مینا علی اسلام: در تحولات سالهای دهه 80 شمسی در روابط ایران و آمریکا به دنبال جای پای رویدادها و رخدادها بر چشم انداز روابط این دو کشور هستیم که بیش از سه دهه است که روابط دیپلماتیکی میان آنها برقرار نیست اما کنشها و واکنشهای میان آنها هموار خبرساز بوده است. کیهان برزگر معاون بین الملل مرکز مطالعات خاورمیانه، در میزگرد پیش بینی روابط ایران و آمریکا در کافه خبر به بررسی تحولات سرنوشت ساز میان ایران و آمریکا و ماهیت تنش میان این دو کشور پرداخته است.
خبرآنلاین در روزهای پایانی سال گذشته میزگردی با حضور کیهان برزگر، ابراهیم متقی و محمدرضا مرندی برای بررسی روابط ایران و آمریکا در سال 90 تشکیل داد. انتشار سخنان معاون بین الملل مرکز مطالعات خاورمیانه، بخشی از این میزگرد است. مشروح سخنان دیگر اعضای این نشست را در روزهای آتی خواهید خواند:
در ابتدای بحث جا دارد مروری کوتاه بر روابط ایران و امریکا در دهه هشتاد شمسی داشته باشیم. اکنون در روزهای پایانی این دههایم اما چه فراز و فرودهایی در این دهه روابط تهران و واشنگتن را تحت تاثیر قرار داد؟
در ارزیابی کلی از دهه 1380یا 2001 تا 2011 باید گفت چالشهای جدیدی به روابط ایران و امریکا وارد شده است اما از یک نگاه واقع گرایانه فرصتهایی هم ایجاد شده است. این فرصتها عمدتا در چارچوب موضوعاتی است که در روابط دو کشور سبب نزدیکی دو کشور شدند. تا جایی که در حوزه بحرانهای منطقهای به ویژه در مورد عراق دو کشور سه دور مذاکرات مستقیم داشتند و در حوزه مسائل هستهای ایران هم چندین بار در مذاکرات ژنو دور میز مذاکره نشستند که در آینده هم ادامه خواهد داشت. البته ویژگیها و عمق مسائل دو طرف از جنبههای ایدئولوژیک و استراتژیک به گونهای است که همچنان دو کشور را در مقابل یکدیگر قرار میدهد.
در آغاز دهه، امریکا فرصت گرانبهایی را از نزدیکی به ایران از دست داد. این فرصت گرانبها ناشی همکاری ایران در افغانستان بود که میتوانست فضای استراتژیک خوبی را در روابط ایران و امریکا بوجود آورد اما حال و هوای واشنگتن و حکومت جرج دبلیو بوش در سایه فضای شدید ایدئولوژیک ناشی از استراتژی نئومحافظه کاران که اساسا معتقد بودند که در افغانستان پیروز شدند و دیگر نیازی به ایران ندارند، به گونهای پیش رفت که امریکا را در مقابل ایران قرار داد. بحث "محور شرارت" در این فضا علیه ایران مطرح شد که همچنان به عنوان موضوعی ایدئولوژیک در روابط دو طرف وجود دارد. به نظر من آن بیانیه جرج بوش آنقدر شدید و نامناسب بود که به ایرانیها این فرصت را داد که دشمنی عمیق امریکا با ایران را مجددا در یک نقطه عطف تاریخی دیگر بسیار جدی بگیرند. این مساله در طول این دهه که در اواخر آن قرار داریم، کاملا فضای روابط دو کشور را تحت تاثیر قرار داد. البته باید گفت که ایدئولوژی نئو محافظه کاران عمدتا در منطقه خاورمیانه بر این اساس قرار داشت که امریکا قدرت نامحدودی دارد و می تواند هر کاری که می خواهد انجام دهد.
