روایت میکنند او در روزهای ابتدای انقلاب اعلام کردهبود به صورت رایگان کارخانههای مصادره شده را اداره خواهد کرد ولی مدیران اقتصادی و انقلابی چندان در کار همراهی با او نبودند.
محمدتقی تا مدتها به دفتر یکی از شرکتهای کوچک خود میرفت و روزها را به مرور خاطرات میگذارند که بازهم به او اعلام کردند، شرکت هم مصادره شدهاست.
او از راه همان شرکت به سوی خانه خود رفت. مدتی بعد حاج محمدتقی به بیماری الزایمر دچار شد. اما همچنان برخوردار همان مرد دهههای 40 و 50 بقای ماندهبود. در مراسم یادبود او نقل میکردند، حاج محمدتقی سرپرستی 200 کودک یتیم را برعهده گرفتهبود.
مسجدی دیگر هم در تهران ساختهبود. مسجد حاج محمدحسین پدرش در یزد را هم سامانی مجدد دادهبود. محمدتقی در سختترین روزهای حیاتش هم فکر مهاجرت را به سر راه نداد.
او ماندهبود تا شاید بازهم روزی در ایران فرصتی برای کارآفرینی پیدا کند ولی اقبال چندان همراه او نشد و چهره در نقاب خاک کشید.
مراسم بزرگداشت سومین روز درگذشت او مملو از پیرمردان و کارآفرینانی بود که خاطرات بسیاری از رفتار محمدتقی را در ذهن داشتند، خاطراتی که در تاریخ ا قتصاد ایران میماند...
39/
نظر شما