفتارها و سیاست های پهلوی را آورده ام اما چون قصد داشتم به کنه و پس پشت نگاه پهلوی نزدیک شوم، به ناگزیر از بسیاری وقایع گذشتم. منطق روایی داستان و ساخت منطقی آن نیز، ایجاب می کرد که از هر گونه نگاه و دیدگاه قضاوتمند دوری کنم. در جریان کار، این پهلوی و فرح دیبا هستند که به عنوان شخصیت های اصلی و محوری، بار اصلی داستان را به دوش می کشند و طبیعی است که چنین شخصیت هایی نتوانند به انکار و نفی خودشان بپردازند.

- من در تظاهرات دوران انقلاب حضور داشته ام. سنگ ها پرانده ام و شیشه ها - نه دل ها- شکسته ام، اما در پناه انقلاب، نه تنها به نان و نوایی نرسیده ام که یکی از نزدیک ترین کسان خود را هم از دست داده ام. با این حال، هنوز به عنوان یک انسان ایرانی، پس از سی سال، نگاه انتقادی خود را نسبت به پهلوی و سیاست های او حفظ کرده ام. با این همه، وقتی چنین سوژه ای را برای داستان پردازی انتخاب می کنم، باید به اصول و قواعد و اقتضائات داستان پایبند بمانم. بلاتشبیه مثل همان کاری که شخصیت های تعزیه انجام می دهند. یعنی فارغ از جنبه های روحی و اعتقادی خودشان، کاملا در نقش اشقیا فرو می روند و تمام تلاش شان را می کنند که این نقش را باورپذیر از کار دربیاورند.

-عنصر «باورپذیری» چنان مهم و حیاتی است که اگر داستانی فاقد آن باشد به شدت بی حیثیت می شود. به همین دلیل، به نظرم اگر نویسنده ای نسبت به شخصیتی علقه و وابستگی شدید دارد، بهتر است در باره او داستان ننویسد. البته منظورم شخصیت هایی هستند که در معرض قضاوت عام قرار دارند وگرنه درباره شخصیت های تاریخی نشده، مثل معشوق یا مادر و پدر و... می توان زیباترین داستان ها را نوشت.

کتاب

-داستان پردازی حول شخصیت های تاریخی، مثل کالبدشکافی می ماند و مگر ممکن است یک کالبدشکاف، برای جسدی که تشریح می کند، اشک بریزد یا به او سقلمه بزند؟ چنین شخصی حتی هنگام کالبدشکافی جسد محترم ترین اشخاص، باید طبق اصول و وظیفه و وجدان کاری اش، چاقو را بردارد و بگذارد روی ناف نفیس طرف و آن را، خرتاخرت، جر بدهد تا برسد به امعا و احشای او تا ببیند که مثلا همراه با تَلیتِ کشکی که خورده چه ماده ی سمی وجود داشته که باعث مرگ او شده است؟ یا جستجو کند که آیا دلیل بدخویی و بداخلاقی آن خدابیامرز، بزرگ شدن غدد لمفاوی یا لوزالمعده بوده یا مثلا کبدش خوب کار نمی کرده یا... . و تمام این ها را در گزارش خود بازتاب بدهد. باور کنید که کار رمان نویس در حوزه تاریخ، به همین نکبتی است و همین که او برای جسد تشریح شده، آبغوره نگیرد یا به او سقلمه نزند، کمال انصاف را به خرج داده است.

- تاویل پذیری، جذابیت یک رمان را دوچندان می کند. با این حال، باید این را هم اضافه کنم که پرداخت ریزبافت و نگاه جزیی پردازانه ابتدا و انتهای رمان، ترفندی بوده برای کشش و گیرایی بیشتر متن تا خواننده را با خود درگیر سازد چرا که آغازینه و پایانه داستان، باید تاثیری ماندگار بر روح و روان خواننده بگذارد. در این مسیر نیز، از کلیه ابزار کمک گرفته شده تا غنای داستانی به بالاترین حد خود برسد. به همین دلیل، ابایی نداشتم که عمل جراحی و کلا بیماری و مرگ پهلوی را با تمام جزییات توصیف کنم و از این که این صحنه ها، وجهی نمادین پیدا کند نیز واهمه ای نداشتم. قصدم از این کار، این بوده که خواننده را دعوت کنم به این فضا تا به او نشان بدهم که در امعا و احشای این پهلوی جلالت ماب، چه چیزهایی نهفته است.

- برای خودم هم جالب بود که ببینم درون شکم این خدایگان، با اندرون آدم های معمولی چه فرقی دارد؟ بله، در واقع این شکم قدرت‌مداری و استبداد خانگی است که شکافته می شود و این همه خون و چرک و عفونت، از امعا و احشای تاریخ دور و دراز ماست که بیرون می ریزد. این تصویر تراژیک و موحش و فلاکت بار، یا ناتورالیستی، در کنارتصویر بیرونی این شخصیت فلک‌مدار، موقعیت تناقض آلودی می آفریند که از جذابیت بسیاری برخوردار است و جانمایه ی این داستان نیز، چیزی نیست جز همین تناقض ها و تضادها و همجواری ها.»

جدیدترین شماره «کتاب» را از روزنامه‌فروشی‌های معتبر سراسر کشور تهیه کنید.

191/60 

 

کد خبر 134131

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بدون نام IR ۱۲:۳۰ - ۱۳۸۹/۱۲/۱۱
    0 0
    بسیار تاویل نغزی بود. این که کار رمان نویس تاریخی به همان نکبتی است. به واقع اگر همین را رعایت کند اصل امانت را رعایت کرده است. اما چرا در نمایشنامه ها و رمان های تاریخی دینی این رعایت نمی شود و جسد را لگد هم می زنند. آیا همه ی بار نمایشی و نوشتاری آن فقط وفقط برای این لگد پرانی است یا ارزش دیگری باید برای آن متصور شد.؟

آخرین اخبار