تحولات سراسر این دهه مانند بحران عراق و مسائل لبنان در سال 2006، مساله غزه در سالهای 2008 و 2009 و در هفتههای اخیر، تحولات جهان عرب همگی نشان میدهند که جایگاه و نقش امریکا به گونهای توسط روندهای سنتی به چالش کشیده میشوند. این مسائل امریکا را ملزم میکند که به ویژگیهای منطقهای بحرانها و مشکلات توجه بیشتری کند.
با یک نگاه واقع گرایانه به تضادها و چالشها در روابط ایران و امریکا در دهه 80، به نظر میرسد که نقش ایران را در روابطش با امریکا افزایش یافته و این افزایش نقش طبعا تاثیرات منطقهای هم به دنبال داشت. این تاثیرات منطقهای باعث شد که امریکا برای اولین بار به فکر آن باشد که برای مهار و مدیریت قدرت و نقش منطقهای ایران با این کشور وارد گفتوگوی مستقیم شود.
به نظر من چهار تحول مهم بوده است: اول، جنگ 2003 امریکا علیه عراق. چرا که برای اولین بار ایران توانست نقش منطقهای خود را از طریق حضور فعال در عرصه منطقه افزایش دهد. دوم، جنگهای لبنان و غزه بود. سوم برنامه هستهای ایران که گرچه بحران را در فضای روابط دو کشور افزایش داد، اما بازهم زمینههای فرصتسازی را برای اولین بار در روابط دو کشور ایجاد کرد. چهارم، تحولات جهان عرب که اکنون هم جریان دارد.
با نگاه واقعبینانه همه این مسائل باعث شدند که امریکاییها بپذیرند که ایران در منطقه دارای نقش و نفوذ زیادی است. این مساله امریکاییها را به فکر مذاکره با ایران انداخت. البته همچنان گروههای تندروتر در درون حکومت امریکا معتقدند که نباید با ایران وارد مذاکره شد. چراکه در این صورت تکلیف استراتژیهای سنتی سیاسی- امنیتی امریکا چه خواهد شد، مثلا تکلیف روابط امریکا با متحدین سنتی درجهان عرب به خصوص در حوزه خلیج فارس چه خواهد شد، تکلیف روابط با رژیم اسرائیل چه میشود و حتی روابط با ترکیه و سایر کشورهایی که در طول دهههای گذشته روابط باثباتی با امریکا برقرار کردند و محور اصلی این روابط هم نوعی دشمنی یا رقابت با ایران بوده هم مورد سوال قرار می گیرند. به این ترتیب تعریف نوع جایگاه ایران در استراتژیهای آینده امریکا در خاورمیانه در صورت پذیرش نقش ایران در منطقه خود یک چالش جدی برای استراتژیست های آمریکایی است.
در روزهای پایانی دهه 80 مسائل و مشکلات ایران و امریکا ترکیبی از مسائل و تضادهای ایدئولوژیک و استراتژیک است. تضادهای ایدئولوژیک از زمان انقلاب اسلامی وجود داشتهاند اما تضادهای استراتژیک جدید هستند و در چارچوب موضوعاتی است که به ایران در درون منطقه نقش میدهد. این افزایش نقش طبیعتا ایران و امریکا را رو در روی یکدیگر قرار میدهد. به همین دلیل در طول یک دهه گذشته انواع تمهای جدید مورد بحث قرار گرفت. یکی از این تمها وجود "جنگ سرد جدید" میان ایران و امریکا در منطقه خاورمیانه است و اینکه دو طرف بلوکها و ائتلافهای مستقل سیاسی-امنیتی خود را دنبال می کنند، یعنی ایران رئیس بلوک مقاومت و امریکا رئیس بلوک سازش است. این ادبیات نشان میدهد که امریکاییها به گونهای حضور ایران در منطقه را در قالب یک رقابت استراتژیک در نظر میگیرند. یا برای اولین بار مساله ضرورت "گفتوگوهای استراتژیک" میان ایران و امریکا مطرح شد. این دیدگاه در امریکا نگاه مثبتی به برقراری روابط با ایران دارد و تلاش دارد به حکومت بقبولاند که ایران یک قدرت منطقهای است. ارزش استراتژیک ایران باعث میشود که امریکا با این کشور وارد گفتگوی مستقیم شود. این نه به این معناست که الزاما ایران و امریکا با هم دوست شوند بلکه به این طریق امریکا میتواند ایران را مهار و مدیریت کند.
