از همان سالی که اصغر فرهادی با «داستان یک شهر» به شبکه تهران آمد و یا کمی بعدتر سه قست از پروژه «چراغ جادو»ی شبکه اول را ساخت، به خوبی می‌شد حدس زد که فرهادی یک نویسنده - کارگردان جزئی‌نگر، دغدغه‌مند و البته اجتماعی‌ساز است؛ اجتماعی‌سازی که عجیب از آشوب دل واقعیت‌های جامعه خبر دارد.

اول: فرهادی در «جدایی نادر از سیمین» اگرچه با مخاطب در کوچه‌های پر از تعلیق و دلهره «درباره الی...» نمی‌دود اما همچنان نفس او را به قاب نقره چنان می‌دوزد که خیال او از پرسه‌زدن در حوالی فکر و ذکرهای روزمره جدا شود و با دقیقه دقیقه فیلم همراه شود.

البته فرهادی آنقدر درگیر ماجرای شبه‌جنایی و معما گون داستان شده که تصویرسازی یکی از کلیدی‌ترین نقاط فیلم‌نامه را به راحتی از دست می‌دهد.

راضیه ـ با بازی ساره بیات ـ در مواجهه با فاجعه‌ای که در خصوص پدر نادر در شرف وقوع بود، بیش از هر چیزی درگیر تهمت ناروای دزدی شد؛ چه آنجا که به امام حسین(ع) قسم خورد که بی‌گناه است و چه آنجا که بعدها با تاکید بیان کرد «اگر از بچه‌ام بگذرم از تهمت دزدی نمی‌گذرم...» و این همان نقطه کلیدی فیلم‌نامه است که اگرچه برای مخاطب روشن و مبرهن است که او دزدی نکرده و سیمین در ابتدای فیلم، تکلیف آن پول گمشده را روشن کرده اما تظلم‌خواهی راضیه چه می‌شود؟ اصغر فرهادی با همه تیزبینی‌ها و ظرافت‌هایش فراموش می‌کند، دادخواهی این زن معتقد و متقید را که تنها به خاطر یک «تردید» راضی نمی‌شود پولی را که نجاتبخش زندگی‌شان است، قبول کند، چطور تهمت دزدی را به راحتی پذیرفت و برای اعاده حیثیت اش کاری نکرد؟!

دوم: اصغر فرهادی واقعا طرف کدام یک است؛ نادر یا سیمین؟ در پایان فیلم دختر این دو پیش کدام یک می‌ماند؟ ... شاید بگوییم فرهادی پایان فیلم را باز گذاشته تا هر مخاطب، خود انتخابی برای «ترمه» داشته باشد اما با فکت‌هایی که در فیلم وجود دارد، زیاد هم با پایان باز مواجه نیستیم.

فرهادی در تمام طول فیلم - که بیشتر از زاویه دید نادر روایت می‌شود - همواره طرف «نادر» است؛ چه در ابتدای فیلم که ما با یک دعوای زن و شوهری طرف هستیم اما «ترمه» طرف پدر را می‌گیرد با وجودی که می‌داند در آن سوی ماجرا سختی‌ها به اندازه این سو نیست و این داستان در طول فیلم دائم تکرار می‌شود و چه در انتهایی که اصولا دادگاه معنایی ندارد. چرا؟ در ابتدای فیلم علت اصلی مخالفت نادر با سیمین، پدر بیمار اوست که نیازمند مراقبت است. در سکانس پایانی وقتی مشخص شده که پدر فوت کرده است؛ یعنی علت اصلی هم محو شده اما نادر باز هم به خروج از کشور رضایت نمی‌دهد؛ شاید حتی به خاطر لجبازی و مصیبت‌هایی که «سیمین» را مسببش می‌داند. 

این همان نکته‌ای است که فرهادی در زندگی شخصی شدیدا به آن پایبند است و آن را بارها عنوان کرده که هرگز جایی جز ایران را برای زندگی انتخاب نخواهد کرد. برای همین شاید بتوان گفت «نادر» آیینه‌ای از تفکرات فرهادی را هم تصویر کرده است.

در جریان فیلم، «نادر» شخصیتی منطقی، معقول، مغرور و همچنین عاشق خانواده معرفی می‌شود، از سوی دیگر او نشان می‌دهد که «باور دخترش» از هر دادگاه و محکمه‌ای برایش ارزشمندتر است و البته او قانون خودش را هم دارد و معتقد است حرف «غلط» غلط است، از طرف هر کسی که باشد! حتی زمانی که اشتباهات و پنهان کاری های او برملا می‌شود، حتی زمانی که ترفند سیمین برای هزینه کردن مفهوم «ارزش دختر» در برابر چند میلیون تومان، برای نادر به خوبی به هدف می‌خورد، بازهم وقتی نادر به ترمه می‌گوید «اگر فکر می‌کنی تقصیر من بوده یا اشتباه از من بوده به مامانت بگو برگرده!» ترمه این کار را نمی‌کند. ترمه حتی به خاطر پدر، دروغ هم می‌گوید و این جبر عاطفی و یا فطری هرگز برای سیمین اتفاق نمی‌افتد و یا تماشاگر آن را نمی‌بیند، حتی به مصلحت!

