پس از دو عملیات موفق «فتحالمبین» در غرب شوش و «بیتالمقدس» در جنوب خوزستان، نیروهای خودی اولین عملیات برونمرزی را به منظور نزدیک شدن به بصره در ۲۲ تیر ۱۳۶۱ انجام دادند که موفقیتی در پی نداشت. این عملیات به تصمیمگیران نظامی نشان داد با توجه به استراتژی دفاع مطلق عراق، تغییراتی اساسی در نحوه جنگ این کشور رخ داده است. همچنین مشخص شد که دشمن به تاکتیکهای ایران پی برده و تدابیری برای مقابله با حمله نیروهای خودی اندیشیده است که برای آن قرین موفقیت بود.
فرماندهان نظامی پس از آن تصمیم به اجرای عملیات محدود گرفتند که به نتایجی چون خستگی و فرسایش نیروهای دشمن، مشغول کردن ذهن دشمن به درگیریهای مستمر، وارد کردن ضربه به آن و… منجر شد. پس از آن اجرای دو عملیات محدود مسلمبنعقیل در منطقه سومار و عملیات محرم در منطقه عینخوش طرحریزی و اجرا شد که در هر دو عملیات موفقیت تقرییا کاملی به دست آمد. پس از عملیات محرم، سپاه پاسداران سازمان رزمی خود را گسترش داد و تیپها تبدیل به لشکر شدند. نگاه جدیدی هم در فرماندهان به وجود آمد مبنی بر اینکه میتوان با چشمپوشی موقت از بصره، با اجرای یک عملیات گسترده در العماره، این شهر را به عنوان هدف واسط برگزید و با تصرف آن در گام اول، برای تصرف بصره در مرحله بعدی اقدام کرد. به دنبال این تصمیم، عملیات والفجر مقدماتی در حدفاصل چزابه - فکه و با هدف تصرف العماره طرحریزی و در ۱۷ بهمن ۱۳۶۱ اجرا شد ولی این عملیات نیز همانند عملیات رمضان ناموفق بود. شکست عملیات والفجر مقدماتی بار دیگر به فرماندهان یادآور شد که ادامه جنگ با وضعیت فعلی مقدور نیست؛ چون توان نظامی ایران بیش از توان به کار رفته در عملیات رمضان و والفجر مقدماتی نیست که آن هم جز ناکامی، دستاورد دیگری نداشت؛ از این رو، بازنگری در توان رزمی، امکانات و روشهای جدید، ضروری به نظر میرسید.
به همین منظور زمانی که عملیات والفجر ۱ با تلاش فرماندهان ارتش و سپاه در حال طرحریزی بود و سرهنگ علی صیاد شیرازی، فرمانده نیروی زمینی ارتش در مقام مسئول اصلی عملیات، پیگیر فراهمسازی مقدمات و تثبیت طرح نهایی مانور عملیات بود، فرماندهان سپاه در آخرین روزهای سال ۱۳۶۱ و روزهای آغازین سال ۱۳۶۲، در اندک فرصتی که دست داد با فراخوانی محسن رضایی گردهم آمدند تا با بررسی روند جنگ از آغاز هجوم سراسری عراق تا پایان عملیات والفجر مقدماتی (آخرین روز شهریور ۱۳۵۹ تا ۲۰ بهمن ۱۳۶۱) تصمیمهای جدیدی اتخاذ کنند.
این جلسهها از ۲۹ اسفند ۱۳۶۱ تا ۲ فروردین ۱۳۶۲ در منزل مسکونی محسن رضایی در شهر شوش در دو سطح برگزار شد. در سه جلسه نخست فرماندهی سپاه، عناصر اصلی قرارگاه خاتم و فرماندهان و جانشینان سپاههای «قدر»، «صاحبالزمان (عج)»، و «حدید» حضور داشتند و در سه جلسه بعدی فرماندهان لشکرها و تیپهای سپاه نیز به آنها اضافه شدند.
مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس اخیراً مشروح مذاکرات فرماندهان سپاه در این جلسات را در کتاب «مباحث استراتژیک جنگ تا پایان سال ۱۳۶۱» منتشر کرده است. «تاریخ ایرانی» بخشهایی از آن مذاکرات را انتخاب کرده که ارزیابی فرماندهان نظامی از عملیات بیتالمقدس (۱۰ اردیبهشت تا ۳ خرداد ۱۳۶۱) و فتح خرمشهر و روند جنگ پس از آن را نشان میدهد:
غلامعلی رشید (جانشین مسئول طرح و عملیات ستاد مرکزی و عضو گروه طرحریزی عملیات): دشمن در مهرماه ۱۳۵۹ به سرزمینهای ما حمله کرد و این وضعیت را به وجود آورد و ما در طول یک سال آمدیم دور تا دور دشمن آرایش گرفتیم و دست به عملیاتهای کوچک زدیم تا یاد بگیریم جنگ چطور است و چه شکلی باید با دشمن جنگید. دشمن را شناختیم و حالا اگر برادرهای نظامی [ارتش] ما هم مقداری بلد بودند از لحاظ اینکه توپ چی هست یا خمپاره یا تانک چی هستند و کاربردش را هم بلد بودند شاید بچههای ما روزهای اول هم متوجه نمیشدند که این تانک است یا توپ. [البته] غیر از آنهایی که سربازی رفته بودند. ما جمع شدیم دور دشمن و شروع کردیم به [اجرای] عملیاتهای محدود، اما چه موقع دست به عملیاتهای محدود زدیم؟ درست بعد از شش ماه که از جنگ گذشته بود؛ یعنی مهرماه تا اسفندماه ما هیچ کاری نکردیم و رشته جنگ دست طراحان نظامی بود که بیشتر برادرهای ارتشی بودند و آن روز [هم] که بنیصدر در راس کار بود، اینها دست به سه تا تک منظم، کلاسیک، حسابشده و [طبق] اصول نظامی زدند.
در عملیات بیتالمقدس [نیروهای] قرارگاه قدس [در شمال منطقه عملیات از کرخه کور عبور کردند ولی با مقاومت دشمن مواجه شده]، به راحتی برگشتند و تلفات زیادی داشتند، مفقود داشتند که در پایان روزهای عملیات آمدند سرازیر شدند و جسدهای بچهها را آوردند، در جنوب منطقه عملیات، قرارگاه فتح و نصر بود. ما قادر بودیم به راحتی و در روز حدود هفت - هشت کیلومتر آن طرف کارون برویم؛ یعنی تا چهار کیلومتری، سه کیلومتری میشد رفت. دشمن در هفت کیلومتری گروهانهای مختصری داشت؛ یعنی اینجا یک پرده ضعیف بود که به راحتی عبور کردیم و ۱۳ کیلومتر از خط جاده [جاده خرمشهر - اهواز] تامین شد و به اشتباه بین قرارگاه فتح و قرارگاه نصر و تیپ ۷ ولی عصر (ع) را خالی کرده بودند. قرارگاه فتح هم نیامده بود و این ۱۳ کیلومتر (از جاده آسفالت) تا ۴۸ ساعت دست دشمن بود که بعد مجبور شدیم و با تلفات رفتیم و این جاده آسفالته را تأمین کردیم. فلشهای بعدی ما هم درست به همین شکل عبور کرد و از این نیروها جناح خیلی زیادی گرفتیم و دشمن در اولین تک که ما به جاده آسفالته رسیدیم تصمیم گرفت لشکرهای ۵ و ۶ را عقب ببرد و باز به این شکل رفتیم و نیرویی که درست از شلمچه تا مارد که ۲۳ -۲۲ کیلومتر میشد به ما پهلو داده بود و میرفت در تنگهای که ۵ کیلومتر بود یعنی
۱.۵ کیلومتر بالای جاده و ۳.۵ کیلومتر هم پایین جاده و میرفت داخل و باز به همین شکل خرمشهر را تصرف کردیم.
یکی از اصول موفقیت ما سرعت عمل بود و شاید بتوان گفت سختترین، شیرینترین و بزرگترین عملیات ما، عملیات بیتالمقدس بود که یکی از عوامل مهمش یا بهتر بگوییم راز موفقیت این عملیات، سرعت عمل بود و اگر ما دو - سه هفته، بیست روز صبر میکردیم بعد از فتحالمبین و عملیات بیتالمقدس را انجام میدادیم چه بسا دشمن میآمد به حاشیه کارون میچسبید و دیگر عبور ما از کارون محال بود. واقعاً میبینید که الآن ما بخواهیم از اروند عبور کنیم چقدر مشکلات داریم، در حالی که برادرهای قرارگاه نصر و فتح به راحتی تا جاده [خرمشهر - اهواز] برای شناسایی میرفتند و برمیگشتند.
احمد کاظمی (فرمانده سپاه هفتم حدید و فرمانده لشکر نجف): مثلاً در بیتالمقدس وقتی که ما پیروزی به دست آوردیم به راحتی [میشد به عمق بیشتری رفت.] آن روز با آقای حسین خرازی صحبت میکردم. گفتم آقای حسین [خرازی] اگر میگفتند برو اروندکنار تو نمیرفتی؟ او هم گفت چرا، یعنی اگر به ما گفته بودند بعد از بیتالمقدس تا اروند به راحتی [… میرفتیم.]