تم دیگری که در ادبیات امریکاییها طی این دهه بسیار مورد توجه قرار گرفت، بحث "توازن قوا" است. از دیدگاه استراتژیستهای واقعگرای آمریکایی، توازن قوا در درون منطقه خاورمیانه میان بازیگران اصلی ضامن امنیت و منافع ملی امریکاست. این موضوع به برنامه هستهای ایران و ضرورت حفظ توازن قدرت در منطقه مرتبط است. به همین دلیل برنامه هستهای ایران برای امریکا به عنوان یک چالش برای توازن سنتی قوا به حساب میآید.
همه موضوعات فوق نشان میدهند که امریکاییها حضور و افزایش نقش منطقهای ایران را به گونه ای جدی گرفته اند و تلاش دارند این موضوع را به چالش بکشند یا مدیریت کنند. این چالش ها هم جنبه های ایدئولوژیک دارند و هم استراتژیک. بر اساس همین منطق بود که باراک اوباما در ابتدای حکومتش آمد و گفت که دیگرنمی توان نقش ایران را نادیده گرفت. اما ساخت قدرت و سیاست محافظه کار امریکا همچنان به اوباما اجازه نمی دهد که ایران را به عنوان یک قدرت منطقه ای در نظر گیرد. البته بنظرم واقعیت های منطقه ای در نهایت آمریکا را مجبور به پذیرش نقش ایران خواهد کرد.
اعتقاد من این است که با تحولات جدید در جهان عرب نقش ایران افزایش پیدا کرده است که با یک نگاه مثبت، یک نقطه عطف دیگرد در روابط ایران و امریکا به حساب میآید چرا که دوباره یکسری موضوعات استراتژیک منطقهای در زمینه دامنههای نقش و نفوذ در روابط دو طرف وارد شدهاند.
ایران در مدیریت افغانستان نقش جدی داشت. در سلسه نشستهای امنیتی مربوط به عراق هم ایران توانست با توجه به تسلطش بر مسائل عراق و رابطه با کردها و شیعیان این کشور، به مدیریت امنیت منطقه کمک کند. اما ایران نفعی هم از این همکاری هایش با امریکا برد یا صرفا یک متضرر بود؟
اساس اینکه ایران در افغانستان و عراق با امریکا همکاری کرد به دو دلیل بود. در افغانستان، طالبان گروهی بود که از لحاظ ایدئولوژی، یعنی اندیشههای وهابی و ضد شیعی، با ایران دشمنی داشت و به لحاظ امنیت ملی و ایجاد بیثباتی در منطقه هم ایران را تهدید میکرد. نقطه اوج این تهدید هم به شهادت رساندن دیپلماتهای ایرانی بود که همچنان روابط ایران و طالبان را تحت تاثیر قرار داده است.
از آن زمان به بعد روابط ایران و طالبان دچار تنش جدی و عمیق شد. اما چرا ایران به امریکا کمک کرد؟ پاسخ این است که ایران تلاش کرد از فرصت پیش آمده استفاده کند. هر بازیگر منفعت گرا، عقلانی و واقع گرایی طبیعتا از فرصتها استفاده میکند تا دشمنان خود را از میان ببرد. اما انتظار ایران از این همکاری با امریکا برآورده نشد.