بر همین اساس می‌توان گفت دختر در پایان نیز «پدر» را انتخاب می‌کند چرا که نادر با عقل دوراندیش و حسابگر حتی پس از مرگ پدرش باز هم به خروج از کشور راضی نمی‌شود و این یعنی اینکه فرهادی «ایران» را انتخاب کرده و ترمه نیز از آنجا که زندگی با پدر را به عنوان تجربه‌ای سخت اما دوست داشتنی پذیرفته، یحتمل پدر را انتخاب می‌کند؛ به خاطر بیاورید، بعد از دعوای نادر و سیمین که به همراه شدن ترمه با سیمین انجامید، ترمه با گریه به پدر گفت «مامان وسایلش را آورده بود تا بماند...» اینجا باز هم او در پاسخ به انتخابی که پدر ـ نادر ـ برایش گذاشت مجددا طرف پدر را گرفت و به مادر حرفی نزد و تنها با او همراه شد!

از طرفی فرهادی عنوان فیلمش را نیز جالب انتخاب کرده است؛ جدایی «نادر» از سیمین نه جدایی «سیمین» از نادر...گویا می‌خواهد بگوید این نادر است که از سیمین جدا می‌شود؛ در حالی که سیمین درخواست طلاق داده، سیمین بر جدایی مصر است و سیمین در دادگاه ها مشتاق قطع‌شدن حلقه زندگی است اما نادر از سیمین و زندگی او جدا می‌شود...

سوم: فیلم فرهادی با همه تلخی‌ها و شیرینی‌هایش، برای سینمای ما یک طراز فیلمسازی است؛ ضمن آنکه به شدت اخلاقی و از آن بیشتر «وطن‌پرستانه» است. او بستر بسیار بکری برای نیش زدن به نظام قضایی کشور در دست داشته اما چنان با تعهد و منطق، دادگاه‌های شلوغ کشور را تصویر کرده که اگر همه به اصطلاح سینماگران جریان اصولگرایی با هم تصویرسازی از یک دادگاه را بر عهده بگیرند، اینچنین محکم و منطقی از پس کار برنمی‌آیند، نکته‌ای که می‌توانست سنگر حمله به فیلم شود، حالا نقطه اتکای فیلم «ایرانی» فرهادی است و عاملی برای اینکه بسیاری او را فیلمساز حکومت بخوانند. نمایش یک قاضی حرفه‌ای و اخلاق‌گرا بدون تیپ‌سازی شعاری، بدون اطوارهای روشنفکری و لجن‌پراکنی شعارزده، شاهکار فیلم فرهادی است و نظام جمهوری اسلامی برای همین تصویرسازی هم که شده باید قدردان اصغر فرهادی و فیلم بین‌المللی او باشد. 

او البته درباره شرایطی از کشور و جامعه حرف می‌زند که سیمین برای آن می‌خواهد دخترش را از ایران ببرد؛ شرایطی که در طول فیلم برای ما تصویر می‌شود، «دروغ» برای حیات...و این برشی از جامعه امروز ماست؛ دعوا و اخم ندارد که برچسب سیاه‌نمایی بر فیلم بزنیم. بعد هم دوستان دیگر که فضای کار دارند فیلم‌های سفیدنما بسازند و با «فیلم» جواب «فیلم» را بدهند. 

60

کد خبر 154312

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
5 + 6 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 5
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • م.ك IR ۰۷:۱۷ - ۱۳۹۰/۰۳/۰۹
    1 0
    سلام...فيلم خيلي خوب بود ... مطلب حضرتعالي نيز شيوا نوشته شده .. ما به نوبه خودمان قدردان آقاي فرهادي هستيم هم حضرتعالي .... مخلصيم شديدا
  • مترسک IR ۱۱:۱۵ - ۱۳۹۰/۰۳/۰۹
    0 0
    اولش الکی بود بقیه را نخوندم گیر الکی دادی مثل آقای فراستی اوصولی نقد کن
  • بدون نام IR ۱۳:۰۹ - ۱۳۹۰/۰۳/۰۹
    0 0
    خيلي از تحليل هايتان درست نيست، اين چيزها را از كجا درآورديد؟
  • رفيق بي كلك IR ۱۳:۱۵ - ۱۳۹۰/۰۳/۰۹
    0 1
    حاج محسن اين عكست آخرشه. شدي شبيه جوونياي حميدرضا فرخ نژاد. خداييش اين مطلبو خودت نوشتي؟ نه، خداييش خودت نوشتي؟ نه، خودت نوشتي؟؟؟؟ آخه مطلبه خوبي بود!
  • علیرضا IR ۱۰:۲۴ - ۱۳۹۰/۰۶/۲۸
    2 0
    نادر همه جا هم استاد نیست. شرمساریش نسبت به ترمه، پدر ، راضیه و حتی سیمین در اکثر سکانس ها موج میزند. اصولی دارد که در خیلی جا ها لج بازی و بهانه است .مثل شوهر راضیه که بیشتر خوش غیرت است تا با غیرت!