غلامعلی رشید: برادر احمد دو نکته را نباید فراموش کرد؛ خیلی از برادرها میگویند ما در بیتالمقدس اگر قرارگاه قدس را [از جنوب کرخه در شمال منطقه عملیات] برمیداشتیم و میآوردیم اینجا [منطقه دارخوین] چه بسا میتوانستیم تا کجا هم برویم اما با آوردن لشکر ۱۶ به اینجا دشمن میفهمید که قضیه چیست
احمد کاظمی: بفهمد. کاری که نمیتوانست بکند. دشمن در خرمشهر [است].
همان لحظات اولیه اصلاً چرا دشمن یک گلوله در خرمشهر نینداخت؟ چرا بمباران نکرد؟ اینها همهاش دلیل این است که نتوانست استفاده کند و دشمن واقعاً خیلی فکر و ابتکار، همه چیزش را و همه فرماندهانش را جمع کرده بود برده بود بغداد با آنها جلسه برگزار کند و یک فکری کند که آیا فرار کنید یا بماند و ما نتوانستیم استفاده کنیم. دلیلش هم این است که هیچ بمباران [نکرد.]
محسن رضایی (فرمانده کل سپاه): در [عملیات] فتحالمبین درست [است] ولیکن در [عملیات بیتالمقدس] نه.
احمد کاظمی: برادر محسن [به این] دلیل است و من خودم میگویم چرا یک گلوله در خرمشهر با این انبوه جمعیت نزد، اصلاً تظاهرات شهر ما مثل خرمشهر نبود چرا یک گلوله خمپاره نینداخت؟ چرا هیچ بمباران نکرد؟ این بود که دیگر دشمن جایی نبود، وقتی که ما خرمشهر را تخلیه کردیم و رفتیم دنبال مرخصیمان و دشمن […].
محسن رضایی: این را اگر برادران یادشان باشد، زیاد صحبت کردیم. قبلاً هم گفته شده بود که ما یکی از دلایلمان و یکی از ضعفهایمان این است که میرویم تلفات میدهیم و همه کار میکنیم ولی نتیجه نمیگیریم و از آن استفاده نمیکنیم. بعد هم که آمدیم استفاده کنیم برعکس کردیم؛ یعنی فکر کردیم استفاده از این به این [معنا] است که در یک شب به عمق برویم. اشتباه کردیم. نتیجه خوب گرفتیم اما نتوانستیم تحقق صحیحی به این نتیجه خوب در زمین بدهیم و میشود ما استفاده صحیح از امکانات و قدرتمان را به عنوان یک عامل حساب کنیم که متأسفانه بعد از [عملیات] بیتالمقدس از توانمان هیچ استفاده خوبی نکردیم. یعنی هدفهایی را [در نظر] گرفتیم که اصلاً متناسب با توان ما نبود، لذا خیزهای ۵۰-۴۰ کیلومتری در نظر میگرفتیم که این توان ما، میبایستی برایمان تجربه میشد که ما این توان را چطور و در کجاها کسب کردهایم؟
ابراهیم همت (فرمانده سپاه ۱۱ قدر و فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسولالله): صحبت نمیکنم فقط خلاصهاش را میگویم. جوهر و عرق جنگیدن در نیروهای ما اعم از ارتش یا مردم است که نیروهای بسیج ما را هم تشکیل میدهند و از اهمیت هم برخوردار هستند. بسیجیهای ما که آنطور میجنگیدند هیچکس جلودارشان نیست مثلاً ما در خرمشهر میدیدیم که نیروها با تمام وجود میآمدند خرمشهر و این مطلب از بعد از [عملیات] بیتالمقدس خیلی افت کرده و الان درست است که برادر رشید میگوید این بسیجی همان بسیجی است [ولی] خیلی فرق دارد.
رحیم صفوی (مسئول طرح و عملیات ستاد مرکزی سپاه و عضو گروه طرحریزی عملیات): برای کربلا میآمدند و میجنگیدند.
ابراهیم همت: میدانیم برای کربلا میجنگند ولی من این را میخواهم بگویم که این مطلب فراموش نشود که ما در خاک خودمان میجنگیدیم.
