تا آخرین روز ها و ماههای زندگی هوش و حواس و تن و روان تحت فرمان عقل و فکر و ذهن اش بود و این موهبتِ کمی نیست. نه در بستر افتاد و نه در بلایای طبیعی گرفتار شد. بین آلمان و ایران در آمد و شد بود و از احترام و توجه قشر عظیمی از فارسی زبانان ایران و جهان برخوردار.
علی رغم برخی انتقادها و کنایه ها ، درخت وجودش ، چون سرو ، سبز و میوه افکارش ،ورد زبان کوچه هاست. در میان صدها شاعر و ادیب زنده و جان داده این موقعیت البته حس برانگیزو حسادت آمیز است . بخصوص که طیف خواهندگان ،چنان وسیع و گسترده است که نمی توان با برچسب همه را متهم کرد . با این حال این سوال پرسیدنی است چه شد که ابتهاج چنین موقعیتی پیدا کرد؟من تنها دو مرتبه از نزدیک او را دیده ام یک بار در جمعی صمیمی و در مهمانی شام شبانه با حضور استادانی چند، مثل شفیعی کدکنی ، دینانی، اشراقی، کاخی ،محمدرضا حکیمی که چندساعتی بطول انجامید و چه حرفهای زیبایی که گفته آمد.
و دیگر بار در منزلش و در معیّت سیدمهدی شجاعی . پاسخم به این پرسش؛ خلاصه وار چنین است:
1- برخی غزل هایش طرب ناک و سوزناک ومعناگر است که حسی توأم با مهربانی را منتقل می کند..
2- تخلص شعری اش سایه است که هر آدمی در آفتاب به یادش می افتد..نخستین آثارش ، سیاه مشق است که فروتنی از آنها می بارد . این تواضع البته از جنس تکبرهای مرسوم نیست.
3- حرفهایش دلنشین و شاعرانه است.گزیده گو و سرشار از نکته و نوآوری است.وقتی مرگ را انکار می کند و اساس زندگی را در کشف و کوش به ربنا و موسیقی بتهون می داند .
4- مدعی نیست و هرگز ادعا در تکلم و رفتارش نیست و هرچه هست مشق است و سرمشق . و بقول خویش ؛ سیاه مشق ! اما عشق سرشار در چهره و محاسن او مواج است.
5- رفتار و گفتارش انگار با هم عجین است ،حتی وقتی سیگارش بر لب است. بیشتر زندگی را تحسین می کند و "امید" در خونش جاری است.
6- نامش بهجت انگیز است ،چون ابتهاج است و امیر و هوشنگ نیز ،چون نمایندگانی نمادین، طیفی مردمان را همراه می آورد.
7- با "شخصیت" است .منش و روش کاری و شخصی اش در حمایت از مظلوم و محروم بوده است. خودش است، حتی اگر دیگران ناراضی باشند.
8- موسیقی و ترانه را در شعر عجین کرده است.حتی وقتی حرف می زند یا به نثر می نویسد ، قواعد شعر را رعایت می کند. کوتاه و گویا. ساده و جذاب....
9- اهل مجادله و محاجه با این و آن نبوده است. اعتراض هم که می کند مشفقانه و منصفانه است. به گونه ای که چون عمل جراحی مخاطب به نتیجه آن فکر می کند.
10- با همگنان و همقطاران خویش با رأفت و رحمت رفتار نموده است ، نه به قصد رقابت و حسادت. گویا خانه ای میان سبک های مرسوم شعر نیمایی و شهریاری بنا کرده است.
11- شعر مردمی و قابل فهم زیاد گفته است. عاشقانه ها و عارفانه ها
12- وزن مستتر را در جملات رعایت کرده است.شاید به همین دلیل خوانندگان اشعارش را انتخاب و خوانده اند.
13- دوستان ادبی و معنوی خوبی داشته است.بیشتر گوش داده و دل ستانده است.
14- " بلد بوده چگونه و چطور، کسی یا چیزی را تعریف یا تمجید کند.
15- مهاجرت و رفت و آمد بین رشت و تهران و کلن دسترسی به او را محدود و البته حرفهای نامربوط را کم کرده است.
16- قدرت تحمل و حرفهای ناساز را داشت و خوب سازهای گونه گون را کوک و رهبری کرده است.
17- بااینهمه ، اقبال هم با او یار و همراه بود . مگرنه اینکه شانس ، تلاقی بهنگام امادگی با فرصت و موقعیت تازه است ؟
خدایش رحمت کند .
نظر شما