در عراق هم وجود رژیم بعثی صدام منافع ایران را تهدید می کرد، بر این اساس دلیل اصلی همکاری ایران و امریکا در عراق و افغانستان مسائل استراتژیک و امنیت ملی کشور بود. در مورد عراق هم ایران توقع داشت به لحاظ داشتن نقش در حوزه سیاسی- امنیتی به منافع و اهاف ملی و امنیتی خود برسد که محقق نشد. یعنی زمانی که امریکا صدام حسین را سرنگون کرد خود به بزرگترین تهدیدگر از حوزه عراق برای ایران تبدیل شد. به عبارت دیگر، موضوعات مربوط به تهدیدان فوری ایدئولوژیک و امنیت ملی در آن زمان با کمک ایران و حل و فصل شد و ایران با حذف طالبان و صدام حسین منتفع شد اما انتظار ایران در خصوص افزایش نقش منطقه ای اش محقق نشد و تهدیدات سنتی هم دوباره در حال مطرح شدن هستند. اول اینکه امریکا خود به جای طالبان و حکومت صدام تبدیل به تهدیدگر شد و دوم اینکه در شرایط جدید و اخیر مسائل امنیت ملی و ایدئولوژیک با استراتژی های امریکا برای تامین منافع ملی خود، در حال بازگشت است. طالبان در حال بازگشت است و هیچ چشم اندازی از تصورافغانستان بدون طالبان وجود ندارد. صحبت از مذاکره با طالبان است و طالبان بازهم به مساله امنیت ملی امریکا تبدیل شده، یا بحث ایجاد پایگاههای نظامی آمریکا در افغانستان مطرح است. در عراق هم همین طور است؛ چشم انداز ثبات و امنیت در این کشور چندان روشن نیست گرچه عراق بسیار متحول شده است. همه اینها دوباره بحث وجود تهدیدهای ایدئولوژیک و امنیت ملی ایران را به ذهن متبادر میکنند.
در موضوع بحرانهای منطقهای نقطهای است که به آن "ایجاد تضاد استراتژیک جدید" میگویم. ایران انتظار داشت که نقش و جایگاه منطقهایش افزایش پیدا کند اما درست یک بازیگر قدرتمند خارجی یعنی آمریکا در اینجا میخواهد نقش ایران را به حداقل برساند. بنابراین تضاد اصلی، تضاد استراتژیکی است که میان ایران و امریکا وجود دارد و چالش همچنان ادامه مییابد چرا که دو طرف نگاه رئالیستی به نقش و حضور یکدیگر در فضای امنیتی منطقه دارند.
با توجه به شرایط اخیر جهان عرب چه پیشبینیای از تغییر روابط یا چالشهای ایران و امریکا در بحث هستهای و نقش منطقهای ایران در سال 90 دارید؟
به نظرم "تعامل رقابتی" در روابط دو کشور افزایش خواهد یافت. در بحث هستهای مشکل اصلی این است که امریکا میخواهد موضوع را به صورت برد- باخت ببیند. برد را برای خود و باخت برای ایران. امریکاییها ضرب المثلی دارند که میگوید: ما در حوزههای رقابت استراتژیک با قدرتهایی مقابل خود وارد معامله نمیشویم.
یکی از بزرگترین چالشهای برنامه هستهای ایران این است که امریکا برنامه هستهای را با تم "تسلیحاتی" و "بازدارندگی" میبیند. این درست در مقابل رویکرد ایران با تم انرژی "صلح آمیز" هستهای است. در اینجا واشنگتن به نوعی وارد بازی سیاه و سفید شده است. یعنی از زمانیکه با این تم برنامه هستهای را تعریف کرده، به همان اندازه توقعات گفت و گو را در نزد افکار عمومی و کنگره امریکا بالا برده بطوریکه نمیتواند از آن برگردد.
امریکاییها همین اشتباه را در مورد افغانستان هم انجام دادند به این معنا که موضوع را به صورت سیاه و سفید دیدند. جنگ با طالبان را تبدیل به جنگ مقدس مبارزه با تروریسم جهانی کردند در حالیکه از پس آن بر نمی آیند. همه می دانند که جنگ افغانستان نمی تواند برنده ای داشته باشد و بر همین اساس است که امریکایی ها بدنبال مذاکره با طالبان هستند.
