۴۳ نفر
۶ اردیبهشت ۱۳۹۹ - ۱۰:۰۰

داستانک رمضان ۱ / قول

محمدرضا مهاجر
داستانک رمضان ۱ / قول

دست‌کشش را در آورد .ماسک را هم از صورتش برداشت. با مچ دست قمقمه‌ی ضدعفونی‌کننده رافشار داد و دست‌های‌ش را به هم مالید.

از  توی نعلبکی، کنار استکان چای یخ کرده  یک خرما برداشت و انداخت توی دهانش.

یاد ماه رمضان پارسال افتاد . به دخترش قول داده بود با هسته‌های خرما برای‌ش گردن‌بند درست می‌کند. چشم‌های‌ش تر شد.

گوشی اش را از جیبش درآورد که قول انجام نداده پارسال را دوباره به دخترش بدهد. هنوز شماره را نگرفته بود که شنید: «خانم دکتر فتحی، هرچه سریعتر ،آی‌سی‌یو...»

۲۴۱۲۴۱

کد خبر 1380806

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 3
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • IR ۱۰:۰۳ - ۱۳۹۹/۰۲/۰۶
    2 4
    قشنگ بود
  • US ۱۱:۲۹ - ۱۳۹۹/۰۲/۰۶
    3 2
    اینکه قصه رمضان رو با پزشکان شروع کردید شروع خوبیه
  • IR ۱۲:۵۹ - ۱۳۹۹/۰۲/۰۶
    4 2
    فکر کردم قهرمان داستان تو زندان بوده . خط آخر ...آخه این فضا برای پزشک؟

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین