سعید الشهابی:
با وجود گوناگونی روشهای ضد انقلاب می توان گفت که مقوله " گفتگو " کم خطر تر از دیگر روشهای ضد انقلاب برای رویاروئی با انقلابهای عربی نیست. این نیروها چنان در برنامه ریزی خود برای سرکوب وناکام گذاردن قیامهای ملل عرب و یا تغییر مسیر آن دقت می نمایند واز تمامی روشهای قلع وقمع وسرکوب از جمله پول ، اسلحه و فریبکاری استفاده می کنند که می توان گفت ضد انقلاب در بعضی از هدفهای خود موفق نیز شده است. در بعضی موارد این انقلابها بصورت جنگهای داخلی در آمده است ، با اینهمه ضد انقلاب احساس می کند که این انقلابهای همچنان برتر از تمامی آن روشها و عملکردها است.
از جمله ان روشهایی که بارها برای به بن بست کشاندن انقلابیون بکار رفته است ، مقوله "گفتگو" است که در بسیاری از موارد قیامهای مردمی گفتگو مردود شناخته شده است . این مقوله که در ظاهر مثبت بنظر می رسد ، در حقیقت هدفهای شرورانه ای را پشت پرده دارد که هدف از آن طولانی تر کردن دوران رژیمهای سرکوبگر و جلوگیری از پیروزی انقلابهاست . در اینجا دوگانگی موضعگیری غربی ها بروشنی نمایان می گردد . از یکسو آنان خواستار گفتگو هستند و گاهی آنرا بشدت رد می کنند . بعنوان مثال امریکا نخستین کسی بود که هفته پیش دعوت به گفتگو با مخالفان وشرکت انان در انتخابات پارلمانی را که از سوی پسر قذافی عنوان شده بود رد کرد . واشنگتن نخستین کسی بود مخالف این ابتکار عمل بود وبدنبال آن مخالفان دولت لیبی آنرا رد کردند وگفتند این پیشنهاد کوششی از سوی دولت لیبی برای نجات از بحرانی است که با آن روبروست. در عین حال واشنگتن امروزه در مقدمه دعوت کنندگان به به اصطلاح به "گفتگو" در بحرین قرار گرفته است و در حال اعمال فشارهای گسترده بر مخالفان دولت بحرین وانقلابیون این کشور برای کنار گذاردن تقاضاهای خود برای سرنگون کردن رژیم حاکم بر منامه وپذیرش گفتگواست که در حقیقت هدف آن کنار گزاردن خواسته انقلابیون برای سرنگون کردن حکومت کنونی است. بدون تردید منطق بشردوستانه خالی از هرگونه انگیزه های غیرشرافتمندانه چنین ابتکار عملهایی را می پذیرد که در ظاهر برای جلوگیری از خونریزی و حمایت از سرزمین ومیهن و دستاوردهای آن و برتر شمردن عقل ومنطق و همزیستی است که در حقیقت همگی جنبه های خیرخواهانه ای است در مسیر انقلاب بویژه اگر آینده آن روشن نباشد و نتایج آن نیز تضمین شده بنظر نرسد.
هنگامیکه چنین دعوتهایی در چنین شرایطی عنوان می گردد که همه وسایل ارتباط جمعی ونوشته ها و نیز مزدوران این رژیمهای برای " گفتگو " تبلیغ می کنند در حالیکه خود قبلا از درخواست کنندگان سرکوب رهبران به اصطلاح فتنه گری بودند وچه بسا تهمت های ناروایی را به آنان زدند و آنها را مزدور بیگانگان ویا تروریست ویا سگهای فراری خواندند.
پیش از پرداختن به نتایج احتمالی و واقعی مقوله " گفتگو " باید چندین موضوع را در نظر گرفت تا صحنه سیاسی که این دعوتها از آن برمی خیزد برایمان نمایان گردد.
