نماینده کشورمان در سازمان کنفرانس اسلامی معتقد است: هرگونه اعلان دولتی که در آن قدس، آوارگان، مرزها و شهرک ها و میزان اختیارات دولت روشن نباشد، بی فایده است.

زهرا خدایی

بیش از شش ماه از آغاز انقلاب های عربی در خاورمیانه می‌گذرد و هنوز برخی از کشورها، شاهد تظاهرات و مطالبات مردمی است که همه روزه به خیابانها می آیند و تغییر را فریاد می زنند. بهار انقلاب های عربی به گونه ای معادلات منطقه ای را متحول نموده که حتی بسیاری از کشورهای نظاره گر نیز مجبور به ایجاد تغییر در سیاست ها و رویکردهای داخلی و خارجی خود شده اند.

خاورمیانه در حال برتن کردن پوششی نو از ساختارهای دمکراتیک است و به نظر می رسد در این میان با سقوط حسنی مبارک، روند صلح خاورمیانه نیز شکلی جدید به خود گرفته است.فتح و حماس که طی سالهای اخیر ناتوان از نشستن بر پای میز مذاکره بودند و تشکیلات خودگردانی که منافع خود را در همسویی با اسراییل می دید، امروز با سقوط مبارک، همپیمان حماس شده و سخن از وحدت ملی به میان می‌آورد.

از همین روست که امیدواریها برای تحقق وحدت ملی در فلسطین افزایش یافته و بسیاری از ناظران بر این اعتقادند که خاورمیانه جدای از حرکت به سمت دمکراسی، شکل جدیدی از روند صلح را به خود خواهد دید که در آن اسراییل تا حدی مواضع افراط گونه خود را تعدیل خواهد کرد. حمیدرضا دهقانی پوده، نمایندۀ کشورمان در سازمان کنفرانس اسلامی روز یکشنبه میهمان کافه خبر بود و آخرین تحولات در حوزۀ روند صلح خاورمیانه در نشست مذکور مورد بررسی قرار گرفت.

دهقانی پوده ضمن ابراز امیدواری به تشکیل دولت فلسطین تا پایان سال جاری گفت: با این حال اینکه اسراییل در مقابل مسائل مهم و حساس مورد اختلاف از جمله قدس، بازگشت آوارگان، مرزها و ... حاضر به واگذاری امتیاز شود، جای شک و تردید وجود دارد.مشروح مصاحبۀ نمایندۀ کشورمان در سازمان کنفرانس اسلامی را در ذیل می خوانید.

ماهیت تحولات منطقه را چگونه ارزیابی می کنید؟
تحولات خاورمیانه و شمال آفریقا از حیث محتوایی و شکل قابل بررسی است.از حیث محتوایی کشورهای جهان در مقابل انقلاب های عربی به دو دسته تقسیم شدند: عده ای این تحولات را فرصت تلقی کرده و خشنود بودند و عده ای به دلیل تغییر برخی از رژیم ها نگران بوده و آن را تهدیدی برای خود می دانستند.

از حیث شکلی نیز تحولات خاورمیانه و شمال آفریقا دو دیدگاه را ایجاد کرد: دیدگاه اول معتقد بود که چنین تحولاتی می تواند تغییرات مهمی برای کشورهای مختلف به همراه داشته باشد. این دیدگاه معتقد بود دورۀ کودتاهای نظامی مثل کودتای 1952 جمال عبدالناصر، 1958 عبدالکریم قاسم، 1969 سرهنگ قذافی و دیگر کودتاهای خاورمیانه به سر رسیده که رژیم ها با کودتای نظامیان عوض شوند و به عبارتی این مردم هستند که با طرح مطالبات دمکراتیک خود در حال رقم زدن شکل جدیدی از حکومت ها در خاورمیانه است.

