در یکی از این خاطرات آمده است:
بعد از تعطیلی حسینیه ارشاد (آبان ۱۳۵۱)، مسجد جاوید فعالیتش را آغاز کرد. آیتالله محمد مفتح در آن مسجد نماز میخواند و عدهای از بچه مسلمانها، آنجا جمع میشدند. مسجد جاوید سخنرانیهای متعددی داشت. با آزادی دکتر شریعتی از زندان، ایشان جلساتی داشتند، البته همچون سابق نبود که در حسینیه ارشاد جلسات رسمی و علنی باشد، بلکه جلساتی بود، محدود و تقریباً نیمه علنی و نیمه مخفی. یعنی حدود ۳۰- ۴۰ نفر شرکت میکردند و اغلب نیز در خانه افراد مختلف تشکیل میشد.
سخنرانان این جلسات نیز علاوه بر دکتر شریعتی، شهید مطهری، آیتالله سیدعلی خامنهای، مرحوم علیآقای حجتی کرمانی و فخرالدین حجازی بودند. در واقع اینان سخنرانان اصلی به حساب میآمدند.
در این نشستها، بحثهای بسیار دقیق و خوبی مطرح میشد، مثل سخنرانی دکتر شریعتی درباره حُرّ، که در قالب کتاب نیز منتشر شده است و گاه به مناظره و اختلاف نظر نیز میانجامید. یادم هست در یکی از این بحثها، دکتر شریعتی به این نتیجه رسیده بود که استبداد و رژیم شاه، دشمن ما هستند، اما مارکسیسم رقیب ماست و ما باید نحوه و روش برخوردمان را با این دو تنظیم کنیم. بعد از این سخن، شهید مطهری صحبت کرد. او ابتدا دشمن و سپس رقیب را تبیین و تشریح کرد و بعد به این نتیجه رسید، که مارکسیسم فقط رقیب ما نیست، بلکه هم رقیب است و هم دشمن، هر چند که فعلاً و در ظاهر، فقط شاه و استبدادش دشمن تلقی میشوند. آقای مطهری در آخر سخنانش دوباره تأکید کرد: بنابر این من با تعریفی که آقای دکتر شریعتی از مارکسیسم به عنوان رقیب ارائه دادند، موافق نیستم... سخنان مرحوم شهیدمطهری که تمام شد، ایشان جلسه را ترک کرد و گفت: باید بروم... و رفت. ایشان که رفت، دکتر شریعتی دوباره صحبت را ادامه داد و گفت: نه، همان طور که گفتم، ما یک رقیب داریم و یک دشمن و الیآخر. یعنی چندان توجهی به صحبتهای آقای مطهری نکرد و مشخص بود که اختلاف نظرهایی، بین این دو بزرگوار وجود دارد....
در یکی از همین جلسات، وقتی دکتر صحبتش تمام شد، گفت: حالا (به قول معروف) من تریبون را در اختیار یک شخصیت بزرگ (با تجلیل فراوان) قرار میدهم. همه تصور کردند الان آقای مطهری سخن خواهد گفت، اما دیدیم که آقای خامنهای شروع به صحبت کرد و مشخص بود که این دو بزرگوار، بیشتر به هم نزدیک اند، تا آقای مطهری و دکتر شریعتی.
23302
نظر شما