نخست : اینکه واقعیتها " گفتگو " همان چیزی است که از آغاز نیروهای مخالف عربی از بدو استبدادگریهای سیاه در سی سال پیش بدان دعوت کردند . و در بعضی موارد از محافل نزدیک به این رژیمها درخواست میانجیگری نمودند تا رژیمها را به گفتگو با مخالفان درباره روشهای اصلاح اوضاع تشویق کنند. اما این رژیمها نه تنها قاطعانه هرگونه گفتگو با مخالفان را رد کردند بلکه کوشش نمودند طرحهای سیاسی خود را با قدرت به اجرا در آورند وکمتر" گفتگوهای " مثبت میان یک رژیم عربی با مخالفان آن صورت گرفت ، بلکه در حقیقت سرکوب و شکنجه و زندان پاسخ مستقیم برای خواستاران گفتگو در آن دورانها بود.
دوم : این رژیمها هستند که در ساعات نزدیک به پایان عمر خود ونزدیک شدن به پیروزی مخالفان ، طرحهای گفتگو را عنوان می کنند ، بنابر این به آسانی میتوان گفت که عنوان کردن موضوع " گفتگو" در حقیقت نوعی فرار به جلو می باشد ونه اقدام در طریق اصلاحات.
سوم : این فراخوان با هدفهای گوناگونی عنوان می گردد از جمله ناکام کردن مخالفان و کوتاه کردن خشم مردمی وفرصت دادن به نظام برای تجدید نفس پیش از حمله سراسری به مخالفان وسرکوب نهایی انقلاب . در نتیجه تاکتیکی است که علیه مخالفان بکار گرفته می شود تا آنها را تضعیف کرده واز هم بپاشند بویژه که نیروهای جوانی که انقلابها را در کشورهای عربی براه انداختند هم اکنون بصورت یک وزنه مهمی در معادلات سیاسی در آمده ند و توانسته اند واقعیتهای جدیدی را بر صحنه تحمیل کنند که تاکنون نیروهای سیاسی ومخالفان سنتی نتوانستند آنرا به اجرا درآورند . اینان دارای نیروی جوانی و پاکدامنی سیاسی هستند که هیچیک از انواع بازیهای سیاسی و فریبکاریها نتوانستند بر آنها غلبه کنند . این نیروهای جوان خواسته های روشن و واضح خود را در تمامی کشورهای عربی که در آنها انقلاب بوقوع پیوست اینچنین مطرح کردند:" مردم خواستار سرنگونی رژیم هستند " بدون هیچگونه تعارف و رودربایستی با هیچکس .
چهارم : موضوع گفتگو در آغاز عنوان نمی گردد بلکه هنگامی که بنظر میرسد انقلاب در سرنگونی رژیم جدی است مطرح می شود وبهمین علت بنظر می رسد کسانیکه در این مرحله از گفتگو دم می زنند در کنارگیری از قدرت جدی نیستند بلکه هدف انها تا آنجایی که امکان دارد غلبه بر دگرگونی های سیاسی است که در نتیجه ضامن تسلط مطلق آنان با برخی تغییرها ظاهری که توهم اصلاحات را بوجود می آورد.
