رکورد اعمال جراحی وی در طول جنگ تحمیلی که در دفاتر اتاق عمل به ثبت رسیده، حدود ۱۸ هزار عمل جراحی است. بیشترین طول مدت جراحی دکتر تابش در یک مورد ۱۱ ساعت بوده است که در طول این عمل ، سه بار پرسنل اتاق عمل عوض شدند و او همچنان به عمل ادامه میداد. مورد فوق مربوط به وجود ترکشی در «پریکارد» قلب یک بیمار بوده است که با هرضربان قلب، بیمار درد احساس میکرد. رکورد متوسط اعمال جراحی وی روزانه ۶ عمل سنگین بود . متوسط آمار اعزام مجروحین به بیمارستان پایگاه هوایی هر دو هفته ۹۰ مجروح جنگی بود.
سطور بالا چکیدهای از قهرمانیهای ناصر تابش یک پزشک ارتشی است که در طول تاریخ جنگ تحمیلی عملی خارقالعاده روی رزمندهای بسیجی که بمبی خنثی نشده در بدنش داشت انجام داده است.
او میگوید، در یکی از حملات دشمن، بحران به حدی بالا گرفت که همزمان دو بیمار را روی دو تخت جراحی عمل کردم. روزهای بحرانی که در حین اوج حملات، خود بیمارستان نیز مورد تهاجم قرار میگرفت. من به چشم خود ، شبی تیره و تار و نحس را دیدم که در حین عمل جراحی، ناگهان بیمارستان هدف بمباران قرار گرفت و بلندگو در حالیکه اعلام میکرد پرسنل بیمارستان به سنگر گروهی بروند. گروهی از پرسنل به پناهگاه رفتند اما من و آقای معمارپور و خانم بنیادیان و متخصص بیهوشی و تکنسین بیهوشی آقای آهویی و آقای بهرامی، به سنگر نرفتیم. زیرا رها کردن بیمار در آن وضعیت غیرقابل امکان بود. شیشهها یکی پس از دیگری فرو میریخت و بمب و موشک در اطراف بیمارستان منفجر میشد.
سال ۱۳۶۵ یک سرباز بسیجی مورد اصابت یک «بمبلت» از بمب خوشهای قرار گرفت. سرتیز بمبلت، یعنی حبهای از بمب اصلی که خود بمبی کوچک بود، کمر بیمار را دریده و در داخل عضلات نرم باسن و ران باقی مانده بود . سپس عضلات و نسوج نرم آن را کاملا پوشانیده بود . این مجروح به بیمارستان شهر دزفول (افشار) که اتفاقا در آن شب چند دکتر اعزامی در آنجا حضور داشتند، فرستاده شده بود. آنچه در داخل ران بیمار قرار گرفته بود ، جسمی فلزی و سپس پوکه خالی ضدهوایی تصور شده بود اما وقتی سروان پناهی و دستیار شجاع وی که یک همافر در آن زمان بود و جزو تیم خنثی کننده بمب و مواد منفجره بودند، عکسها را دیدند با وحشت فریاد کشیدند.
جسم موجود در ران بیمار را بمب خوشهای حتی شماره و نوع آن را تشخیص دادند. وقتی معلوم شد این جسم یک بمب عمل نکرده است،وضعیت به گونهای دیگر تغییر کرد. بیمارستان تخلیه شد. صدها بیمار به خیابانها کشیده شدند. همه از مجروح دوری جستند و با بلندگوی دستی کوچکی، از دور با او صحبت میکردند.
متخصص بیهوشی اعزامی شرح ماجرایی را نظیر این مورد در جنگ دوم جهانی در روسیه برای دیگران تعریف کرد که چگونه در حین عمل، بمب منفجر و اتاق عمل به هوا رفت و جراحان به همراه تکنسینها کشته شدند. تعریف این داستان باعث شد که به یکباره همگی از انجام این عمل سرباز زنند. در این لحظه یکی از جراحان اعزامی گفت:برای این عمل باید جراح نظامی بیاید. پس از چنین پیشنهادی ، دکتر تابش را احضار کردند.
