مرد با کت و شلوار طوسی و پیراهن مشکی دم در ورودی مجتمع خانواده ایستاده بود و برگه ابلاغیهای در دست داشت. ساعت ۱۲ در شعبه ۷۶ وقت رسیدگی به درخواست طلاق از سوی همسرش داشت. آسانسور مجتمع خراب بود و با پله تا طبقه سوم آمد. وقتی به مقابل شعبه رسید همسرش نیز با او وارد اتاق شد.
قاضی با دیدن آنها از زن جوان خواست علت درخواست طلاقش را به شکل خلاصه توضیح دهد.
زن جوان که ثنا نام داشت گفت: جناب قاضی من با همسرم میلاد در یک آموزشگاه زبان همکلاسی بودیم، او مهندس یک شرکت تجاری است و من هم حسابداری میخوانم. کم کم به هم علاقهمند شدیم و از من خواستگاری کرد و من هم که از شخصیت و رفتار او خوشم میآمد جواب مثبت دادم. تقریباً ۹ ماه پیش بود که عقد کردیم و بهجای جشن عروسی رفتیم ماه عسل. اما مشکل اینجاست که همسرم مدام به سفر کاری میرود و من دوست ندارم میلاد بدون من سفر کاری برود، من دلم میخواد هر جا که میره منم با او برم. میلاد آنقدر مهربان و خوش اخلاق است که هر کسی سریع جذب او میشود و من نمیتوانم اجازه بدهم او تنها جایی برود به همین خاطر ترجیح میدهم از او طلاق بگیرم و جدا زندگی کنم تا اینکه مدام فکر کنم که زنان و دختران دیگری جذب او میشوند.
قاضی از زن جوان پرسید: مگر از میلاد خطایی دیدهای که چنین فکری میکنی؟
ثنا منمن کنان گفت: نه ولی چون میدانم خیلی خوش برخورد و مهربان است میترسم یعنی فکر میکنم اگر با زنان دیگر هم مثل من رفتار کند همه به او علاقهمند میشوند ضمن اینکه همسرم قبل از من چند دوست نزدیک داشته البته من در جریان روابط قبلی او هستم و میدانم همه آنها را کنار گذاشته اما نمیتوانم اجازه دهم از من دور باشد.
میلاد دستش را به نشانه اعتراض بالا برد و گفت: جناب قاضی همسرم اشتباه میکند من مهندس طراح یک شرکت ساختمانیام و باید برای برخی از دورهها به سفرهای خارجی بروم و خب طبیعی هست که برخی از همکارانم هم با من بیایند اما من که با آنها کاری ندارم.
همسرم از روز اول دیده که من چه شغلی دارم اما نمیدانم چرا الان این حرفها را میزند؟ من قسم میخورم که این سفرها فقط کاری است و هیچ چیز دیگهای نیست.
در همین موقع ثنا زیپ کیفش را باز کرد و یک پاکت در آورد که در آن چندتا عکس بود، عکسهای میلاد و همکار خانم او در سفر اخیر آنها.
قاضی با مشاهده این عکسها گفت: پسرم مطمئن هستی که سفر کاری رفتی، این عکسها حکایت از نزدیکی بیش از حد شما با این خانم دارد.
میلاد که شوکه شده بود سریع گفت: این عکسها رو از کجا آوردی؟
ثنا با صدایی گرفته گفت: از صفحه اینستاگرام این خانم. من به تو اعتماد داشتم اما این عکسها شکل دیگری از تو را به من نشان داد.
میلاد پاسخ داد: اینها فقط چند تا عکس هست چرا از روی عکس قضاوت میکنی؟ تو دچار سوءتفاهم شدهای من هیچ ارتباط نزدیکی با این خانم ندارم، زندگی مان را به خاطر چند تا عکس که شاید این خانم از روی غرض ورزی منتشر کرده خراب نکن.
زن جوان با بغض گفت: جناب قاضی من یک حرف میزنم و تمام یا باید از آن شرکت استعفا بدهد و دیگر به سفر نرود یا جدا میشوم.