با وجود این طرح پیشنهادی ، رهبریهای جوان در کشورهای انقلابی ثابت کردند که می توانند کوششهای بعمل آمده برای تسلط بر آنها ویا کنار گزاردن آنان را از میان بردارند و لذا پیشنهاد گفتگو را رد کردند و آنرا بعنوان مین هایی بر سر راه تظاهر کنندگان خیابانی برشمردند . حسنی مبارک نخستین کسی بود که فراخوان گفتگو را عنوان کرد که این هم چند روز پس از انقلاب 25 ژانویه بود . در آن هنگام مشخص بود میدان آزادی ( التحریر ) قاهره بصورت منطقه ای درآمده که همگان بخصوص جوانان را بسوی خود جذب کرده است . جوانان بخش عمده ای از ملیونها مردمی بودند که بر ناکام گذاردن هرگونه کوشش برای سرکوب را تأکید داشتند . حسنی مبارک که دادگاههای نظامی برای محاکمه رهبران مخالف وبویژه اخوان المسلمین را برپا کرده بود ، بنظر می رسید با عنوان کردن موضوع " گفتگو " سعی دارد بحران سیاسی را که رژیمش با آن روبروست به پایان برساند. انقلاب به مرحله خطرناک وسرنوشت سازی رسیده بود واگر این جوانان بر خواسته های خود برای سرنگونی رژیم مبارک اصرا نمی ورزیدند ، حیله گریهای عمر سلیمان معاون مبارک در آن زمان که به وادار کردن بعضی از شخصیتهای سیاسی به گفتگو در حال به نتیجه رسیدن بود و انقلابیون بناچار امتیازهایی را تقدیم می کردند که بسیار از خواسته های جوانان بدور بود. همین کار را علی عبد الله صالح انجام داد که همچنان وتاکنون دم از گفتگو می زند تا خود را از این بحرانی که انقلاب مردمی بر او و رژیمش تحمیل کرده است برهاند . نظام سیاسی موجود در یمن که هدف انقلابیون تغییر دادن آن می باشد ، می داند که محافل سیاسی سنتی زمینه ضعیفی دارند که می توان آنها را به آسانی بسوی گفتگو کشاند .
این نیروهای در گذشته شریک سیاسی او بودند ومی توانند در کنار یک میز با یکدیگر بنشینند و درباره مسائل موجود گفتگو کنند که البته نتیجه اش ناکامی خواهد بود واین همان عملکرد حکومت کنونی است که بهیچ وجه بسود ملت ودر راستای خواسته های مردم نمی باشد و در حقیقت انقلاب مردمی کنونی نتیجه این عملکرد دولت بود. شیخ راشد غنوشی رهبر جنبش نهضت تونس در سخنرانی چند روز پیش خود در لندن اظهار داشت : انقلابهای مردمی این پیام را بدنبال داشتند که برنامه های اصلاح گرایی از داخل رژیمهای کنونی محکوم به شکست است ". وی افزود :" هیچیک از جنبشهای انقلابی نتوانستند از طریق مشارکت با رژیم موجود اقدام به اصلاح اوضاع موجود در کشورشان بنمایند". بهمین علت بود که موضعگیری جوانان در " میدان تغییر " در یمن درباره رد پیامهای علی عبد الله صالح که از 21 فوریه تا 12 مه ادامه یافت بسیار سرنوشت ساز بود .در حالیکه بعضی از احزاب سیاسی همسو با رژیم صالح ، پیشنهاد گفتگو را پذیرفته بودند ، اصرار جوانان به سقوط علی عبد الله صالح وفرارش به عربستان انجامید که هم اکنون بعنوان قبرستان دیکتاتورها نامیده می شود. اوضاع بحرین نسبت به اوضاع موجود در دیگر کشورهای منطقه تفاوتی ندارد. چه رژیمی که در اختیار آل خلیفه است از همان آغاز هرگونه گفتگو با مخالفان را رد کرد وطی دهه های اخیر برنامه ها وطرحهای سیاسی خود را بدون مشورت با مردم به اجرا گزارد. وحتى قانون اساسی کنونی را بر ملت تحمیل کرد وبهیچ وجه مردم در تهیه آن شرکت نکردند و برای اظهار نظر مردم هم برأی گزارده نشد. در اینجا نقش امریکا برای تحمیل راه حلهای سیاسی عیان می شود . در سال 2000 واشنگتن چهارچوبی را بنام " طرح اصلاحی " ارائه کرد و بعضی از مخالفان سابق را بدان دعوت نمود . هنگامیکه مشخص گردید که انقلاب راه درازی را در مسیر تغییر واصلاح طی کرده است این بار مقوله " گفتگو " را ارائه داد و" جفری