دکتر تابش می گوید: من بدون تأمل آماده عمل شدم. لباسهای اتاق عمل را پوشیدم و به اتاق عمل رفتم. اما در اینجا مشکلی بزرگتر نمودار شد. واقعیت آن بود که هیچکس حاضرنبود در این عمل خطرناک پیشقدم شده و همراهم دست بشوید. اصولا اعمال جراحی توسط خود دکتر بدون دستیار مقدور نیست. بدین ترتیب دوباره جو بلاتکلیفی بر بیمارستان که اینک در حدود ۲۰۰۰ نفر در اطراف و داخل هستند ، سایه افکند.
در همین رابطه «بهمن بلنده» دستیار دکتر ناصر تابش روایت میکند: «من در آن شب از ماجرا اطلاع نداشتم اما در ساعت حدود ۱۰ شب با خانه آقای دکتر جهت مشاوره پزشکی تماس گرفتم که خانم دکتر تابش گفت ایشان جهت عمل جراحی مجروحی که نارنجک در رانش فرو رفته است به بیمارستان افشار دزفول رفته است. زمانی آنجا رسیدم که بحث و درگیری برسر آن بود که چه کسی باید با دکتر دست بشوید ؟ و چرا تکنسین اتاق عملی که در آن شب کشیک بود، از همکاری سرباز زد؟.
بعد از اینکه متوجه شدم دکتر تابش با عمل خطرناکی روبروست و کسی حاضر به همکاری نیست من حاضر به کمک و دستیاری در این عمل شدم. بالاخره مشکل برای دیگران حل شد و نفس راحتی کشیدند. رئیس بیمارستان وقت ( دکترایزدی ) دستورات لازم را صادر کرد. بیمارستان جنب و جوش توأم با سکوتی معنیدار به خود گرفت.»
بیمار با احتیاط بیهوش شد و متخصص بیهوشی که یک پزشک اعزامی بود با صدای بلند به همگی اعلام کرد که چون بیماری قلبی دارد، بیمار را به دستگاه بیهوشی (مانیتور) میکند و خود بیرون از اتاق عمل میایستد. قرار بر این شد که چون خطر انفجار در کار است از دستگاه «الکتروکوتر»(دستگاهی برای جلوگیری از خونریزی) نیز استفاده نشود. چون ممکن بود با کمترین ولتاژ، چاشنی فعال شود. در آخرین لحظه آغاز عمل، سپاه پاسداران مستقر در منطقه خواست تا این عمل تاریخی را با دوربینهای خود به ثبت برساند.
سروان پناهی از دیگر دستیاران دکتر ناصر تابش میگوید: «چون افراد داوطلب عمل مشخص شد، برای محافظت آنها و به دلیل اینکه نیروی هوایی تعداد محدودی جراح دارد، بهتر است مجهز به لباس ضد بمب شوند. لحظهای بعد لباسها آماده شد اما دکتر تابش که تصور میکرد که لباسها، همانند لباسهای معمولی است. وقتی آنها را دید و پوشید، از کار کردن با آنها صرف نظر کرد چون وزن هرکدام ۵۰ کیلو بود .
این عمل سهمگین شروع شد. صدای ماشین بیهوشی و تنفسهای مقطعی بیمار، صدای عقربههای ساعت اتاق عمل، صدای دوربین فیلمبرداری و نفسهایی که پرسنل اندک اتاق عمل گاهی آن را در سینه نگه میداشتند، زمان را به کندی به جلو میبردند. سروان پناهی و دستیار شجاع او در پشت سر دکتر تابش به زمین نشسته و پناه گرفته بودند.
بخش مجروح بدن رزمنده برش داده شد. ابزارهای جراحی یکی پس از دیگری مورد استفاده قرار گرفتند. سعی بر این بود که ابزارهای فلزی با جسم بمب تماس حاصل نکنند. یک بار که صدایی بسیار اندک از استخوانگیر شنیده شد، به یکباره همگی بر روی زمین دراز کشیدند. لحظهای بعد عمل ادامه پیدا کرد. پس از نیم ساعت قسمتی از بمب نمایان شد، بمبی که سر و دم آن از پلاستیک شفاف و تیزی تشکیل شده بود و هیبتی مرگبار داشت. با ابزار مخصوص از داخل نسوج آغشته بخون خارج شد. دستیار سروان پناهی آن را به دست گرفت و درحالی که خون از آن میچکید، پیچ انتهای آن را که ماسوره بود باز و چاشنی را خارج کرد و ناگهان اضطراب و نگرانی از اتاق عمل و بیمارستان رخت بربست.همه خوشحال شدند.
۲۴۱۲۴۱
نظر شما