دسته دوم نیز همین تغییر شکل را تهدید تلقی کردند. این دیدگاه بر این اعتقاد بود اگر بنا باشد مردم کشورهای منطقه به خیابان بیابند و حکومت ها را ساقط کنند، تهدیدی است برای سایر کشورهای منطقه. در همین راستا طرفداران این نظریه اصطلاح "جمهوری های سه هفته ای" را به کار بردند که در مورد مصر و تونس صحت داشت.

بعد از تحولات خاورمیانه و سقوط رژیم مبارک، توافق صورت گرفته میان جنبش فتح و حماس را تا چه میزان مستحکم می دانید؟ آیا فکر می کنید گروههای فلسطینی به سمت اتحاد بیشتر حرکت کنند و یا اصولا دگرگونی های صورت گرفته آنها را مجبور به مصالحه کرده است؟
تحولات منطقه فرصت و تهدید را توأم در مورد کشورهای منطقه به همراه داشت و آنها را با انتخاب های متعددی روبرو ساخت. از جملۀ آنها فلسطینیان بودند که به طور طبیعی از اینکه در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا گرایشات های مردمی روی کار بیابند، خشنود بودند.

فلسطینیان نیز از اینکه حکومت های مردمی در خاورمیانه، قدرت و حاکمیت را در دست بگیرند، خشنود بوده و آن را شاهراهی برای آرمانهای خود می دیدند. معدود افرادی نگران این حرکتها بودند که البته این نگرانی آنها نیز چندان بی دلیل نبود بدین دلیل که آمال و اندیشه های خود را مبتنی بر سران متمایل به غرب قرار داده و نقش مردم در مذاکرات را نادیده گرفته بودند.
به نظر من طرفین فلسطینی تحولات منطقه را نوعی فرصت برای خود در نظر گرفته و همچنین حرکتهای منطقه و خیزش های مردمی نقش مهمی در نزدیک شدن فتح و حماس داشته است.اگر این خیزش ها نبود، شاید همچنان شاهد این اختلافات بودیم.
نقش رژیم صهیونیستی را نیز نباید نادیده گرفت. آنها حتما تلاش خواهند کرد که گفتگوها و مذاکرات میان طرفین فلسطینی به مصالحه و نتیجه مثبتی نینجامد.

در حال وضعیت این گروهها چگونه است؟
حماس و فتح در طول نیم دهه گذشته مشغول مذاکره و جنگ با یکدیگر بودند. اما با سقوط مبارک و بعد از آشتی حماس و فتح آنها به دنبال آنند تا مرجع واحدی برای فلسطین ایجاد کند. بدین معنا که فلسطین دو دولت؛ یکی در کرانۀ باختری و دیگری در غزه به طور جداگانه، نداشته باشد و صدای واحدی داشته باشد. همانطور که می دانید از اواخر دهۀ 1960 میلادی تا به امروز همواره سازمان آزادی بخش فلسطین بوده است که سخنگوی رسمی فلسطینیان در مجامع بین المللی بوده است ولی پس از انتفاضه و تشکیل دولت به ویژه زمانی که حماس برندۀ انتخابات قانونگذاری در نوار غزه در سال 2006 شد و غرب حاضر نشد حماس را به رسمیت بشناسد، همین مسئله سبب شکل گیری ساختارهای دوگانه در نمایندگی مردم فلسطین شد.

دومین هدف دو جناح اینست که انتخابات قانونگذاری و انتخابات ریاست دولت خودگردان چگونه برگزار شود.همانطور که می دانید هم دورۀ پارلمان و هم دورۀ ریاست محمود عباس بر تشکیلات خودگردان به اتمام رسیده است. در پارلمان پیشین، اکثریت نمایندگان از حماس بودند و ریاست تشکیلات نیز در اختیار فتح بوده است.