فیلتمن " معاون وزیر خارجه امریکا در امور خاور نزدیک کوشش کرد بعضی از مخالفان را برای مشارکت در این طرح تشویق کند . هفته گذشته مشخص گردید که " گفتگو " راه حل ارائه شده از سوی خاندان خلیفه نمی باشد که هنوز گمان دارد اشغالگری عربستان و پشتیبانی سیاسی امریکا ضامن حمایت از این رژیم و شکست انقلابی که از " میدان لؤلؤ " آغاز گردید می باشد. بنابر این گمان خود را درباره گفتگو با بعضی از گروهکهای سیاسی عنوان کرد تاشاید با نظارت رئیس بخشی از اعضای مجلس شورى به نتیجه برسد که البته این گفتگوها باید با وجود اشغالگری نیروهای عربستان و پشتیبانی سیاسی امریکا صورت بگیرد. و همچنانکه در مصر صورت گرفت جوانان 14 فوریه این بازی را فاش کردند و بر رد شرکت در این گفتگوها تأکید نمودند و این گفتگوها را ناکام دانستند که هدف از آن سرکوب اندیشه انقلاب و از هم پاشیدگی مخالفان است و نیروهای انقلابی را درهم می کوبد و انها را به بن بست می کشاند تا از رژیم کنونی محافظت نموده و سیاستهای آنرا قانونی جلوه دهد.
اکنون بسیار ضرورت دارد که موضوع بازگشت به مقوله " گفتگو " مورد بررسی قرار گیرد وروشن شود چگونه این موضوع بصورت اسلحه ای علیه نیروهای انقلابی در آمده است تا هدفها و موضعگیریهای آن بسوی طرحهای سازشکارانه وبدور از صحنه میدان لؤلؤ کشانده شود . جوانان انقلابی به مسئله فلسطین اشاره دارند ومی گویند به بینید چگونه گفتگو با نیروهای اشغالگر صهیونیستی در تحقق هدفهای ملت فلسطین و آزاد سازی سرزمینش ناکام ماند و انقلابیون فلسطینی را بصورت سیاستمداران حرفه ای در آورد که تنها بر گفتگوها تکیه دارند که البته در عین حال درخشندگی انقلاب را از میان برد و در گسترش طرز فکرامریکایی در سیاست وفرهنگ تأثیر گذارد و بر اشغالگری تأکید کرد. جوانان انقلابهای عربی به دو تجربه انقلابی مصر و تونس اشاره می کنند که نزدیک بود در دام گفتگو گرفتار شوند ودو رهبر انها را بر مقام خود نگه دارند وبر جنبش انقلابی چیره شوند که هدف آن تحول بنیادین در این دو کشور بود.
در اینجا دوگانگی موضع گیریهای امریکا درباره مقوله گفتگو تکرار می گردد . بعنوان مثال از یکسو واشنگتن گفتگو را بعنوان روش داد وستد با رژیم قذافی رد می کند ولی از سوی دیگر با اعزام مقامات حکومتی خود یکی پس از دیگری به منامه سعی دارد تا گروهکهای سیاسی را برای همسویی با مقوله گفتگو وادار نماید که اکنون مشخص گردید بهیچ وجه به تغییرات سیاسی قابل توجهی نخواهد انجامید.
همچنانکه طرح امریکا که " طرح اصلاحات " نامیده شده در بوجود آوردن یک تحول در کیفیت عملکرد سیاسی در بحرین ناکام ماند ، طرح واشنگتن در باره گفتگو نیز که هدف از ان سرکوب انقلاب مردمی است با شکست روبرو شد. و اگر مصر و تونس شاهد تحولات گسترده ای بودند می توان گفت که نیروهای ضد انقلابی شبانه روز در حال کوشش برای روی کار آوردن نظامی سیاسی برای جانشینی اوضاع موجود در دو کشور هستند که در عین حالی که پاسخگوی بعضی از آرمانهای مردمی است ، به امریکا اجازه می دهد به تسلط خود ادامه دهد. از سوی دیگر تجربه لیبی نمونه ای بود که به یک نبرد قدر نمایی ومسابقه تبدیل شد که از یکسو غربی ها سعی دارند از روی کار آمدن یک نظام سیاسی مستقل وآزاد جلوگیری نمایند وهرگونه تغییر وتحول در این کشور را بر اساس خواسته خود برقرار سازند و در این راه سعی دارند قذافی را برای مدتی طولانی تر بر قدرت نگه دارند . خبری انتشار یافته در هفته گذشته درباره موافقت با شرکت قذافی ویا یکی از فرزندانش در المپیاد لندن نشانه این بود که غربی ها سعی دارند بگویند قذافی تا آن هنگام همچنان بر قدرت خواهد ماند .