دیدن موضوع به صورت برد- باخت قدرتی را هم به طالبان داده است که آنها هم مبارزه با امریکا را به جنگی مقدس تبدیل کرده و برای ادامه جنگ فرصت سازی کنند. در واقع طالبان و امریکا از لحاظ ایدئولوژیک در برابر یکدیگر قرار گرفته اند در حالیکه اشتباه است. امریکایی ها آنقدر توقع افکار عمومی خود را افزایش داده اند که اکنون نمی دانند چه پاسخی به شرایط موجود بدهند. طالبان در حال بازگشت است و امریکا در جنگ شکست خورده است.
در عراق هم همین وضع است. ورود به جنگ با صدام حسین مبارزه با ایدئولوژی القاعده و تروریسم جهانی بود. آنها گفتند که عراق تسلیحات شیمیایی دارد و ممکن است آن را در اختیار القاعده قرار دهد و این گروه ممکن است امنیت منطقه و جهان را به خطر بیندازد و در نهایت امنیت لیبرال- دموکراسی در مخاطره قرار گیرد. این یعنی اتصال امنیت خاورمیانه به امنیت جهان با یک بازی ایدئولوژیک.
معتقدم که اوباما درگیر این بازی ایدئولوژیک است که نئومحافظه کاران ایجاد کردند و همه چیز را سیاه و سفید میبینند. برنامه هستهای ایران هم همین طور است. به همین دلیل است که امریکایی ها این برنامه را در یک بازی برد- باخت تعریف کرده اند و اکنون نمی توانند از آن خارج شوند. طبیعی است که اگر قرار باشد برنامه هسته ای ایران به جایی برسد، امریکایی ها اول باید برداشت خود را تغییر دهند و به این نتیجه برسند که برنامه هسته ای ایران باید در چارچوب بازی برد- برد دنبال شود و به خواسته های مشروع ایران توجه شود.
در استراتژی برد- برد دو طرف به نوعی تعادل در تقاضاهای متقابل می رسند. این تعادل چنین است که اگر امریکا و جامعه بین المللی نگران آن هستند که برنامه هسته ای ایران تسلیحاتی نشود، می توانند مسئله نظارت های بین المللی را مطرح کنند. اما در کنار خواسته ایران یعنی غنی ساز ی اورانیوم در داخل به عنوان حق ایران در ان پی تی هم باید پذیرفته شود. تعادل میان این دو فاکتور را بازی برد- برد می نامند.
این راه حل مساله هستهای ایران است و اعتقاد دارم که امریکاییها مقاومت میکنند اما در نهایت مجبور میشوند که آن را بپذیرند چراکه برنامه هستهای ایران منطق مشروعی دارد که امریکا نمیتواند آن را نادیده بگیرد. بر این اساس مساله اصلی در برنامه هستهای ایران پذیرش این نقطه تعادل است.
امریکاییها در مقاطعی در دهه 2000 در موقعیت نظامی برتر در منطقه حاضر بودند و معتقدند بودند قادر به انجام هر کاری هستند اما از 2011 به بعد باید به همه خرابکاریهایی که در منطقه در طول دهه 2000 انجام دادند پاسخ دهند. از عراق قرار است تا آگوست 2011 نیروهای خود را خارج کنند و از افغانستان هم باید تا تابستان 2014 خارج شوند. بر این اساس امریکایی ها در موضع تدافعی قرار دارند و باید فکر کنند چگونه نیروهای خود را از منطقه خارج کنند و وضعیت منطقه بعد از خروج چه خواهد شد. آمریکا نمی تواند دوباره موقعیت نظامی گرفته و وارد جنگی دیگر شود.
و تا زمانی که امریکا در موقعیت تهدید نظامی نباشد هیچ کشوری در منطقه از حرف آنها پیروی نخواهد کرد چراکه اکنون امریکا نه قدرت نرم دارند و نه قدرت سخت چون هر دو را با شکست در بحران های منطقه تا حدود زیادی از دست داده اند.