محسن رضایی: در سال گذشته در چند کیلومتری همین محل بودیم. سال گذشته را با فتح بزرگ و روشن و بینی آغاز کردیم. بهار سال گذشته پیروزی [عملیات] فتحالمبین بیانگر آینده بسیار بزرگی بود که آغاز شد و بلافاصله هم در انتهای بهار سال گذشته [عملیات بیتالمقدس] خرمشهر را آغاز کرد. در واقع پیروزی فتحالمبین و آزادی خرمشهر در بهار سال گذشته بیانگر این بود که آغاز جدیدی برای انقلاب اسلامی پیدا شده است و این دو پیروزی بزرگ که طلیعه آغاز جدیدی برای انقلاب بود، هم مردم خودمان، هم خود ما و هم دنیا را در مقابل معنای بزرگی قرار داد و آن این بود که جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی و اسلام بر خلاف آن چیزی که فکر میکردند، وجود پراهمیتی است که باید به آن بها بدهند و برایش احترام قائل باشند. در تمام دوران بعد از بهار سال گذشته در تمام کنفرانسها و سمینارها و جلسهها و همه مسائل، [عملیات] فتحالمبین و آزادی خرمشهر و [عملیات] بیتالمقدس، اعتبار و ارزش خاصی برای مردم کشور ما به دست آورد و به گونهای شده بود که در کنفرانس غیرمتعهدها در چند هفته پیش با اینکه ما موقع [عملیات] والفجر [مقدماتی] قرار داشتیم و ناکامی را هم که دیده بودیم با همین حال و با اینکه تمام سران کشورها صحبت کرده بودند که جنگ به سرعت باید تمام شود، اما از هیبت فتحالمبین و بیتالمقدس و اعتباری که رزمندگان اسلام برای ملتشان و اسلام حاصل کرده بودند، دشمنان ما نتوانستند با قاطعیت حتی در قطعنامهشان اسمی از جنگ بیاورند. سال گذشته چنین بهاری داشت و چنین موفقیتهایی به دست آوردیم. در کنار آن و در مقابله با [نیروهای] ضدانقلاب عملیات بسیار موفقیتآمیزی هم داشتیم. در مقابله با منافقین، دموکراتها و کومهلهها و در مقابله با افراد یا گروههای دیگر موفقیتهای بسیار خوبی به دست آوردیم و شاید ما در سال گذشته قریب به ۹۰۰-۸۰۰ نفر از کادرهای اصلی این گروهها را گرفتیم و در پایان سال هم برادرها از گروه حزب توده که همیشه از آنها احساس خطر میکردیم هم گرفتند و با اینکه مقاومتهای بسیاری میکردند که صحبت نکنند و سعی میکردند به هر نحوی که شده مقاومت کنند، اما الحمدالله الآن بسیاری از مسائل را گفتهاند. ارتباط جاسوسی خودشان را توضیح دادهاند و مشخص کردهاند که چه ضربههایی میخواستند در آینده به جمهوری اسلامی بزنند که دراین باره صحبتهای بسیار زیادی است که الحمدالله نشاندهنده موفقیتهای خوب ما در زمینه مقابله با [نیروهای] ضدانقلاب بود. اما در کنار این موفقیتها و پیروزیها چیزهایی را هم یا به دست نیاوردیم یا از دست دادیم. مسائلی را که به دست نیاوردیم این بود که در برنامه انقلاب اسلامی و در برنامه جمهوری اسلامی میخواستیم در سال گذشته بصره و العماره را بگیریم اما عملیات رمضان، با وجود انهدام قوی دشمن، فتح خودش را نتوانست به طور کامل برساند و فتحی را که در برنامه داشت نتوانست به دست بیاورد و باز در عملیات والفجر [مقدماتی] هم همینطور؛ یعنی آن برنامهای را که در ذهنمان و در دستور کارمان داشتیم، جهش انقلاب که میبایستی به العماره برسد و در واقع قدمهای انقلاب بود [که] نتوانستیم به نزدیکیهای العماره برسانیم و لذا این برنامهها را ما نتوانستهایم پیاده کنیم.
یکسری مسائل را هم ما از دست دادیم. آن چیزهایی که ما از دست دادیم، در وهله اول ضعیف شدن روحیه اخلاص و ایمانمان به خدا بود. ما در سال گذشته متأسفانه در این زمینه رشد خوبی نداشتیم و ایمانمان ضعیف شد و شاید به دلیل این بود که دیگر دشمن را به آن شدت اول جنگ نمیدیدیم و همین احساس برتری بر دشمن باعث شد که نزدیکی ما از خدا فاصله بگیرد و آن قربی را که میبایستی به دست میآوردیم به دست نیاوردیم. حتی لازم نیست که چیزی را در این زمینه از دست داده باشیم. همین که دیگر به خدا نزدیکتر نشدیم و فاصلهمان بیشتر شد بیانگر ضعف ماست که ما در سال گذشته داشتیم.
