آقای مهندس ضرغامی، امروز که این نوشته را خطاب به شما می نویسم آخرین روز ماه رمضان است و قطار سریالهای ماه رمضانی تلویزیون به ایستگاه آخر نزدیک شده است. اتفاقا در خبرها خواندم که دیشب به شبکه های تلویزیونی فارسی زبان بد گفته اید که البته حق شان هم هست.
می دانید بزرگترین اشتباه اخیر رسانه ی تحت امر شما چیست؟ با هم مرور می کنیم: دوستان من که ماهواره دارند می گویند شبکه فارسی وان از پربیننده ترین شبکه های ماهواره ای فارسی زبان است که آمار بیننده داخلی آن هم بعضی وقتها از زبان بعضی از مسئولین در حد و اندازه های عجیب و غریبی مطرح می شود.
این دوستان می گویند بخش اصلی و تلاش کلی فارسی وان آن است که روابط سنتی خانواده های ایرانی را به چالش بکشد و به آنها بیاموزد که مثلا اگر تو یک زن شوهردار هستی عیبی هم ندارد که در عین وفاداری به شوهرت، یک دوست مرد هم برای مسائل روحی و عاطفی ات داشته باشی و بالعکس.
نمی دانم دوستانم چقدر راست می گویند چون همانطور که گفتم ما راست و حسینی ماهواره نداریم . شما هم اگر ندارید حداقل از دوستانتان که دارند صحت و سقم این ادعا را بپرسید.
جناب آقای مهندس ضرغامی عزیز!من و شما در جامعه ای زندگی می کنیم که متاسفانه هنوز روش های ارزیابی وضعیت فرهنگی و تبدیل پارامترهای کیفی آن به پارامترهای کمی به صورت یک علم و روش متداول در نیامده است. به همین دلیل نمی توانیم بگوییم فارسی وان تا چند درصد در نیل به چنین هدفی موفق بوده است اما شواهدی وجود دارد که حداقل هایی (شما بگو بسیار محدود و انگشت شمار) از موفقیت او را نشان می دهد و صفحات حوادث روزنامه ها می تواند همان انگشت شمارها را برای ما ترسیم کند.
تا اینجای بحث قبول؟شما در ماه رمضان سریالی برای من وخانواده ام ساختید به نام پنج کیلومتر تا بهشت. حتما مدیر شبکه 3 که بلد است چطور نزدیک 3 میلیون نفرآدم را تا نزدیک ساعت 3 صبح پای برنامه 90 میخکوب کند تا پیامک بزنند و در مورد سقف قرارداد بازیکنان باشگاهی فوتبال اظهار نظر کنند فیلم نامه را به دقت خوانده است و حتما کارشناسان زبده اش در گروه اجتماعی و گروه معارف و گروه سرگرمی و .... هم در مورد این فیلم نامه دقت نظرهای کافی را داشته اند.
داستان این سریال داستان یک آقا پسر مذهبی است که تصمیم دارد با یک دختر خانم مذهبی ازدواج کند و به خواستگاری او هم می رود و خلاصه نسبت به او یک تعهد و پایبندی مقدس در درون خویش احساس می کند.بعد هم دچار سانحه ای می شود و روحش از کالبد خارج شده و حدود 3 روز به صورت سیال با یک روح مونث دیگر دوست می شود .
این دوستی، با خنده ها و شوخی ها و قهر و آشتی ها و قرار و انتظار ها و «کجا بودی تا حالا؟» ، « ترسیدم گمت کنم » ، « ترسیدم بروی و من تنها بشم » و با همین زبان خودمانی سوم شخص و سرشار از دهها تعامل کلامی و چهره ای پرعاطفه و تو بگو عاشقانه! هر شب درست بعد از افطار روی صفحه تلویزیون میلیونها خانواده ای بود که متاسفانه بخشی از آنها بیننده های فارسی وان هم هستند و همان مقدمه ای که در ابتدا آوردم.
آری آقای مهندس! این گونه می شود که تلویزیون خودمان هم نسخه ی لطیف شده و شکل معنوی یافته تری از همان حرف ها را در بهترین ساعات معنوی زندگی آدمها پیش چشم مردمانش می گذارد. یعنی تو می توانی به یک نفر تعهد خانوادگی داشته باشی و در عین حال بسته به نیاز و احتیاجت با یک نفر دیگر هم یک دوست صمیمی باشی!
با این تشابه سوژه، امثال من حق داریم حملات شما را به شبکه های فارسی زبان ، حداقل بی شائبه ندانیم؟
نظر شما