ظاهرا قانون انتخابات در فلسطین یکی از موارد اختلاف میان طرفین است.
قانون انتخابات در بسیاری از کشورهای خاورمیانه محل نزاع و اختلاف است. در فلسطین اینکه نظام انتخاباتی اکثریتی باشد و یا نسبی و یا ترکیبی از هر دو همواره محل اختلاف میان گروههای فلسطینی بوده است. طرفین از دوره های قبل مذاکرات تا به امروز به این نتیجه رسیده اند که نظام انتخاباتی اکثریتی باشد. اما مسئله مهم اینجاست که این نظام اکثریتی و نسبی چه نسبت از آراء را تشکیل دهد، همواره مورد اختلاف بوده است.

برخی از ناظران بر این اعتقادند که سقوط مبارک سبب نزدیکی فتح و حماس شده است. بدین معنا که فتح حامی خود را از دست داده و با آغاز ناآرامی ها در سوریه، موقعیت حماس نیز تضعیف شده است. تا چه میزان این تحلیل صحت دارد؟
البته تغییر و تحولات مصر در نزدیک کردن فتح و حماس بی تأثیر نبوده است. تشکیلاتی که بعد از مبارک ادارۀ امور را در دست دارد، نگاه متفاوتی در مقایسه با مبارک پیرامون حماس و نوار غزه دارد. باز شدن گذرگاه رفح و خارج شدن حماس و غزه از محاصره تا حد زیادی حماس را در جایگاه برتری قرار داد.

در خصوص سوریه چطور؟ آیا تغییر و تحولات آینده در سوریه می تواند منجر به ضعف حماس شود؟
در این باره تردید دارم. سوریه یکی از حامیان مقاومت بوده و هرگونه تغییر در ساختار سیاسی این کشور می تواند به مقاومت لطمه بزند.

آیا اسناد شبکه الجزیره در افشاگری فساد رهبران فتح و روابط تشکیلات خودگردان با اسراییل تأثیری در حوزه داخلی فلسطین داشته است؟
در این اسناد حیثیت و اعتبار دولت خودگران و شخص محمود عباس زیر سوال رفته و مورد تهدید قرار گرفت. تحلیل های گوناگونی در این باره که چه کسی دست به این افشاگری ها زده است، وجود دارد. برخی بر این اعتقادند که با جدا شدن برخی از اعضای فتح از تشکیلات خودگردان آنها این اسناد را در اختیار رسانه ها قرار داده اند.

دسته ای دیگر نیز بر این باورند که مجموعه تحولاتی که طی سالهای اخیر به زیان رژیم صهیونیستی تمام شد از جمله جنگ 33 روز لبنان، جنگ 22 روزۀ غزه، حمله به ناوگان آزادی کمک رسانی به غزه و ... رژیم صهیونیستی را در نزد جهانیان، ملتها و دولتها مورد انتقادات شدید قرار داد و جامعۀ بین المللی از رژیم صهیونیستی درخواست کرد که به مطالبات فلسطینیان احترام بگذارد. همین مسائل دولت اسراییل را در وضعیت سختی قرار داد. یکی از راههای بیرون آمدن از بایکوت بین المللی این بود که طرف فلسطینی حذف شود و انتشار اسناد علیه رهبران تشکیلات خودگردان به ویژه عباس در این چارچوب تفسیر شد که با توجه به عدم مشروعیت حماس و خارج بودن این جریان از دور مذاکرات اگر اسراییل بتواند طرف مذاکره کنندۀ فلسطینی (فتح) را از میز مذاکره حذف کند، آن وقت اسراییل از محاصرۀ بین المللی خارج می شود و آن وقت دیگر طرفی برای مذاکره وجود نخواهد داشت و اسراییل دیگر مورد شماتت جامعه بین الملل نخواهد بود.

فارغ از هر دو تحلیل باید اذعان کنیم که افشای اسناد الجزیره تا حد زیاد سبب تضعیف دولت خودگردان شد.