بیشتر بخوانید:
الآن هم که به عملیاتهای رمضان و والفجر نگاه میکنیم، با اینکه هنوز نگاه پختهای نیست و از همه ابعاد بررسی نشده، اما میبینیم که اگر دقت بیشتری میکردیم و همه مسائل را میدیدیم و بررسی میکردیم، شاید الان به این صورت که میخواستیم در یک شب نیروهایمان را ۴۰ -۳۰ کیلومتر در [عمق] ببریم و بار سنگینی را روی دوش نیروهای پیاده بگذاریم، نمیگذاشتیم، خیزهای ۳۰ تا ۴۰ کیلومتر ما هم حتی بسیاری از مسائلی را که میتوانستیم انجام بدهیم به ناتوانی کشاند و ما به هر حال میتوانستیم دشمن را پاکسازی کنیم و آن شب نیروهای زیادی را از دشمن از بین ببریم و به احتمال قوی هم میتوانستیم در پشت جاده آسفالت بمانیم، اما چرا نتوانستیم بمانیم؟ به دلیل این بود که بار بزرگی را برداشتیم و این بار بزرگ هم آنقدر سنگین بود که ما را به زمین زد و آن تواناییهایی را که میتوانستیم بار سبکتری بر دوش بکشیم از بین برد؛ یعنی صبح که شد دیگر مجبور بودیم از همه جا عقب بیاییم. پاکسازی را میتوانستیم بکنیم، خاکریزها را هم احتمالاً میتوانستیم بزنیم اما این بار سنگین و بزرگ و این غروری که ما را برداشته بود، حتی چیزهای ابتدایی و کوچک را از ما گرفت.
الان برنامههای زیادی در دستور کار انقلاب اسلامی داریم و شاید اگر بتوانیم خودمان را مقایسه کنیم، الان در زمان [مشابه] جنگ احد یا شاید در شرایطی بعد از آن قرار داریم و هنوز فتح روم و فتح ایران باقی مانده، فتح آمریکا و فتح شوروی باقی مانده، هنوز جنایتهای بسیار زیادی هر روز در سراسر دنیا اتفاق میافتد و میبینیم که زنان هر روز به عروسک تبدیل میشوند. شرکتهای بزرگ آمریکایی، تجارتخانههای بزرگ آمریکا هر روز انسانها را تبدیل به عروسک میکند برای اینکه اینها را به نمایش بگذارد که چطور آن کارتل و آن تراست و آن کمپانی بتواند اجناس خودش را به مردم بچیاند و [اینکه] بتواند دنیای سوم و مستضعفین دنیا را هر روز غارت کند. دارند برنامهریزی میکنند، فساد درست میکنند، جنایت میکنند و قتلعام میکنند تا اینطور بشود. هیچ راهی هم برادرها باقی نمانده. هر سازمان آزادیبخشی بوده، هر به اصطلاح انقلابی بوده، همه اینها را وابسته کردهاند و همه را تبدیل کردند و تمام آنها را به سمت خودشان کشاندهاند. جنایتهای بزرگ لبنان که هر چند سال یک بار سر این مردم مسلمان لبنان پیاده میکنند. شیعیان جنوب لبنان، این بیچارهها، اصلاً نسل و اجداد بعضی فراموش شده و نمیدانند. پسری به دنیا آمده الآن هم زن و بچه دارد. میگویی پدرت کیست؟ میگوید نمیدانم. میگویی مادرت کیست؟ میگوید نمیدانم. میگوید بابا، هزاران نفر از ما وجود دارند که اصلاً ما دوساله در گهواره بودیم پدر و مادرمان کشته شدند. معلوم نیست که اصلاً چه شد؛ یعنی نسل از بین رفته. این همه جنایتها الآن در دنیا صورت میگیرد و ما رسالتمان و تکلیفمان این است که برنامههای انقلاب را ادامه بدهیم. این یک طرف قضایای دنیاست که طرف دور است که شاید آدم هم تا خودش نرود آنجا و اینها را از نزدیک نبیند و لمس نکند […] آدم واقعاً باید برود به لبنان و جاهای دیگر تا این مسائل را ببیند.
