شمس لنگرودی شعر زیر را به مناسبت سال 1390 شمس و فرا رسیدن بهار سروده است.

این بره شیرین
این بره شیرین
که فروردین نام اوست
دیدم چگونه دو ماهی او را حمل می کنند
و بیرون خانه ما می گذارند
این بره شیرین که دور دهانش نور رسته است
و مثل چراغ های دریایی بع بع در گلویش برق می زند
راه می رود و فصل ها صف کشیده به دنبالش می دوند
این بره که چشمانش سبز ، کفلش سفید ، کف پایش قرمز است
شیرهای دریایی زمستان را دور می زنند
بر سر راهش می نشینند و به رهگذران فندک می فروشند
بعد خانه هامان را می بینیم که چقدر روشن می شوند
با دسته گلی که هوا در جیب کتش می گذارد
چقدر زخم بر زخم می نهادیم و ثمری نداشت
شب باید می گذشت
انگار هیچ چراغی قادر به پایان بردن شب نیست
شب باید می گذشت
ما فقر را دیده ایم
سوار اتوبوسی مخفی در خیابان ها می گشت
سم به صورت بچه ها می پاشید
و النگویی دستش بود که برق می زد
و سر آدم ها را می ربود
دلداری مان بده سال نو
ما فقر را دیده ایم
یخ در کف گرفته بر صورت ما می کشید
زرافه آفتاب
که تاریکی نامت را از یادت برده است
و گمان می کنی که اسمت سنجاب است
و میان علف دنبال غذا می گردی
خورشیدی تو
با جوراب ناب طلایی که دست خدایی بافته است
خورشیدی تو
و هزاران سال طول می کشد تا برگردی
و صورت سنجابی را ببینی
دلداری مان بده سال نو
زیر پلک این بره پر از آسمان است
راه می رود
و تکه تکه
هوا ، برگ ، سایه در جاده فرو می ریزد
و کسی پیروز است که
بلند می شود
راه می افتد
می بیند
و فروردین را به خانه خود می برد

14141

کد خبر 138783

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 7 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 5
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بدون نام IR ۱۱:۳۸ - ۱۳۹۰/۰۱/۰۵
    0 1
    این شعر بود اونوقت؟!
  • بدون نام IR ۲۱:۱۵ - ۱۳۹۰/۰۱/۰۵
    0 1
    به این می گویند توهم ِ یک شعر
  • ابوالحسن IR ۰۸:۴۳ - ۱۳۹۰/۰۱/۰۶
    0 1
    راستشو بخواهی خیلی بدم اومد از این نوع شعر ...یاد سهراب ونیما وحافظ وسعدی گرامی
  • بدون نام IR ۱۷:۱۷ - ۱۳۹۰/۰۱/۰۷
    0 0
    میشه دوستانی که میگن این شعر نیست یا توهم شعر است!!! اول شعر را تعریف کنند؟ یک شعر چه المانها و خصیصه هایی باید داشته باشه که تو این نوشته جایشان خالیست؟! سهراب را تعریف کنید لطفا"!!! نیمارا!!! دست کم توهم را تعریف کنید و بعد به شاعری اینچنین ( که نیازی به توضیح ندارد) توهین کنید. ظاهرا" ما ایرانیها هنوز حتی تصمیم به درک اطراف و اطرافیان تصمیم به اندیشیدن و ...نگرفته ایم و مرکز هستی کماکان همان "خود" است و بس. دلداریمان بده سال نو!
  • میم میم راد IR ۲۱:۰۷ - ۱۳۹۰/۰۱/۰۸
    1 0
    این شگفتی بزرگیست که شمس لنگرودی ما را دچارآن کرده...جوانه ای که از جان پیر ما جوانی می کند... دس مریزاد مرد !