قاضی باتجربه که متوجه داستان زندگی میلاد و ثنا شده بود رو به این زوج جوان کرد و گفت: دخترم بهتره کمی به هم فرصت بدهید یک ماه به کلاسهای مشاوره بروید و سعی کنید با گفتوگو مشکلاتتان را حل کنید اگر حل نشد آن وقت حکم طلاق را صادر میکنم.
زن جوان که ثنا نام داشت گفت: جناب قاضی من با همسرم میلاد در یک آموزشگاه زبان همکلاسی بودیم، او مهندس یک شرکت تجاری است و من هم حسابداری میخوانم. کم کم به هم علاقهمند شدیم و از من خواستگاری کرد و من هم که از شخصیت و رفتار او خوشم میآمد جواب مثبت دادم. تقریباً ۹ ماه پیش بود که عقد کردیم و بهجای جشن عروسی رفتیم ماه عسل. اما مشکل اینجاست که همسرم مدام به سفر کاری میرود و من دوست ندارم میلاد بدون من سفر کاری برود، من دلم میخواد هر جا که میره منم با او برم. میلاد آنقدر مهربان و خوش اخلاق است که هر کسی سریع جذب او میشود و من نمیتوانم اجازه بدهم او تنها جایی برود به همین خاطر ترجیح میدهم از او طلاق بگیرم و جدا زندگی کنم تا اینکه مدام فکر کنم که زنان و دختران دیگری جذب او میشوند.
قاضی از زن جوان پرسید: مگر از میلاد خطایی دیدهای که چنین فکری میکنی؟
ثنا منمن کنان گفت: نه ولی چون میدانم خیلی خوش برخورد و مهربان است میترسم یعنی فکر میکنم اگر با زنان دیگر هم مثل من رفتار کند همه به او علاقهمند میشوند ضمن اینکه همسرم قبل از من چند دوست نزدیک داشته البته من در جریان روابط قبلی او هستم و میدانم همه آنها را کنار گذاشته اما نمیتوانم اجازه دهم از من دور باشد.
میلاد دستش را به نشانه اعتراض بالا برد و گفت: جناب قاضی همسرم اشتباه میکند من مهندس طراح یک شرکت ساختمانیام و باید برای برخی از دورهها به سفرهای خارجی بروم و خب طبیعی هست که برخی از همکارانم هم با من بیایند اما من که با آنها کاری ندارم.
همسرم از روز اول دیده که من چه شغلی دارم اما نمیدانم چرا الان این حرفها را میزند؟ من قسم میخورم که این سفرها فقط کاری است و هیچ چیز دیگهای نیست.
در همین موقع ثنا زیپ کیفش را باز کرد و یک پاکت در آورد که در آن چندتا عکس بود، عکسهای میلاد و همکار خانم او در سفر اخیر آنها.
قاضی با مشاهده این عکسها گفت: پسرم مطمئن هستی که سفر کاری رفتی، این عکسها حکایت از نزدیکی بیش از حد شما با این خانم دارد.
میلاد که شوکه شده بود سریع گفت: این عکسها رو از کجا آوردی؟
ثنا با صدایی گرفته گفت: از صفحه اینستاگرام این خانم. من به تو اعتماد داشتم اما این عکسها شکل دیگری از تو را به من نشان داد.
میلاد پاسخ داد: اینها فقط چند تا عکس هست چرا از روی عکس قضاوت میکنی؟ تو دچار سوءتفاهم شدهای من هیچ ارتباط نزدیکی با این خانم ندارم، زندگی مان را به خاطر چند تا عکس که شاید این خانم از روی غرض ورزی منتشر کرده خراب نکن.
زن جوان با بغض گفت: جناب قاضی من یک حرف میزنم و تمام یا باید از آن شرکت استعفا بدهد و دیگر به سفر نرود یا جدا میشوم.
قاضی باتجربه که متوجه داستان زندگی میلاد و ثنا شده بود رو به این زوج جوان کرد و گفت: دخترم بهتره کمی به هم فرصت بدهید یک ماه به کلاسهای مشاوره بروید و سعی کنید با گفتوگو مشکلاتتان را حل کنید اگر حل نشد آن وقت حکم طلاق را صادر میکنم.
23302
نظر شما