این مسائل دور ماست اما مسائل نزدیک ما؛ برادرها فکر نکنید که خرمشهر آزاد یا فتحالمبین انجام شد. هنوز دشمن آبادان و خرمشهر را در محاصره دارد. میگویید نه، بروید آبادان و اگر شما راست میگویید بروید داخل آبادان. آنجا یک روز یا یک شبانهروز بخوابید، احتمال از بین رفتنتان قوی است، چراکه [عراقیها] با تیربار هم آبادان را میزنند. با خمپاره به خرمشهر میزنند. [بله] خرمشهر آزاد شد، اما آخر چه خرمشهری مانده؟ خرمشهر را با خاک یکسان کردند و روستاهای ما را با خاک یکسان کردند و هنوز هم دستبردار نیستند. هنوز خرمشهر و آبادان ما الان در محاصره هستند. مگر محاصره چیست؟ هنوز در محل هستند. هنوز کسی نمیتواند برود زندگی کند. هر روز دارند این شهر را میزنند. این خانهها را از بین میبرند و با وضعیت اقتصادی ما و مشکلات مردم، بعضی مردم یکی - دو ریال جمع کرده بودند و این خانهها را درست کردند. خدا شاهد است، من خودم شاهدم حداقل خانه خودمان را که درست کردیم اینطوری درست شد. این خانههای مردم به خصوص این روستاهایی که از بین رفته، با اینکه کاهگلی هستند و چیزی هم درونشان نیست، اما همان را باز یکی - دو ریال جمع کردهاند؛ دو تومان از این طرف، پنج تومان از آن طرف. در این آفتاب گرم خوزستان زحمت کشیدهاند، این بیچارهها عرق ریختند پول جمع کردهاند، یک چیزی درست کردهاند که از بین رفت.
این پیروزیهایی که ما به دست آوردیم، اگر بخواهد یک سال دیگر بماند، عراق در حالت قوی است. ما تازه اگر در کنار دجله قرار بگیریم مثل این [میماند] که عراق در کنار آبادان است -که هست - تازه اگر ما هم رفتیم کنار بصره قرار گرفتیم، حالا رفتیم آنجاها، خب آن کنار خرمشهر و آبادان است، ما تازه رفتیم کنار بصره. درست است بصره برای او اهمیت بیشتری دارد. شما الآن میتوانید به مهران بروید؟ [هنوز] جاده استان ایلام و استان باختران به استان خوزستان قطع است. دو استان غربی به استان جنوبی ما جادهاش قطع است. نفتشهر ما دست دشمن است و این دشمن با این نیروهایی که از دست ما [جان سالم] برد میتواند این مواضع را حفظ کند، اگر بخواهید با این شیوهها پیش برویم و اگر بخواهید این ناامیدی به وجود بیاید که هیچ. این یک طرف قضیه که هنوز وجود دارد و هر روز به وجود میآید، چقدر از ما شهید کرد. این نامردان تاریخ، این بیشرفهای تاریخ، این بیوجدانهای تاریخ، چقدر بچههای خوب ما را شهید کردند. چقدر مردممان را تار و مار کردند. ما این همه آواره جنگی داریم. این چند میلیون آواره جنگی که معلوم نیست الآن چطور هستند. این بیچارهها آوارهاند. اینها کاشانههایشان را از دست دادهاند. این بیچارهها واقعاً نمیشود تعبیر کرد ولی زندگی بسیار طاقتفرسایی دارند. ۱۰ نفر در یک اتاق، در یک اتاق! شما تصور بفرمایید که این زنها و دخترها و برادرانشان و پدرهایشان و مادرهایشان در یک اتاق ۱۰ نفره! آقا این اصلاً جنایت و فاجعه است. ما در اسلام میگوییم که یک نفر نباید به صورت یک زن نگاه کند. الان چهار میلیون آواره زندگی فلاکتباری دارند. اینها هموطنان شما هستند. این مطالب را فراموش نکنیم و غرور هم به ما دست ندهد و فکر نکنیم که پیروز شدهایم. مردم ما هنوز آوارهاند. آقا، زندگیشان را از دست دادهاند. قالیهایشان را از دست دادهاند. یخچالهایشان را از دست دادهاند. بخاریهایشان را از دست دادهاند. شاید هم تعجب کنید من میگوییم بخاری، ولی میدانید همینها برای خریدن یک بخاری چقدر زحمت کشیدهاند تا توانستهاند یک بخاری بخرند. اینها را همه از دست دادهاند. نه یکی - دو نفر بلکه چند میلیون. آبادان محاصره است. مهران محاصره است. قصرشیرین محاصره است. نفتشهر ما اشغال است؛ یعنی اصلاً دست دشمن است. جادههای ارتباطی غرب به جنوب ما الان قطع است و این وضعیت موجودمان [است]. وضعیت گذشتهمان را هم میدانید. لازم نیست من توضیح دهم.