به اعتقاد من در موضوع برنامه هستهای از سال آینده ما شاهد یک نقطه عطف خواهیم بود. همان طور که چالش دو طرف پیش میرود و دو کشور واقعیتهای گفت و گو با یکدیگر را میپذیرند، مساله تحریم ها علیه ایران هم مطرح است که به نوعی میتواند زمینههای ورود به گفتگو های مستقیم را فراهم کنند. یعنی اگر دامنه تحریم ها گسترده تر شوند می توانند به لحاظ اقتصادی تاثیراتی به جا گذارند. اما نتیجه بهرحال بستگی به تقویت انسجام ملی داردو اینکه چه قدر در ایران گروه های سیاسی برنامه هسته ای را به عنوان یک موضوع استراتژیک و ملی در نظر گرفته و سعی کنند هزینه ها و فایده های را مد نظر قرار دهند.
به اعتقاد من برنامه هستهای ایران یک موضوع کاملا استراتژیک است و باید به آن توجه خاص شود. بنابر این در مساله هستهای ایران ضمن ادامه چالشها در سالهای آینده، ایران و امریکا وارد تعامل رقابتی میشوند و یکسری واقعیتها را میپذیرند. معتقدم که اکنون امریکاییها به این نتیجه تقریبا رسیدهاند که باید به گونهای واقعیت غنی سازی در ایران را بپذیرد. به نظر میرسد که این مساله در داخل امریکا رفته رفته پذیرفته میشود اما آنها میخواهند به گونهای نظر افکار عمومی و گروههای قدرت در امریکا را با این واقعیت سازگار کنند. از این مهمتر چگونگی مدیریت شکل جدیدی از پروتکل الحاقی است. پروتکل الحاقی فعلی از نظر امریکا مربوط به دهه 1990 و دورانی است که چندان آشنایی با نحوه بکارگیری آن نبود. یعنی کارشناسان متخصص وجود نداشت و اینکه بسیار کلی است که میتوان از آن تفسیرهای متفاوت داشت. لذا آنها تاکید دارند که باید پروتکل الحاقی تعدیل شده تنظیم شود.
فکر میکنم چانه زنی برروی این مساله و تاکید اصلی بر "رقابت تعاملی" میان دو طرف و پذیرفتن واقعیتها به صورت مرحلهای است.
شما چه تصویری از آینده روابط ایران و امریکا در سایه تحولات اخیر جهان عرب دارید؟
موضوع دوم مسائل اخیر جهان عرب است. معتقدم که تحولات جهان عرب صد در صد به نفع ایران بوده است. اما از یک نگاه واقع بینانه باید مطمئن بود که امریکایی ها و اسرائیل بیکار نخواهند نشست که ایران از فرصتهای ایجاد شده استفاده کرده و بر موجهای ایجاد شده در جهان عرب سوار شود. لذا اقدام هایی را از هم اکنون آغاز کردهاند. البته اسرائیل بی ترددی بازنده این تحولات است اما امریکاییهای صد در صد بازنده نیستند. چراکه آنها در سیاست خارجی خود فاکتورهایی مانند دموکراسی، نقش طبقه متوسط و تکنوکرات، لیبرالیسم و ... دارند که البته زمینه های پذیرش هم در منطقه و جهان عرب دارند و میتوانند آنها را باز تعریف کرده و در حکومت سازی جدید در خاورمیانه به کار ببرند.
امریکاییها سعی خواهند کرد میراث حکومتهای سابق را در خاورمیانه حفظ کنند که البته واقع بینانه نیست. نکته این است که فضای جدیدی در روابط ایران و جهان عرب بوجود خواهد آمد. در این فضای جدید اگر ایران نتواند روابط خود را با حکومت مصر پس از مبارک بازتعریف کند، جریان های امریکایی و اسرائیلی این توان را خواهند یافت که مسائل را تحت تاثیر قرار دهند.
به عنوان مثال در روند صلح اعراب و اسرائیل که ایران یکی از بازیگران جدی است. یکی از چالش هایی که مردم و گروهای سیاسی مصر برای مبارک ایجاد کرده بودند این بود که مبارک نقش مصر را در روند صلح اعراب و اسرائیل آنقدر غیر فعال کرده بود که این کشور عملا به یک بازیگر محافظه کار و بی تاثیر تبدیل شد. مهمترین خواسته حکومت جدید مصر و مردم این کشور این خواهد بود که مصر نقش فعال سابق خود را در روند صلح اعراب و اسرائیل بدست آورد.
