مهسا بهادری:«روزهای آبی» سریال این روزهای تلویزیون که از شبکه پنج ساخته میشود و در عین درام بودن رگههایی از طنز هم در آن به چشم میخورد، سریالی که محمدرضا حاجی غلامی کارگردانی آن را برعهده گرفته و برخلاف «پدر پسری» که اثر قبلی اوست، سعی کرده تا داستان متفاوتتر را به تصویر بکشد و به قول خودش سریال آپارتمانی نسازد به بهانه پخش «روزهای آبی» و خروج اکبر عبدی از سریال به گفتوگو با این کارگردان پرداختیم که در ادامه میخوانید.
داستان سریال «روزهای آبی» روایت افرادی است که در دو سطح مرفه و متوسط گذران زندگی میکنند که اتفاقا زندگیشان هم در روستا است، میتوانیم بگوییم هدف اصلی این سریال ترویج و تشویق افراد به مهاجرت معکوس است؟
این موضوع جزو سیاستهای اصلی سریال بود اما نمیخواستیم که این موضوع به صورت مستقیم مطرح شود، بلکه قرار بود داستانهایی به صورت اپیزودیک در فضای ساده روستا ساخته شود تا حال و هوای آن فضا نمایش داده شود.
قصد داشتید که با نشان دادن فضای ساده روستا، به موضوع مهاجرت هم اشاره کنید، اما اگر به شما بگویند بروید در روستا زندگی کنید، حاضرید این کار را انجام دهید؟
مهاجرت معکوس هم باید حساب شده باشد، به همین دلیل است که مستقیم به این موضوع اشاره نکردیم و این نوع مهاجرت را در دو قسمت سریال هم نقد کردیم. هدف ما این نبود که این سبک از مهاجرت را تبلیغ کنیم، فقط قصد داشتیم با نشان دادن فضای آرام روستا، جرقهای در ذهن مردم به وجود بیاوریم.
تلویزیون کار کمدی کمتر میسازد چون افرادی مانند آقای عطاران که یک دوره با تلویزیون همکاری داشتند، دیگر در تلویزیون نیستند
روستایی که سریال در آن ساخته شده است، جایی تخیلی به نام نورآباد است و هیچ لهجهای هم در سریال وجود ندارد، چرا سریال را در یک مکان واقعی مثل شهر خودتان یزد نساختید و چرا از هیچ لهجهای در سریال استفاده نکردید؟
من خیلی دوست داشتم که سریال را در شهر خودم، یزد بسازم، اما طرح اولیه این سریال نوشته شده بود و بافت کویری اجازه نمیداد که سریال به یزد انتقال پیدا کند. نکته دومی که درباره لهجه در سریالها وجود دارد این است که به جز چند سریال خاص و معروف مانند «پایتخت» و «نون.خ» که هرکدام با فرهنگ و لهجه یک منطقه خاص ساخته شده است، باقی سریالها ترجیح میدهند که خیلی به این سمت نروند چون ممکن است باعث به وجود آمدن اعتراض بشود، این سریال اگر در یزد ساخته میشد، قطع به یقین لهجه مردم هم یزدی بود اما سیاستهای سازمان در این موارد اینگونه است که وارد نشویم، حتی در ابتدای کار این موضوع مطرح شد که کاش از لهجه استفاده میکردیم اما بعد از آن که متوجه شدیم این سریال مورد استقبال قرار گرفته است و شوخیهایش به نتیجه رسیده این جرئت در ما به وجود آمد، اما برای سریالی که هنوز بازخوردهای آن را نمیدانستیم استفاده از لهجه نسبتا ریسک به حساب میآمد. سیاست اولیه سریال این بود که داستان در ناکجاآباد باشد و لهجه نداشته باشند.

پس از سریال «پایتخت»، استفاده از لهجه در سریال، بیش از پیش در تلویزیون پر رنگ شد و بعد از آن هم سریالهایی مانند «نون. خ» و «نوروز رنگی» به سمت نشان دادن فرهنگهای مختلف حرکت کردند، فکر میکنید نشان دادن سریالهایی که در آن از لهجه استفاده شده، به جذب مخاطبِ بیشتر کمک میکند؟
«پایتخت» و «نون.خ» سریالهایی که لهجه در آن به درستی استفاده شده است استفاده میکنند، سریالهای درستی هستند. قطعا اگر بتوانیم خوب و درست از فرهنگ یک منطقه استفاده کنیم، چون به واقعیت نزدیکتر میشود مخاطبان بیشتری خواهد داشت. سریال «نون.خ» و «پایتخت» هم بخاطر استفاده درست از فرهنگ و لهجه آن منطقه موفق شدند. خودم بر این باور هستم که ما نیاز داریم از سریالهای آپارتمانی یک شکل و تک بعدی به سمت فضاهای متنوع ایران برویم و قصههای متفاوتی را روایت کنیم.