این برادران عزیزی که ما از دست دادیم، این وضعیت موجودمان [است] حتی اگر بخواهیم انقلاب را صادر نکنیم، به فکر [اصلاح] دنیا نباشیم، به فکر این جنایتها نباشیم، به فکر این ظلمها نباشیم و [تنها] به نظر میرسد ما باید اراده قوی و جدیدی را شروع کنیم. بیاییم فکر کنیم که فتحالمبین نبوده، بیتالمقدس نبوده. الآن ما یک دشمن داریم که شهرهای ما تأمین ندارد. تازه من نگفتم ماهشهر. برادرها، دشمن اینجا رفته در ۷۰ مایلی خارک، جزیره فروزان و دو - سه جزیره دیگر در آنجا بوده، چاههای نفت فروزان را در ۷۰ مایلی خارک زده و از بین رفته. دوهزار موتور فقط از سپاه در یکی از هشت انبار کشتی بزرگ بوده که همه آنها در آب رفته. بندر ماهشهر ما از بین رفته، بندر خارک هم که تهدید میشود. الان آبادان، خرمشهر، مهران، قصرشیرین و نفتشهر را هم که میبینید و دشمن کمکم جلوتر میرود و دائم موشکهای دوربرد به آنها میدهند و دارند مقاومت میکنند. برادرها، جنگ ما بعد از خرمشهر عوض شده، چون از یک طرف، دشمن ما را بیشتر شناخت ولی ما متاسفانه بصیرتمان را از دست دادیم. جنگ عوض شد. از طرف دیگر هم تصمیم گرفته بودند که از این به بعد جلو پیشروی ایران را بگیرند و سد کنند.
قاسم سلیمانی (فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله): یکی از مسائل عمدهای که باعث شد ما در مرحله اول جنگ یعنی تا آزادسازی خرمشهر پیروز شویم، وحدتی بود که مردم در خصوص جنگ داشتند. همه به این نتیجه رسیده بودند به هر صورتی که هست دشمن را بیرون کنند و بکوبند و این است که همه غیرتمندها که در شهرها بودند [در جبهههای] جنگ جمع شدند و اگر ما نگاه کنیم میبینیم که ۱۰ هزار شهید دادهایم که حداقل پنج هزار [نفر از آنها] بچههایی بودند که میبایست در آینده فرماندهان جنگ میشدند. بچههای باتعصب و خوبی که خوب میجنگیدند و با قوت و شهامت میجنگیدند و شهید شدند. مسئله اعتقادیاش را هم که برادرها گفتند، ولی درباره مسائل نظامی، دشمن ما هیچ بلد نبود؛ یعنی حتی تاکتیک بلد نبود و با قدرت زور و آتش میخواست بیاید جایی را بگیرد. دشمن اصلاً بلد نبود مین بکارد. مینکاری را از عملیات بیتالمقدس یاد گرفت که به چه صورت مین بکارد و اگر هم یادتان باشد، دشمن تازه داشت میدانهای وسیع کنار جاده اهواز - خرمشهر را شروع میکرد و تازه یاد گرفته بود که به چه صورت مین بکارد. همچنین اصلاً کمین را [بلد] نبود. من خودم یادم هست وقتی کنار جاده سوسنگرد به دشمن حمله کردیم، آن موقع ما ۱۵۰ [نفر] بودیم و دشمن دو ردیف میدان مین، آن هم در ۵ متری خاکریزش کاشته بود و اصلاً مین نداشت. ما از دشمن جناح داشتیم، دشمن خاکریز میزد و ما خیلی راحت پشت خاکریزش میرفتیم و میایستادیم و خاکریزش را هم میگرفتیم، البته در همه جا عارضه بود؛ یعنی هر کجا عارضهای بود ما سریع میگرفتیم و پشتش میایستادیم. در همه عملیاتها هم اینطور بوده و اصل استتار و اختفا و غافلگیری هم در عملیاتهای گذشته بسیار رعایت میشده و ما خودمان در فتحالمبین در چاه نفت بودیم یا برادرهای ارتشی هم که بودند شاید دشمن فکر نمیکرد که اینجا نیرو هست و خیلی هم قشنگ استتار و اختفا میکردند ولی متاسفانه هرچه تجربههای ما بیشتر میشود، این باز میگردد به آن مساله غرور، دشمن را دستکم میگیریم. یک سری مسائل را رعایت نمیکنیم متاسفانه.