می توان گفت که اتحاد فتح و حماس از ترس تحولات منطقه بوده و مقطعی است و یا اینکه آنها واقعا به این باور رسیده اند که باید با هم متحد شوند؟ آیا احتمال برهم خوردن این اتحاد وجود دارد؟
این اتحاد ترکیبی از ترس، فرصت و موقعیت منطقه ای است. اما در هر حال این اتحاد برای منافع فلسطین مفید است. اینکه آیا این احتمال وجود دارد که در آینده متأثر از برخی متغیرهای منطقه ای و یا نقش آفرینی بازیگران فرامنطقه ای این تفاهم به هم بخورد، نمی توان به صراحت دربارۀ آن اظهارنظر کرد.

ماه سپتامبر مجمع عمومی سازمان ملل پیرامون تشکیل دولت فلسطینی رأی گیری خواهد کرد. این احتمال وجود دارد که با اکثریت آراء دولت فلسطینی تشکیل شود.موضع ایران در قبال این مسئله چیست؟
موضوع تشکیل دولت فلسطین از ابتدای پیدایش شکل گیری فلسطین مطرح بوده است. همانطور که می دانید قطعنامۀ 181 مجمع عمومی سازمان ملل متحد در سال 1947 تصویب شد و در همان سال دولت ایران با تقسیم فلسطین مخالفت کرد. مخالفت با تقسیم فلسطین از سوی کشورمان، سیاست مستمر ایران بوده است. ایران همواره تقسیم فلسطین را رد کرده است و در قطعنامۀ 181 نیز به آن رأی مخالف داده است و حتی ایران، یوگسلاوی و هند به عنوان سه کشور عضو کمیتۀ تهیۀ پیش نویس 181 نظام فدرال را برای فلسطین مطرح کردند. در حالیکه 8 عضو دیگر به تقسیم فلسطین رأی دادند و در نهایت قطعنامه به تصویب رسید. از آن تاریخ تا به امروز هیچ قطعنامه ای وجود ندارد که مفاد قطعنامۀ 181 را لغو کرده باشد.

در این قطعنامه نیمی از سرزمین ها به فلسطین و نیمی دیگر به یهودیان و قرار شد بیت المقدس نیز به صورت واحد سیاسی به مدت 10 سال تحت نظارت سازمان ملل متحد قرار گیرد و پس از این مدت قرار شد به آراء عمومی مراجعه شود و هرآنچه که مردم خواهان بودند، به مرحله اجرا درآورند. موضع ایران در طول این 70 سال این بوده است که چرا فقط در مورد وضعیت بیت المقدس باید به آراء مردم مراجعه شود و باید این امکان وجود داشته باشد که همۀ فلسطین به رأی مردم (اعم از مسلمان؛ یهودی و مسیحی) و تصمیم گیری آنها محول شود.

تا به این مقطع فتح و حماس به چه توافق ملموسی دست یافته اند؟
وقتی میدان اختلاف زیاد می شود، طرفین باید با ایجاد چارچوب راه را برای مذاکره هموار کنند. تا به این مقطع آنچه که طرفین به آن دست یافته اند اینست که این چارچوب حفظ شود که سیر مذاکرات چگونه باشد و وضعیتی که منجر به شکست دوره های قبلی مذاکرات شد دیگر تکرار نشود. در تحلیل توافق بین فتح و حماس و دستیابی آنها به مصالحه نمی توان تنها عناصر فلسطینی را در آن دخیل بدانیم. نقش سایر بازیگران از جمله مصر در دو اقدام نیز مهم و مشخص بود: بازکردن مرز رفح و مذاکره بر سر دستیابی به مصالحه.

اگر قرار باشد هر کشوری در سیاست خارجی خود در قبال تحولات خاورمیانه نقشی ایفا کند، لازم است تا حدودی در سیاست داخلی خود نیز تحولاتی را به وجود آورد.سیاست خاورمیانه ای ایالات متحده آمریکا در زمان بوش پسر با شکست همراه شد و زمانی که دست به تغییراتی در داخل زدند و این تغییرات در سطح تصمیم گیرندگان ایالات متحده صورت گرفت، توانست در سطح جهان و در سطح منطقه و در ابعاد سیاسی، اقتصادی و نظامی نقش از دست رفتۀ خود را بازیاید و مصر نیز به همین شکل. تا زمانی که رژیم مبارک بر سر کار بود، نقش خود را به عنوان قلب جهان عرب از دست داده بود . مصر حتی نقش آفرینی خود در پروندۀ فلسطین را از دست داده بود.بنابراین تغییرات صورت گرفته در مصر باعث شد که نقش مصر را در تحولات منطقه پررنگ تر کند.