«پایتخت» و «نون.خ» به عنوان سریالهایی که از لهجه استفاده میکنند، سریالهای درستی هستند
قصههای متفاوت با فیلمنامههای قوی نمایان میشود و با کارگرانی خوب هم ساخته میشود، به جز یک تعداد معدود، باقی سریالها فیلمنامههای ضعیفی دارند این در حالی است که در یک بازه زمانی، سازمان صدا و سیما هم فیلمنامههای قویای داشت و هم به سریالهای کمدی، بیشتر میپرداخت، اما بعد از مدتی هم ساخت سریال کمدی و هم سطح فیلمنامهها کاهش پیدا کرد، شما موافق این موضوع هستید؟ دلیل این موضوع چیست؟
چند دلیل وجود دارد که باعث شدهاند ما به این دوره برسیم. دلیل اولش این است افرادی مانند آقای عطاران که یک دوره با تلویزیون همکاری داشتند، دیگر در تلویزیون حضور ندارند. البته این تغییرات بد نیست، چون در یک دورهای بچههای «ساعت خوش»، تبدیل به کمدینهای تلویزیون شدند که همه آنها هم موفق عمل کردند. حالا هم تلویزیون به تولد گروه جوانی مانند بچههای «ساعت خوش» نیاز دارد و این فرصت باید به کمدینهای جوان داده شود. دلیل دومش هم این است که باید از طرحهای کلیشهای در فیلمنامه نویسی فاصله بگیریم و به کارگردانان و نویسندههای جوانتر فرصت دهیم. مدیران باید این ریسک را بپذیرند. نباید طرحها تکراری باشد، من یکی از منتقدین به طرح اصلی سریال «روزهای آبی» هستم، سوژهای که یک خانم از شهر به روستا میرود، کاملا تکراری است. نکته بعدی اینکه در زمینه فیلمنامه باید فرصت مناسب برای تولید بدهیم، به شدت مخالف این موضوع هستم که فیلمنامهها حین ساختن سریال نوشته شوند.
حتلویزیون به تولد گروه جوانی مانند بچههای «ساعت خوش» نیاز دارد و این فرصت باید به کمدینهای جوان داده شود، در واقع تلویزیون کمدینهایی مانند «ساعت خوش» میخواهد
ما نمیتوانیم بنشینیم و از مسئولین و مدیران بخواهیم که فرصت دهند، شاید دلشان نخواهد که فرصت دهند، آن زمان چه باید بکنیم؟
در همه تلویزیونهای دنیا یکسری چهارچوب وجود دارد، اما معتقدم با همین محدودیتها و چهارچوبهای تعیین شده بازهم امکان تولید سریالهای بهتر وجود دارد. باید سریالهایی ساخته شود که دغدغه جوانان است.
سریال «روزهای آبی» دغدغه شما بود؟
طرح کلی داستان دغدغه من نبود اما دوست داشتم که از قالب سریال آپارتمانی خارج شوم و به محیطهای تازه بپردازم که از این لحاظ دغدغه من به حساب میآمد.
درسریال «روزهای آبی» ترکیب دو نسل از بازیگران جوان و پیشکسوت وجود دارد و یکی از همین هنرمندان پیشکسوت، اکبرعبدی است در کنار هم قرار دادن این هنرمندان برای خلق تصویر کار سختی نبود؟
ما چهار گروه بازیگر در این سریال داشتیم که در کنارهم قرار دادنشان، کمی سخت بود، یکی گروه بازیگران پیشکسوت مانند آقای عبدی، گروه بازیگران جوانتر مانند آقای صفاری و خانم جوان، یک گروه بازیگرانی که در این سریال برای اولین بار معرفی میشوند و یک گروه بازیگران بومی استان هستند و در کنار هم قرار دادن این چهار گروه واقعا سخت بود. اما همه به هم کمک میکردند و آقای عبدی تا آنجایی که میتوانستند سر صحنه حضور داشته باشند در کنار ما بودند، اما از یکجایی به بعد بیماری اجازه نداد و توانایی ایشان کمتر شد و نتوانستند کنار باشند اما در هر لحظه که کنار ما بودند تمام توانشان را گذاشتند تا کار پیش برود، در بین آخرین کارهایی ایشان انجام دادند سریال «روزهای آبی» بیشترین میزان حضورشان در تلویزیون بود. از یکجایی به بعد هم ما باید شرایط آقای عبدی را درک و رعایت میکردیم و خروج ایشان هم کمی شکل کار را تغییر داد و بخاطر خروج ایشان پایان قصه را تغییر دادیم.

رفتن آقای عبدی در قسمتهای پایانی، آسیب جدی به کار وارد کرد؟
با توجه به نقش محوری ایشان، قطعا نبودشان به کار آسیب میزند، اما مخاطب شرایط را درک میکند و ما سعی کردیم که شرایط را کنترل کنیم تا آسیب کمتری به کار وارد شود.
وضعیت کرونا در شهرهای شمالی ایران در هر شرایطی نگران کننده بود، چه اصراری بود که سریال در شمال ایران ساخته شود؟ میتوانستید از باغهای اطراف تهران استفاده کنید.
دو نگاه وجود دارد آن هم این است که ما اصلا تولید سریال انجام دهیم یا صبر کنیم تا کرونا تمام شود؟ قطعا اگر سریال تولید نشود، تلویزیون چیزی برای پخش ندارد و همه سریالها را هم نمیتوان در تهران ساخت چون به نظر من فضای بسته و آپارتمانی تهران بسیار خطرناکتر است و تکلیف کرونا هم هنوز مشخص نیست ما نمیتوانیم یک پروژه را بخاطر کرونا چند سال به تعویق بیندازیم و نکته بعدی اینکه زمانی که ما میخواهیم کار را در زمستان آغاز کنیم اطراف تهران سر سبز نیست به همین دلیل با مشکل مواجه میشدیم.
در اینباره بیشتر بخوانید:
◾️سامان صفاری: جای رضا عطاران در تلویزیون، خالی است
◾️سعید آقاخانی: با پرداختن به قومیتها میتوان کارهای جذابی ساخت
۵۸۲۴۵
نظر شما