هدف از این موضوع وادار کردن گروههای درگیر در نبردهای لیبی به پاسخگویی به درخواست غربی ها برای دست زدن به حمله زمینی در لیبی همچنانکه در عراق صورت گرفت . که البته این اقدام ممکن است برای عده ای جالب باشد اما تحول خطرناکی در موضعگیری مخالفان قذافی بدنبال خواهد داشت چون دخالت بیگانگان به اشغالگری وتسلط سیاسی ونظامی خواهد انجامید . در اینجا این پرسش همچنان باقی خواهد ماند : تصمیم گیری برای برقراری خط قرمز میان حقانیت برای برقراری رژیم سیاسی جانشین و درخواست دخالت نظامی مستقیم بیگانگان که در گذشته ها بعنوان اشغالگری نامیده می شد در کجا إتخاذ می گردد ؟ مشکل نجات و آزادی از رژیمهای سرکوبگر با پذیرفتن اشغالگری از سوی بیگانگان همچنان نگران کننده است و در حقیقت محافل سیاسی تا دورانهای بسیار طولانی خواهد بود. در همین زمینه عجله در تصمیم گیری درباره " گفتگو " با رژیمهای سلطه گری که اصول حکومت مداری نوین مانند مشارکت سیاسی و برقراری حکومت قانون وحق مردم در تعیین سرنوشت خود واحترام به حقوق بشر بر اساس مقررات حقوقی بین المللی را نمی پذیرند بمعنی تسلیم انقلاب در برابر نیروهای ارتجاعی وتاریکی است. تنها جانشین ان وضعیت اصرار نیروهای انقلابی بر آزادی و رهایی از دیکتاتوری و رژیمهای سلطه گر و قبول به اینکه " گفتگو " های تحمیلی از سوی رژیمها ویا از سوی واشنگتن چیزی جز یک گام شیطانی برای دور کردن این انقلابها از مسیر وهدفهای خود وبازگرداندن اوضاع بحالت اولیه ضمن تغییر جزئی در اوضاع نمی باشد . مقوله " واقعیت سیاسی " و " پراگماتیسم " نباید جانشین راه حلهای انقلابی گردد که ملتها خواستار آنها هستند و درحالیکه راه حلهای انقلابی خواسته مردم است ، گفتگو راه حل امریکا برای سرکوب تمامی انقلابهاست و حفاظت از رژیم های استبدادگری و اشغالگری است. این کشمکش همچنان ادامه خواهد یافت اما موضوع سرنوشت ساز این است که جوانان انقلابی تنها ضامن قوی و جانشین واقعی جلوگیری کننده از سقوط در دام حرفه گری های سیاسی وزد وبندها و کوتاه آمدنهایی است که همواره به بن بست رسیده و روند انقلاب را متوقف می کند و آرمانهای انقلابیون را از بین برده است و این را انقلابیون بهیچ وجه نمی پذیرند.
دکتر سعید الشهابی روزنامه نگار و تحلیلگر بحرینی مقیم لندن است که این یادداشت را اختصاصی برای خبر نگاشته است او اخیرا به صورت غیابی در دادگاهی در بحرین به حبس ابد محکوم شده است.
ترجمه : محمد ماجد نجار
4949
نظر شما