در مورد سایر کشورها چطور؟
کشورهای دیگر منطقه که توان نقش آفرینی در سطح منطقه را ندارند، به خاطر اینست که نتوانسته اند در داخل تغییرات مبتنی بر خواست مردم ایجاد کنند.فتح و حماس تا پیش از توافق اخیر، چندین بار با یکدیگر مصالحه کرده بودند، اما با شکست مواجه شد. دلیلش سیاست همین بازیگرانی است که بدان اشاره کردم.

بنابراین شما تحولات منطقه را ناشی از استراتژی آمریکا مبتنی بر تغییر نمی دانید؟
درک واقعیت تحولات منطقه نیازمند آنست که نقش همۀ بازیگران، علل و اسباب موثر در آن را مدنظر قرار دهیم. عوامل خارجی، نقش رسانه های ارتباطی(فیسبوک، توئیتر، ماهواره، موبایل)، مطالبات و حضور مردمی از مهمترین عوامل و دلایل این تحولات است و باید نقش و میزان تأثیرگذاری هر یک از آنها را به خوبی بشناسیم. این مسئله نه تنها در شناخت ماهیت تحولات به ما کمک می کند بلکه در پیش بینی سایر تحولات نیز به یاری ما می آید.

اگر تحولات را ناشی از فرضیه شما یعنی سناریوی آمریکایی ها بدانیم، این تحولات نباید در بحرین اتفاق می افتاد. اگر این تحولات را صرفا مبتنی بر خواسته های ضداستکباری و ضدصهیونیستی بدانیم، نباید در سوریه صورت می گرفت. اگر این تحولات را صرفا مبتنی بر تأثیرات ابزار ارتباط جمعی بدانیم، این تحولات نباید در لیبی و یمن صورت می گرفت. آنچه که باید مدنظر قرار دهیم اینست که باید میزان تأثیرگذاری مجموعه این عوامل را در نظر بگیریم. اما در مجموع جهان بر این مسئله اتفاق نظر دارد که مردم در این کشور مطالبات دمکراتیکی دارند که در طول دهه ها نادیده گرفته شده بود و آنها خواهان تغییر در ساختارهای سیاسی کشورشان هستند.

به اعتقادم بین مطالبات مردمی و خواست غربی ها عموم و خصوص مطلق حاکم است یعنی تا آنجا که مطالبات مردمی خواهان رفتن یک دیکتاتور بود(مثل مبارک و بن علی) غربی ها به ویژه دولت اوباما بی میل نبودند.برای اینکه آمریکا بر این اعتقاد بود که با حمایت دیکتاتورها در منطقه محبوییت آمریکا در افکار عمومی مردم منطقه به پایین ترین درجه تنزل یافته است.

دوم اینکه حمایت آمریکا از دیکتاتورها و سرسپردگی دیکتاتورها به آمریکا موجب رشد اسلام گرایی در خاورمیانه شده بود و ادامۀ این روند می توانست به زیان آمریکا باشد. لذا قبل از اینکه وضعیت به حالت انفجاری و غیرقابل کنترل درآید، آمریکا به رفتن دیکتاتورها رضایت داد.

در مجموع می توان تحولات خاورمیانه را به حرکت مردم ایران در یک صدسال پیش در جریان مشروطه تشبیه کرد که بیشتر ماهیت ضداستبدادی داشت و کمک خارجی نیز بی تأثیر نبود. اما خارجی ها برای انحراف این مسیر مردمی کمک می کردند.
به یک معنا مردم محرک و آغازگر این جریان بودند و غرب تلاش کرد با همراهی کردن بر این موج سوار شود. بدون شک در همۀ حرکتهای منطقه پیروز و منتفع اصلی مردم خواهند بود.غرب نیز از سویی تلاش دارد خود را به این تحولات برساند.