بی تردید در این جا امریکا و اسرائیل بی کار نخواهند نشست که مصر و ایران را در برابر هم قرار دهند چراکه ایران رویکرد جدی در موضوع صلح اعراب و اسرائیل دارد و مصری ها هم می خواهند مجددا فعال شوند. این مسئله می تواند یک زمینه رقابت میان دو کشور در آینده باشد.
از همین رو به لحاظ سیاسی و گرفتن فضای استراتژیک، ایران باید سریع عمل کرده و روابط خود را با حکومت جدید مصر بازتعریف کند. در یکسری از تم های منطقه ای مانند برنامه هسته ای ایران هم پتانسیل رقابت منطقه ای وجود دارد. در این مورد هم امریکایی ها بی کار نخواهند نشست. اگر یک حکومت ملی در مصر روی کار آید به گونه ای می تواند برای برنامه هسته ای ایران هم چالش برانگیز و هم مکمل و همکاری ساز باشد. در اینجا مصری ها به گونه ای همیشه سعی کرده ان ابتکار خلع سلاح منطقه ای را که ایران اولین بار در 1974 مطرح کرد به خود نسبت دهند. بدور کلی در موضوع خلع سلاح و روند صلح آمیز فعالیت های هسته ای، دیدگاه مصری ها به دیدگاه ایرانی ها بسیار نزدیک است. البته از آن رو که این برنامه توان هسته ای رژیم صهیونیستی را به چالش می کشد.
بنابراین تحولات اخیر جهان عرب بی تردید یک فرصت است. البته اگر جمهوری اسلامی ایران از این فرصت استفاده کرده و روابط خود را با حکومت های جدید در جهان عرب بازتعریف و مدیریت کند. در غیر این صورت نیروهای مخالف و دشمنان ایران در منطقه تمام تلاش خود را خواهند کرد که از افزایش نقش و نفوذ منطقه ای ایران در منطقه خاورمیانه ممانعت به عمل آورند. به این ترتیب ایران باید نگاه سریع استراتژیک به نوع برخورد با تحولات اخیر جهان عرب داشته باشد.
به این ترتیب تحولات منطقه تاثیر خاصی بر روابط ایران و امریکا خواهد گذاشت؟
به اعتقاد من تعامل ایران و امریکا به سوی رقابت میرود. به عنوان مثال نقش و نفوذ هر یک در تحولات جهان عرب به رقابت کشیده میشود. در حوزه برنامه هستهای هم ایران بر موضع خود یعنی ادامه غنی سازی اورانیوم در خاک کشور تاکید میکند و امریکاییها هم همچنان آماده پذیرش این مساله نیستند چراکه باور دارند تحریمها علیه ایران جواب خواهد داد.
تا زمانی که سرعت غنی سازی ایران بالا نیست، بنابراین فعالیتهای هستهای ایران تهدید جدی امنیتی برای امریکا نیست. از دید امریکا، ایران تا سال 2014 به تسلیحات اتمی دست پیدا نمیکند. اگر تهدید فوری نباشد بی تردید واشنگتن خواهان ادامه تحریمهای علیه ایران خواهد بود. مساله تحریم هم برای ایران چالش برانگیز خواهد بود.
معتقدم که برگ برنده ایران همچنان سرعت غنی سازی اورانیوم است. اگر آنها احساس کنند این روند در ایران متوقف شده است، طبیعتا تحریمها را ادامه خواهند داد. چون زمان به نفع آنها نیست. به هر حال دو کشور بر روی خواستههای خود ایستادگی دارند و بر همین اساس نوعی تعامل رقابتی برای کنار زدن یکدیگر میان ایران و امریکا جریان دارد.
/111114
نظر شما