یک مساله خود دشمن بود که تکنیک نداشت و نمیتوانست درست این تکنیکها را به کار بگیرد و بلد نبود. مساله اصلی همان موازنه دشمن را میگویم که اصلاً بلد نبود موانع ایجاد کند. افسران عراقی که مین میکاشتند اصلاً میترسیدند داخل خط بیایند، ولی حالا شجاعانه میآیند داخل خط و جلو خط و بازرسی میکند و مین میگذارند و برمیگردند. دشمن بلد نبود کمین بگذارد، بلد نبود کمین را چگونه و در کجا بگذارد؛ یعنی نمیدانست جلو میدان بگذارد یا پشت میدان یا وسط میدان و اصلاً کمین نمیگذاشت. مساله بعدی این بود که دشمن خاکریز میزد که خودش پشت آن بایستد ولی ما راحت خاکریز را میگرفتیم. دشمن اصلاً خودش برای ما طرح میریخت و طرحهای ما را در خرمشهر آماده میکرد. همه جا عارضه مشخصی بود که در عملیات بیتالمقدس ما آن را گرفتیم و پشتش ایستادیم. اول جاده اهواز - خرمشهر، بعد خود دژ و بعد هم شمال خرمشهر… مساله بعدی کیفیت نیروهایمان است. واقعاً نیروهایی که در اوایل جنگ، عملیاتهای فتحالمبین و بیتالمقدس بودند نیروهای متعصب و غیرتمندی بودند. بچههایی که شهید شدند و اگر بخواهیم در شهرستان نگاه کنیم بهترین بچهها شهید شدند. یعنی کسانی بودند که جلو میرفتند و خط شکن بودند. آدمهای ترسو و فرصتطلبها کمتر به جنگ میآمدند. البته اصل غافلگیری و مسائل زیاد دیگری هم هست که در ذهنم نیست.
غلامعلی رشید: به این مساله نیز خوب توجه داشته باشید که عملیاتهای ثامنالائمه (ع)، طریقالقدس، فتحالمبین و بیتالمقدس لو رفته بودند. من برای شما مدرک میآورم. همه اینها مدارکشان هست. دشمن از ۲۴ و ۴۸ ساعت قبل میدانست چه روزی، چه ساعتی ما می خواهیم حمله کنیم و دشمن کاملاً آگاه بود و مدارکی را که موجود و ترجمه شده است، خدمتتان میدهم که اطلاع داشته باشید. به هر حال استراتژی و خط کلی عملیات و ادامه جنگ این است که قبل از هر چیز ما تکلیف داریم که با این شرایط سخت بجنگیم.
احمد کاظمی: بعد از عملیات بیتالمقدس برادر رحیم در قرارگاه کربلا بودند، گفتند که میخواهیم بیاییم سه - چهار روز در باره عملیات بیتالمقدس بحث کنیم. ما خیلی خوشحال شدیم، گفتیم بنشینیم درباره عملیات بیتالمقدس بحث کنیم که چرا لشکرهای ۵ و ۷ عراق رفتند [از مهلکه گریختند] و ما نتوانستیم آنها را که این قدر بچههای ما را شهید کردند [منهدم کنیم. آنها وقتی] متوجه شدند بچهها به [منطقه عملیاتی] آمدهاند، نورافکن تانکهایشان را انداختند و آنها را شهید کردند. برگزار نشدن این جلسه البته برای خودمان مساله بود، ولی نیامدند پیگیری کنند و خلاص شد و رفت.
میدانید [فرماندهان گردانها] جواب این سؤال را چه دادهاند؟ ما بعد از عملیات بیتالمقدس سؤال کردیم که چرا نرفتیم بصره را بگیریم؟ گفتند مسائل جمهوری اسلامی تجزیه و تحلیل شود یا اینکه مسائل سیاسی باید...
محسن رضایی: در بیتالمقدس؟!
غلامعلی رشید: شما چرا در فتحالمبین نرفتی ۱۸۵ یا ارتفاعات حمرین را بگیری؟ این ارتفاعات که برای خودت بودند.
احمد کاظمی: برای اینها طرح نداشتیم ولی…
محسن رضایی: همین دیگر، اصلاً در بیتالمقدس هدف ما گرفتن بصره بود.
احمد کاظمی: ما سؤال کردیم چرا نرفتیم بگیریم؟ گفتند مسائل سیاسی فعلاً به ما اجازه نمیدهد.
محسن رضایی: اصلاً چرا اسم آن عملیات را گذاشتیم بیتالمقدس؟
احمد کاظمی: چون میخواستیم برویم بیتالمقدس.
محسن رضایی: چون بصره شهری از کشور عراق بود و ما میخواستیم به ما عنوان متجاوز ندهند. میخواستیم عنوانی بر این مطلب بگذاریم که این عنوان مقداری از جو را بشکند و اصلاً علت اینکه ما [نام] بیتالمقدس گذاشتیم، به دلیل آزادی خرمشهر نبود، بلکه به دلیل آزادی بصره بود، اصلاً در طرح هم نوشتیم.
غلامعلی رشید: گفتیم مرحله سوم میرسیم.
۲۱۲۲۰