چقدر احتمال می دهید که در ماه سپتامبر موضوع کشور فلسطینی در مجموع عمومی مطرح شود و اگر مطرح شود چقدر احتمال می دهید که آمریکا آن را وتو نکند؟

موضوع تشکیل دولت فلسطینی در قطعنامه 1947 مطرح شده بود، در سال 1988 هنگاهی که سازمان آزادی بخش فلسطین قطعنامه 181 را پذیرفت، دولت در تبعید به ریاست عرفات تشکیل داد و سازمان آزادی بخش فلسطین در واقع جایگاه دولت را داشت.جدای از مجلس قانونگذاری امروز، مجلس ملی فلسطین حکم پارلمان فلسطین را داشت و بسیاری از شخصیتهای برجسته از جمله فاروق قدومی در این تشکیلات بودند. در مذاکرات مادرید قرار بر این شد که چند موضوع به مذاکرات نهایی موکول شود؛ قدس، مسئله آوارگان، مرزها و دولت، شهرک سازی.

متأسفانه مذاکراتی که قرار بود در اواخر 1999 شروع شود، به شکست انجامید. دلیل شکست آن بود که اسراییل حاضر به عقب نشینی از قدس نبود، حتی قدس شرقی و فلسطینیان نیز نمی توانستند از قدس شرقی دست بکشند. اسراییلی ها حاضر به پذیرش بازگشت آوارگان نبودند و فلسطینیان نیز نمی توانستند از این خواستۀ برحق خود چشم بپوشند. لذا قرار شد دولت فلسطینی به شکل یکجانبه تشکیل شود، اما این اتفاق نیفتاد.

پیش بینی من اینست که فلسطینیان به همراه برخی از کشورهای عربی و برخی از کشورهای آمریکای لاتین از طرح فلسطینیان در مجمع عمومی حمایت کنند. ولی در هر حال نظر شورای امنیت نیز مهم است که در آن ایالات متحده می تواند از حق وتوی خود استفاده کند.اما در هر حال چه آمریکا از حق وتو استفاده کند و یا نکند، اگر در مجمع عمومی این مسئله مطرح شود و به تصویب برسد، فشار زاید الوصفی بر آمریکا خواهد بود تا در مخالفت با این دولت از همه ابزارها استفاده کند. هر گونه اعلان دولتی که در آن قدس، آوارگان، مرزها و شهرک ها و میزان اختیارات دولت روشن نباشد، بی فایده است.

زیرا آنچه که اسراییلی ها با آن مشکل دارند، همین عناصر است. اگر دولتی بر این مسائل تأکید داشته باشد، به ضرر اسراییل است در غیر این صورت به ضرر آنها نیست.به عبارتی اسراییل، فلسطینی را به رسمیت می شناسد که در آن قدس در دست اسراییلی هاست، مرزهای اردن با کرانۀ باختری در دست اسراییل است، آوارگان باز نگشته باشند و دولت فلسطینی خالی از سلاح باشد و تنها پلیس داشته باشد.

موضع اروپا در این میان چیست؟
افکار عمومی اروپا دیگر موضع اسراییل را نمی پذیرد. در گذشته اسراییل می توانست با اطلاع رسانی نادرست و حاکم کردن امپراطوری رسانه ای خود افکار عمومی را تحت کنترل خود داشته باشد. اما امروز وضعیت تغییر کرده و با باز شدن این فضا، مردم اروپا در حال فشار آوردن بر دولتهای خود هستند و در خصوص تشکیل دولت فلسطینی نیز این امکان وجود دارد که همراهی بیشتری با فلسطینیان داشته باشند. 26349

کد خبر 160121

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 9 =