تعدادی از ما، آن روز به بیروت فکر میکردیم، به حادثهای که سرنوشت صدها انسان را تغییر داده، فقدانهایی تراژیک رقم زده و خاورمیانه را با بحرانی تازه مواجه کرده است. سابقه دوستی با زوج سوری، احساس من درباره این فاجعه را عوض کرد. تصویری که از بیروت و لبنان داریم اغلب محصول رسانههای داخلی و خارجی است و بیشتر، رنگ و بوی سیاسی دارد. همانطور که سوریه را با داعش میشناسیم و ویرانی عظیمی که در این سالها بر زندگی مردم این کشو ر، آوار شد. گویی پیش و پس از این جنگها، چیزی وجود ندارد.
برای ما که در حوزه رسانه و بویژه سینما فعالیت میکنیم، درک این نکته ساده است که تصاویر و رسانهها چگونه توجه و تمرکز افکار عمومی را نسبت به پدیدهها تغییر میدهند و جهتدهی میکنند؛ اما شاید مردم متوجه این موضوع نباشند که سریالها و فیلمها، انگارههایی برای آنها ساختهاند که حتی میتواند حسشان نسبت به مرگ یا رخدادهایی عظیم از این دست را تحت تأثیر قرار بدهد.
بههمین دلیل مردن آدمها در خاورمیانه، عادی بهنظر میرسد و یک اتفاق تکراری است که حتی ارزش چند دقیقه فکر کردن ندارد، اما حوادثی بسیار کوچکتر در اروپا میتواند ماهها ذهن و احساس ما را درگیر کند.
در اینکه رسانههای غربی، ما را آنگونه که میخواهند یا میپسندند نشان میدهند شکی نیست، اما اینکه ما در خاورمیانه دوست داریم با چه عناصر و نمادهایی شناخته و معرفی شویم، بحثی دیگر است. با نزار قبانی؟ غاده السمان، آدونیس، محمود درویش، نادین لبکی، عباس کیارستمی؟ اصغر فرهادی، احمد شاملو، سیمین بهبهانی یا... زندگی ما در خاورمیانه زیر سایه سنگین سیاست است و افسوس که سیاست، عواطف انسانی را مختل کرده است. ما هم مثل خاورمیانه، مظلومیم و درک نشده. دور از هم، اگرچه یک پیکر واحدیم.
۲۴۱۲۴۱
نظر شما